گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Monday, June 22, 2009

سئوال اينست، چه بايد کرد؟

در شرايط کنوني طرح اين سئوال از آنرو حياتي تر شده که بنابه گزارشاتي که از داخل کشور مي رسد، بيش از پانصد تن از نخبگان فکري و روزنامه نگاران، و عدهً زيادي از جوانان و دانشجويان معترض در داخل کشور بطور بي سابقه اي دستگير شده اند و مردم عادي، گروههاي مرجع اجتماعي، و گروههاي سياسي بيش از هرزماني با اين مسئله مواجه اند که واقعاً چه بايد کرد؟ اين نوشته تلاشي است براي يافتن پاسخي درخور به اين سئوال حياتي.

براي شناخت شرايط کنوني لازم است نخست به اهمّ رويدادهاي چند روز اخير نظري اجمالي بيافکنيم:

اول، خامنه اي بعنوان ولي فقيه مطلقهً نظام، در دعواي بين دولت و ملت، جانب دولت را گرفت. او با اين کارش، ماهيت دروني خود را بارزساخت، پرده از رخ کشيد و برخلاف خميني که مي گفت من به کمک ملت توي دهن اين دولت ميزنم، به حمايت از دولت انتصابيش شتافت تا به خيال خام خود به دهان معترضيني، که اکثريت ملت ايران را شامل مي شوند، بکوبد.
موضعگيري نمازجمعهً خامنه اي از دو جنبه حائز اهميت است. نخست، روحانيت شيعه که بعد از شکست ايران از روس ( که در آن مردم ايران مراجع شيعه را مسئول آن شکست ها مي دانستند و باعث فراروييدن جنبش بابي در جامعه شد) رويکرد خود را عوض کرد و بجاي حمايت از حاکمان (از زمان صفوي تا قاجار) جانب مردم را گرفت. نتيجهً اين تغيير رويکرد را در جنبش تنباکو، انقلاب مشروط و انقلاب صد سلطنتي پنجاه و هفت شاهد بوديم. جريان متحجر روحانيت که طي اين دوران به حاشيه رانده شده بود، اينبار در قامت خامنه اي و مصباح و جنتي دوباره براي تسخير تمامي ارکان قدرت و برقراري حکومت مطلقهً ولايي خيز برداشته است. اين باند، طي ساليان گذشته، مراجع مردمي را با تهديد يا تطميع از دايرهً حکومت و قدرت و حيات سياسي-اجتماعي خارج ساخته است.
خامنه اي با اين موضعگيري نشان داد که جايگاه رهبري را به سکويي براي برآوردن منويات و سلايق شخصي و خانوادگي اش تنزّل داده است. عده اي براين باورند که بدليل ترس از مرگ ناشي از بيماريش، او مي خواهد مقام رهبري را براي پسرش مجتبي، که تحت تأثير القائات مصباح و حسن عباسي است به ميراث گذارد. باند مصباح و احمدي نژاد هم براي جانشين کردن مصباح دندان تيز کرده اند، اينست که با کودتاي انتخاباتي، هردو عليه رقيب اصليشان، يعني باند رفسنجاني وارد عمل شده اند تا مانع قدرتگيري دوبارهً رقباي سناريوي مطلوب خود گردند.

ديگر اينکه، بي عدالتي که خامنه اي در حق مردم ايران، در اين انتخابات، روا داشته است، بدعتي در مذهب شيعه و برخلاف اصول بنيادي و موازين اعتقادي شيعيان است. از اين منظر، اقدام خامنه اي مشروعيت مذهبي را نيز از حکومت و دولت منتصبش سلب مي کند. در طول تاريخ، مرجعيت شيعه، پشتوانه و مقبوليت و حمايت مردمي اش را مرهون اين پايه اي ترين اصل اعتقادي، که اصلاً وجه مميزهً شيعه با ساير فرق اسلاميست، مي دانسته است، که در دعواي بين مردم و حکومت، بايد جانب مردم مظلوم و بي پناه را گرفت. مراجع پيشرو شيعه، هميشه شيعيان را به مخالفت و مبارزهً با بي عدالتي و "سلطان جائر"، براي برقراري حکومتي عادل فرامي مي خوانده اند. در اين مورد روشنگريهاي زيادي توسط نوانديشان ديني بويژه آقايان کديور، شبستري، سروش، قابل، ملکيان و ديگران شده و مي شود. اکنون بجاست تا افراد و گروههاي مذهبي، از مراجع و مراکزعلمي شيعه ، بويژه آقايان سيستاني و منتظري و حوزه هاي علميهً قم و نجف بخواهند که در دعواي بين دولت انتصابي ولايت مطلقه حاکم بر مردم ايران، صريحتر و شفافتر موضعگيري کرده و به رسالتي که بدان مکلف شده اند، عمل نمايند.

دوم، از آنجا که بالاترين سرمايهً هر حکومتي، براي تضمين بقايش، سرمايهً اجتماعي است. با اين موضعگيري خامنه اي، حکومت و دولت دست نشاندهً اش را از اين سرمايهً اجتماعي، براي هميشه، محروم کرد. هم اينک، علاوه بر نخبگان جامعه، گروه هاي مرجع اجتماعي، و احزاب و سازمان هاي سياسي، اکثريت قريب اتفاق مردم ايران، که دراين انتخابات به احمدي نژاد رأي ندادند، نيز در مقابل حکومت و دولت کودتاچي قرارگرفته اند. رهبري که مدعي زعامت "امت اسلامي" بويژه "ملت ايران" بود، با اينکارش خود را به رهبري اقليت موسوم به فرقهً مصباح و احمدي نژاد تنزل داد. او برخلاف خميني که در دعواهاي درون جناحي سعي مي کرد که "حلقهً وصل" آنها باشد، اکنون "کانون فصل" و جدايي و مناقشه، بويژه براي تصفيهً همان ميراث خميني، شده است.
ضمناً، محروميت از سرمايهً اجتماعي، يعني خط بطلان کشيدن بر تئوري مديريت دولت پوپوليستي احمدي نژاد، که قيد علم و سازمان مديريت را زد و مدعي بود که مي خواهد با بسيج خود مردم به جنگ مشکلات برود. اکنون با از دست دادن اعتماد و حمايت همان مردم، ادعاهاي عدالت محوري، ملت (گداپروري) مداري، و داشتن طرح نوين براي مديريت ايران و جهان، نقش برآب شده است. فروکاسته شدن دولت او به دولت نظامي و بسيجيان جيره خوارو سرکوبگرباعث خواهد شد تا اگرهم بر سر قدرت بماند، مردم ايران، اينبار در سفرهاي استانيش، بجاي نامه باران کردن، بيزاري و تنفر خود را نثار او سازند.

سوم، اين کودتا ماهيت خامنه اي و احمدي نژاد را بطور شفافتر و گسترده تري در معرض تماشا و قضاوت جهانيان، عموم مسلمانان و بويژه مردم ايران قرار داده است. با اين موضعگيري خامنه اي روشن ساخت که او، اگر چه تا حالا در پشت پرده، ولي مسئول مستقيم همهً حوادث تلخي (حادثهً کوي دانشگاه، قتل هاي خارج از کشور، قتل هاي زنجيره اي و کشتارکنوني) بوده و هست که در دورهً زعامتش روي داده است. اتهامات احمدي نژاد مبني بر تير خلاص زن در جريان قتل هاي سياسي، بويژه شرکت مستقيم در ترور قاسملو و قتل دکتر سامي، و نيز قتل حدود صد و پنجاه تن در اعتراضات مسالمت آميز اخير، مصداق ارتکاب جنايت عليه بشريتند که قابل پيگرد قانوني در مراجع حقوقي و دادگاههاي بين المللي مي باشند. بي شک از اين پس ايرانيان خارج از کشوربطور جد آنرا دنبال خواهند کرد تا اين جانيان فکر نکنند در دنياي کنوني نيز "چهارديواري اختياريست" و مي توانند هر بلايي که برسر مردم بي دفاع ايران بياورند، از کيفر و مجازات در امان باشند. کشتار هاي اخير، بويژه تيري که قلب ندا را نشانه گرفت، تيري بود که نه تنها قلب تمام ايران، بل قلب تمام جهان را شکافت. شهادت معصومانهً ندا، اشک ميلياردها نفر در سراسر ايران و جهان، را که از طريق اينترنت و رسانه هاي جهان آزاد صحنهً آنرا ديدند، جاري ساخت و سيماي خلافت جائرسلطاني ولي فقيه را در انظار جهانيان بنمايش گذاشت. وجدان جهاني اينبار خامنه اي را مخاطب قرار داد که براستي اين نداها به کدام گناه کشته شدند؟ بي شک خون نداها در قلب همهً ايرانيان، بويژه نسل جوانش، مي جوشد، و ايرانيان اکنون، يکپارچه تر و مصمم تر، برادامهً راه اين شهداي پاک، معصوم و بي گناه، پاي فشرده و بيش از پيش خواهند خروشيد.


چهارم، در طول هفته اي که گذشت، برخلاف تصور بسياري، بويژه تحريمي ها و اپوزيسيون خارج از کشور، موسوي و کروبي در مقابل خط و نشان کشيدن و توپ و تشر زدن رهبر کوتاه نيامدند، به وعده هايشان پشت نکردند، پشت مردم را خالي نکردند، بلکه گفتند که غسل شهادت داده اند و براي احقاق حق راًي مردم آمادهً پرداخت هر هزينه اي مي باشند. بقول معروف "سخن کز جان برآيد، لاجرم بر دل نشيند". آنها در اين انتخابات با جان ودل آمدند و مردم ايران نيز بپاي جان از آنها حمايت کرده اند. روشن است که هيچ ملتي بدون مقاومت شايستهً آزادي نيست؛ هيچ رهبري هم بدون ايستادگي بر سر خواست و نياز اصلي مردم و مملکتش، لايق حمايت مردم و ماندگاري تاريخي نشده است. بنابراين همانطورکه مردم ايران، سي سال بعد از انقلاب پنجاه و هفت، اکنون بالغ شده و براي استيفاي مطالبات و صيانت از آرايشان حاضرند بها بپردازند، اين بلوغ و اعتلا را بايد در صلابت و استواري نمايندگان و رهبران فکري، سياسي و فرهنگي و اجتماعي آنان نيز شاهد بود.

برغم فراخوان جسته گريختهً اپوزيسيون سرنگوني طلب به راديکاليزه کردن اعتراضات اجتماعي، تحولات يک هفته اخير نشان داد که شرايط پيچيدهً کنوني رويکرد متفاوتي را مي طلبد. الزامات شرايط جديد ايجاب کرده که نيروهاي جبههً دموکراسي و حقوق بشر در ايران، در هدف آرماني، در مشي پراگماتيست، و درعمل رآليست باشند. همانطور که آقايان موسوي و کروبي، در عين حاليکه درهدفشان مبني بر صيانت از آراي مردم کوتاه نيامده اند، برمشيي متناسب با شرايط مبني بر مسالمت آميز و قانوني و شرعي بودن احقاق حق مردم معترض پاي مي فشرند، و در پراتيک هم از همهً تاکتيک هايي که مي تواند در ميدان تعادل قواي موجود، موثر افتد و طرف مقابل را وادار به عقب نشيني در مقابل خواست برحق معترضين بنمايد، يعني بر استمرار همهً اشکال مقاومت مسالمت آميز منجمله بر اعتراضات، و احتمال اعتصاب و تحصن پاي فشرده اند.

پنجم، برغم اقدامات سرکوبگرانهً بعد از کودتا، اعم از سانسور و دروغپراکني سيماي حکومتي، دستگيري گستردهً روزنامه نگاران، تهديد وبلاگ نويسان و تعطيلي و سانسور روزنامه هاي اصلاح طلب، اينروزها هر ايراني معترض يک خبر نگار شده است. جوانان ايراني نشان دادند که در دنياي سايبر و مدياي پس از انقلاب ارتباطات و اطلاعات، قدرت رسانه اي محدود و محصور به دولتيان نمانده و پايه هاي قدرت رسانه اي امروز متکي و برآمده از همهً مردم است. اخبار و گزارشات نوشتاري، صوتي و تصويري که توسط جوانان ايران تهيه و گزارش مي شوند، نه تنها در دنياي مجازي اينترنت، بلکه در رسانه هاي جهان آزاد، لحظه به لحظه انعکاس مي يابند و "افکار عمومي جهانيان" که احمدي نژاد در استراتژي سياست خارجي و ادعاي رهبري نوين جهانيش وقيحانه به آن مي نازيد، را نه تنها نقش برآب ساخته اند بلکه برعکس، افکار عمومي داخلي و بين المللي را بسرعت و شدت غير قابل وصفي عليه خامنه اي و احمدي نژاد بر انگيخته، گفتار و اعمال سرکوبگرانهً آنان را در معرض نظر و قضاوت جهانيان قرار داده اند.

ششم، اهرم اصلي و نقطه قوتي که خامنه اي براي حقنه کردن احمدي نژاد در اين کودتاي انتخاباتي بدان توسل جسته است، همان توسل به سياست افشاشدهً "النصّر بالرٌعب" و ترساندن مردم از سرکوب بوده است. پاشنه آشيل اين رويکرد در خود آن نهفته است، و بايد گفت "پس واي بروزي که جان مردم به لب رسد و ترس آنان فروريزد" آنگاه هيچ نيرويي قادر نخواهد بود جلوي سيل حرکت و خشم توده ها را بگيرد. پيشنهادات و رهنمودهاي کاربردي که باعث فروريختن ترس در مردم و متقابلاً ايجاد ترس و تفرقه در بين نيروهاي سرکوبگر، بويژه لباس شخصي ها مي شود، اينروزها بطور فزاينده اي، بطور خودجوش مطرح شده و بکارگرفته شده اند که بسيار هم تأثير گذار بوده اند. تأکيدات آقايان منتظري، موسوي و کروبي و خاتمي که نيروهاي نظامي و انتظامي و بسيج را به عدم سرکوب مردم معترض فرامي خوانند و متقابلاً از معترضين خواسته اند تا مانع شعارها و اقدامات تحريک آميز شوند، تا حدود زيادي مانع از دادن بهانهً ايجاد فضاي رسمي حکومت نظامي در سطح شهرها به دولتيان شده است. شکي نيست که خامنه اي و احمدي نژاد مزدورانشان را براي سرکوب اعتراضات مردم به خيابانها مي فرستند، ولي بايد بياد داشت که بسياري از همين نيروها متعلق به مردم هستند و مثل اکثريت مردم ايران، با احمدي نژاد مخالفند. بجاست تا در شعار و عمل به اين عده که کم هم نيستند فرصت داده شود تا بتوانند در فرصت مناسب به خواست دروني خود عمل کرده، از سرکوب سرباز زنند و به مردم معترض بپيوندند.

هفتم، بذل و بخشش ها، هوچيگري ها و بحران سازي هاي احمدي نژاد، در عرصهً سياست خارجي، طي چهار سال گذشته، طرفداران و متحداني در سطح منطقه وً بين المللي يافته است. دولت هاي روسيه و چين و ونزوئلا، که در رقابتشان با غرب و بويژه آمريکا، اهرم صدام حسين را در منطقه از دست داده اند، طي اين مدت از سياست هاي احمدي نژاد بغايت استفادهً سياسي و اقتصادي برده و مي برند. بر اين متحدين بايد حزب الله لبنان و گروه بنيادگراي حماس را نيز افزود؛ براي گروههاي تروريستي القاعده و طالبان نيز متحدي بهتر از خامنه اي و احمدي نژاد در ايران متصور نيست. در هفتهً اخير، بسياري بدرستي بر نقش روسها در کودتاي انتخاباتي ايران انگشت گذاشتند، اين متحدين بين المللي خامنه اي و احمدي نژاد نخستين دولتها و گروههايي بودند که به رئيس جمهور قلابي، مستقيم و يا غير مستقيم، تبريک گفتند. روسها، اولين کشوري بودند که از احمدي نژاد استقبال کردند. بي شک اين دولت ها و گروههاي خارجي که منافع استراتژيک خود را با حمايتشان از احمدي نژاد به قمار گذاشته اند، در آينده پشيمان خواهند شد. مردم ايران نشان خواهند داد که عواقب اين دخالت ها و موضعگيري فرصت طلبانه بي پاسخ نمي ماند. مردم مي توانند با تحريم شرکت ها و اقلام چيني و روسي و ونزوئلايي در داخل کشور، اين دولتها و گروهها را وادار سازند تا از دخالتهاي ضد مردمي در امور داخلي ايران دست بردارند. بعلاوه، چنين رويکردهايي باعث خواهد شد تا دولت هاي آينده نيز، که برآمده از رأي مردم باشند، در روابطشان با اين دولت ها و گروهها تجديد نظر کنند.

موارد فوق الذکر شمه اي از اهم خبرها، تغييرات و تحولاتي بود که در روزهاي اخير شاهد آن بوديم، اينک باز برمي گرديم به همان پرسش اصلي که در اين شرايط و اوضاع چه بايد کرد؟

بديهي است که در عالم سياست، رويکردهاي متفاوت به پاسخ هاي مختلفي مي انجامند. سه شق عمده در ارائهً پاسخ به اين سئوال عبارتند از رويکرد آرماني که هميشه بدنبال پاسخ مطلوب مي گردد؛ رويکرد پراگماتيستي که بدنبال پاسخ معقول است؛ و رويکرد عمل گرايانهً رآليستي که بسته به تعادل قواي موجود، به راه حلهاي ممکن مي انديشد. اين سه راه حل (مطلوب، معقول، و ممکن) طرفداراني در ميان طيفهاي مختلف سياسي ايران دارند و بنابراين هرسه در شکل دادن به تحولات گذشته، حال و آينده سهيم بوده و خواهند بود. اشخاص و گروههاي متحجر مذهبي و نيز تندروهاي آرماني ايدئولوژيک، که هنوز در فضاي فکري جنگ سرد بسر مي برند، در اتخاذ تاکتيک و استراتژي و هدفشان، راديکاليزم را ترجيح مي دهند؛ اين گروهها و گرايشات طبعاً از "راه حل مطلوب" خود کوتاه نمي آيند. بعنوان مثال، در جريان کودتاي اخير، راه حل مطلوب خامنه اي، پيروزي احمدي نژاد جهت تضمين ايده آل موروثي کردن ولايت در خانواده و باند خوداش بوده است. اپوزيسيون آرمانخواه خارج از کشور نيز خواهان راديکاليزه کردن اعتراضات، بدون در نظر گرفتن شرايط و امکان تحقق شعارهايش، بوده و از راه حل مطلوب خود کوتاه نيامد.

در اين وانفسا، بايستي اذعان داشت از آنجا که دموکراسي نه حکومت مطلوب، بلکه معقول ترين نوع حکومت است، پراگماتيست هاي حامي موج سبز، بويژه بيانيه هاي اخير موسوي، کروبي و خاتمي به معقول ترين راه حلهاي ممکن فراخوانده اند. آنها ضمن اينکه از هدف اصلي، يعني صيانت از آرا کوتاه نيامده و به منويات رهبر مبني بر توسل به شوراي متقلب نگهبان تمکين نکرده اند، به يافتن راه کارهاي بي طرفانه تر، منصفانه تر و کم هزينه تر و قابل وصول در شرايط کنوني فراخوانده اند. بديهي است آنانکه رسيدن به اهداف مطلوب خود را در دسترس و يا متقابلاً در خطر مي بينند، از تن دادن به راه حل معقول ابا دارند. ولي طرفداران "راه حل مطلوب" بايد بخاطر بسپارند، از آنجا که راه حل معقول سياسي، به دليل کم هزينه تر بودن، بي طرفانه تر بودن، و منصفانه تربودنش، اکنون مورد اقبال و بنفع اکثريت جامعه است، متحجرين مذهبي و آرمان گرايان ايدئولوژيک، در ادامهً اين روال ناگزير شده و خواهند شد تا در پي گيري اهداف مطلوبشان بسياري از موازين پذيرفته شدهً سياسي و ارزشهاي عرفي و اخلاقي جامعه را زير پا بگذارند. چنين رويکردي قطعا دست آخر براي آنها نتيجه اي جز خسران و روسياهي در پيشگاه مردم و تاريخ ايران ببار نخواهد آورد.

موضوع ديگري که در اين تحولات رخ نمود ضعف نخبگان و اپوزيسيون خارج از کشور است. مرحوم احمد کسروي در مورد انقلاب مشروطه گفته اي به اين مضمون دارد که دونيرو در انقلاب مشروطه سهيم بودند: "مردم متحد و رهبران متفرق". مردم ايران در صد و پنجاه سال گذشته، در هر سرفصلي، از نثار خون و جان و مالشان فروگذار نکرده اند. ولي اختلاف سليقه ها و خودسري هاي آرماني در ميان رهبران و گروههاي باصطلاح پيشتاز مانع از به ثمر رسيدن اين فداکاريها و مايه گذاريها شده است. بنابراين، ضعف اصلي جنبش دموکراسي خواهي مردم ايران را در ميان نخبگان و مدعيان رنگارنگ اپوزسيون بايد جست و نه مردم و گروههاي مرجع اجتماعي. در کودتاي اخير، دولت کودتاچي خامنه اي و احمدي نژاد به دستگيري گستردهً نخبگان جناح اصلاح طلب در داخل کشور پرداخته است، تا در شرايط فقدان حضور آنان، بخيال خود، جنبش موج سبز را در نطفه خفه کند. انتظار مي رفت و مي رود که در چنين شرايطي کميته اي از نخبگان خارج از کشور تحت عنوان "کميتهً هماهنگي مقابله با کودتا"، يا "صيانت از آرا" و يا هرنام ديگر تشکيل شود تا در شرايط فقدان چنين امکاني در داخل کشور، نيازها و امور مربوط به هماهنگي و سازماندهي اعتراضات داخل کشور را، زير نظر کانديداهاي معترض، رهبري کند.

بعلاوه، ضعف موجود در سطح رهبري اپوزيسيون ايجاب مي کند که اپوزيسيون رژيم در خارج از کشور، پارلماني را در تبعيد تشکيل دهند که همهً ايرانيان معتقد به دموکراسي، حقوق بشر و تماميت ارضي ايران را نمايندگي کند. چنين پارلماني مي تواند نمايندگاني از کليهً احزاب و سازمانها (اعم از چپ و راست، مذهبي و سکولار، سوسياليست و ليبرال) و نيز برگزيدگاني از ميان گروههاي مرجع اجتماعي، اقليت ها و نيز نخبگان فکري و فرهنگي جامعه را در خود جاي دهد. بعلاوه، وجود چنين پارلماني، مي تواند مشوق تشکيل شوراهاي ايرانيان براي حمايت از مبارزات داخل کشور در سراسر جهان باشد؛ به به بحران رهبري و ناکامي هاي ناشي از تک روي رهبران خود سرمذهبي و ايدئولوژيک در ايران معاصر، پاسخ درخوردهد. پارلمان ملي ايرانيان در تبعيد قادر خواهد بود در بحران کنوني و نيز در آينده نقش مکمل و رهبري کننده اي در تحولات ايران ايفا کرده و بسياري از کمبودهاي کنوني ناشي از سرکوب و دستگيري نخبگان داخل کشور را مرتفع سازد.

کلام آخر اينکه همانطور که گفته شد، با اين کودتاي انتخاباتي، حکومت خامنه اي و دولت احمدي نژاد، مشروعيت مذهبي و مقبوليت (سرمايهً) اجتماعي خود را از دست داده اند. از آنجا که سرمايهً اجتماعي کنترل کنندهً سرمايهً اقتصادي مملکت است، فراخوان به اعتصاب در بازار و شرکت ها، و نيز تحريم منابع اقتصادي کودتاچيان و دولت هاي حامي آنان، و همچنين فشار بر کشورهاي خارجي براي برسميت نشناختن دولت احمدي نژاد، تحريم دولت او و نيز بلوکه کردن دارايي هاي دولت و سردمداران رژيم در بانکهاي خارجي مي تواند به فلج کردن دولت کودتا در زمينهً اقتصادي نيز بيانجامد. چنين اقدامي چنانچه فراگير شود مي تواند ماشين سرکوب و سانسور و اختناق رژيم را بسرعت فلج سازد.

Friday, June 19, 2009

نمازجمعه، آخرين فرصت به رهبر

آقايان موسوي، کروبي و اعضاي ستادشان تا کنون نشان داده اند که حاضر نيستند بر سر راي مردم که بقول محسن رضايي ناموس آنهاست، معامله و عقب نشيني کنند. اين استقامت و پايداريشان را بايد ستود و آنها را تا رسيدن به هدف (ابطال انتخابات و برگزاري انتخاباتي با نظارت بين المللي و نه دولت و شوراي نگهبان) نبايد تنها گذاشت. براي رسيدن به اين اهداف فکرمي کند (۱) بسيار مهم است که همهً شهروندان ايران که خواهان دموکراسي و حقوق بشرند، از هر گروه و گرايشي، رهبري ايشان را بپذيرند و کمکشان کنند تا فضاي آزادي و اعتمادي ايجاد شود تا اگر کسي طرح و برنامهً بهتري دارد قابل طرح و اجرا باشد. (۲) سپاه و بسيج نمي تواند بر سرکوب و بيرحمي و کشتار روزهاي اوليهً کودتا ادامه دهد، تظاهرات خودجوش و مسالمت آميز مردم در حمايت از موسوي و کروبي روز بروز با اقبال بيشتري مواجه خواهد شد. پس تا رسيدن به نتيجه بايد در ميدان ماند و صحنه را بيهيچ وجه خالي نکرد (۳) تأکيد بر ابطال انتخابات و نظارت بين المللي هر دو لازم است چرا که نظارت بين المللي تخصص اجراي برگزاري يک انتخابات بي طرفانه را تضمين مي کند. در غير اينصورت طرف بازنده که احتمال قريب به يقين احمدي نژاد باشد، هم که فکر مي کند قدرت و زور و پول دارد، و مي تواند تن به رآي مردم ندهد. (٤)بايد از تمام صنف ها و جمعيت ها و تشکل ها در ميان همهً اقشار خواست که با صدور بيانه هاي دسته جمعي اولا به تقلب و کودتاي انتخاباتي و سرکوب و کشتار متعاقب آن اعتراض و از صيانت از آراي مردم دفاع کنند. (٥) در جريان اعترضات مليوني مردم شاهد بوديم که انتشار عکس و فيلم از کساني که مردم را سرکوب مي کنند هم مدرک رسوايي آمران و آنها که اين اقدامات را به مردم نسبت مي دهند، بوده و هم سندي محکمه پسند براي به دادگاه کشاندن آمران و عاملان خشونت و کشتار است. از اين ابزاربسيار موثر و بازدارنده در دنياي اطلاعات رساني امروز بايد حد اکثر استفاده را نمود و هر تعرض به اجتماعات مردم را به تصوير کشيد. (٦) بايد به همهً اشکال اعتراض اعم از تظاهرات مسالمت آميز، تحصن، اعتصاب، الله اکبر، شعار نويسي، صدور بيانيه، پخش اعلاميه و غيره بهره برد. همهً اينها شيوه ها و اشکال مناسب براي بهره کيري از پتانسيل اعتراضي مردم از راههاي مسالمت آميز، پسنديده و متمدانه هستند. (٧) بخاطر نشاندادن يکپارچگي، قدرت و استحکام صفوف اعتراضات مسالمت آميز سراسري، در اعتراضات و تظاهرات موج سبز بپيونديم و ضمن استفاده از پارچه سبز، به نشانه احترام به خون شهدا، لباس مشکي بپوشيم.(١٠) از بيانيه هاي آقايان موسوي و کروبي، در پيگيري راهکارهاي مدني و فراگير، بويژه شرکت در تظاهرات و نيز مساجد، جهتً تقدير از شهدا، حمايت کنيم چرا که با اينکار اين سنگر بسيجي ها را تحت تأثير قرار داده و آنها را از اعمال خشونت باز مي داريم. (١١) فکر مي کنم لازم است در تمام تظاهرات، اگر براي خود آقايان موسوي و يا کروبي مقدور نيست که حضور يابند، حد اقل نمايندگان آنها از دفترشان و يا از ميان مردم در سمت و سودهي مسالمت آميز، استمرار، مقبوليت شعارها و مطالبات و نيز آغاز و پايان هر اعتراض اجتماعي را مستقيماً رهبري و هدايت کنند تا مورد سوء استفادهً جريانات خشونت طلب قرار نگيرد و بهانهً استفاده از قهرو سرکوب را از دولت کودتا و نيروهاي نظامي و انتظامي و لباس شخصي ها بگيرد. (١٢) ابزار بکارگرفته شده توسط باند مصباح و احمدي نژاد در مرحلهً پيش از انتخابات، مانند توضيع پول و سيب زميني، مردم فريبي با دست کاري در آمار و ارقام، حمله به رفسنجاني بعنوان رقيب مصباح و ... بدرستي توسط کانديداهاي رقيب و مردم حاميشان افشا و باطل شدند. ثمرهً آنهم اقبال بالاي کانديداهاي رقيب احمدي نژاد، بويژه آقاي موسوي بود. بعد از کودتا جاي آن است تا ابزار پيشبرد اهداف کودتاچيان، اين باند متحجر، مستبد و زورگو را از ناکارآمد نماييم. ابزاري که آنها روي آن حساب بازکرده اند عبارتند از حمايت خامنه اي، شوراي نگهبان، سپاه و نيروي انتظامي و بسيج، و حاميانشان در قواي قضائيه و مقننه، تمام ارکان و امکانات دولت و صدا و سيما. آنچه همهً اين قوا و امکانات را از تحميل کودتاي انتخاباتي بر مردم ايران باز داشته است حضور چند مليوني مردم تهران در خيابانها و اعتراضات سراسري تمام شهرهاي بپاخاستهً ايرانست. اينبار آنها بهيچ وجه قادر نبوده و نيستند به رقيبان خود تهمت ضد انقلاب و خشونت گرا بزنند و معترضان را يکسره سرکوب نمايند. تنها سلاح و بهانه اي که براي آنها باقي ماند نيز همين بود که با استفاده از اهرم قدرت دولت و غير قانوني خواندن تظاهرات و متعاقب آن سرکوب مردم معترضين، اعتراضات مردم را در نطفه خفه کنند که اين توطئهً آنان با هوشياري آقايان موسوي و کروبي و همکاري عموم مردم در تظاهرات سه مليوني (باعتراف شهردار تهران) نقش برآب شده و اينک خود دولت و نيروهاي وابسته به سپاه و بسيج و لباس شخصي ها هستند که در معرض اتهام ضرب و شتم و خرابکاري و کشتار مردم در خيابانها و دانشگاههايند و بايد محاکمه شوند. به رهبران اپوزيسيون خارج از کشور بويژه آقاي رجوي که به خشونت فرامي خوانند بايد هشدار داد که اين اتفاقاً برگ برنده و نقطه قوت دولت کودتاچي احمدي نژادست تا بمحض مشاهدهً درگيري و خشونتي از طرف مردم، بتوانند به بهانهً تأمين امنيت دخالت کنند و فضا را کاملاً امنيتي نظامي نمايند و حقوق برحق مردم در پيگيري آرايشان را معوق گذارند. در مورد مطالبات هم بايد بياد داشت که "چوب بزرگ علامت نزدن است" لطفاً اينبار، اپوزيسيون خارج از کشور جام زهري نوشيده و به رهبري آقايان موسوي و کروبي و تظاهرات مسالمت آميزبا همان سطح مطالبات گردن نهند و از اين طريق راه ابراز نظر و وجود، سازنده تر خود در آينده را بستر سازي نمايند. (١٣) برخي از اين انقلابيون قديمي دوران جنگ سرد نظر مي دهند که پس نقش روشنفکر و نيروي انقلابي پيشتاز چه مي شود؟ بنظر آنها پيشتاز قرار است جلوتر از مردم حرکت کند و الخ. بايد به اين دوستان ياد آوري نمود که "گذشت آن زماني که آنسان گذشت". بياد بياوريم که در دوران بعد از انقلاب اطلاعات بسر مي بريم و براي دموکراسي مبارزه مي کنيم که در آن هر رآي دهند خود مستقيماً نقش آفرين و رهبراست. در دموکراسي امروزي نه تنها هيچ نيرويي نمي تواند مدعي جلوتر از مردم بودن داشته باشد، بلکه حداکثر تلاشش را مي تواند و بايد صرف برآورده کردن مطالبات تنها بخشي از مردم، در بهترين شق اکثريت آنها، نمايد. يعني که در عمل مي تواند حد اکثر همپا و هم رآي، نه عقب و يا جلوتر، تنها بخشي از جامعهً تخصيص يافتهً خود که خواسته هاي متفاوت و اي بسا متعارض دارند، حرکت کند. بنابراين، از اين انقلابيون قديمي بايد خواست تا پيشتازي که پيشکش، لطفاً دوشادوش مردم حرکت کنيد و زبان مطالبات و خواسته هاي فوري فوتي امروز آنها باشيد. (١٤) نمازجمعهً امروز تهران اتمام حجتي نهايي به رهبر است. ايشان بخوبي مي دانند دولت و شوراي نگهبان که مجري قانونند خود ناقض قانون بوده و در آراي مردم دست اندازي و تقلب کرده اند. بنابراين احالهً مسئله به مجاري قانوني حوالهً دادخواهي مقتول به قاتل است. اينست که بنابدرخواست آقايان موسوي و کروبي، و گواهي مليونها راي دهنده حامي آنها در خيابانها، انتخابات ٢٢ خرداد بايستي به طور کلي باطل اعلام گردد. بعلاوه، از آنجا که شوراي نگهبان و دولت بي طرف نيستند و مي توانند با انواع دسيسه ها در نتيجهً انتخابات بعدي نيز دستبرد بزنند، بهتر است انتخابات آينده با نظارت ناظران مورد وثوق همهً کانديداها از مجامع بين المللي و يا کشور ثالثي باشند تا اعلام نتايج آن محل بحث و اختلاف نباشد. در کشورهاي ديگر نيز بارها اين اتفاق افتاده و بعنوان مثال متخصصين انتخاباتي استراليا بارها به کشورهاي اطراف منجمله به اندونزي، بعد از سوهارتو، رفته و انتخاباتي آزادانه و بي دغدغه را سازمان داده و نظارت کردند. بي شک اگر آقاي خامنه اي در نمازجمعهً امروزهم بروال گذشته از احمدي نژاد و کودتاي انتخاباتي حمايت کند، مصداق رهبر جائري خواهد بود که قيام عليه او ، مطابق سنت شيعه، وظيفهً مذهبي عموم ايرانيان، بويژه علما و شيعيان خواهد بود.

Tuesday, June 16, 2009

چرا و چگونه از موج سبز در مقابل کودتاي انتخاباتي حمايت کنيم

براي اينکه در شرايط خطير کنوني وظيفه خود را بهتر درک کنيم، بايد بفهميم مشکل چيست، از کجا ريشه گرفته، توسط چه کساني و با چه هدفي دنبال مي شود؟ براي اينکار مروري مي کنيم به انواع کودتاها در همين تاريخ معاصر ايران، آنگاه گمانه زني هاي موجود در مورد علت و آمران کودتاي انتخاباتي کنوني را بررسي کرده، و نهايتاً مسئوليت و وظيفهً خطير و تاريخي افراد و نيروهاي مخالف کودتا، در حد وسع اين قلم، بر شمرده خواهند شد.

ايران ما در تاريخ صد و پنجاه سالهً خود سه نوع کودتا را در شرايط داخلي و بين المللي متفاوت تجربه کرده است. در دوران قاجار که استعمار روس و انگليس، از شمال و جنوب، بر سر تسلط بر ايران رقابت داشتند، هرکجا که جنبش هاي روشنفکري و مردمي داخلي راه حل آزادي و استقلال و توسعهً ايران را در چشم انداز قرار مي دادند، براي عقيم و ناکام گذ اشتن و يا نابودي آن با همديگر به تباني پرداخته و عوامل داخلي خود را وادار به کودتا مي کردند. کودتاي عزل و نمدمال کردن امير کبيربا تباني روسها، در انقلاب مشروطه نيز کودتاي به توپ بستن مجلس اول توسط محمد علي شاه، که به سفارت روسيه پناه برده بود، به فرماندهي لياخوف روسي، که در فرداي آنروز دولت هاي روس و انگليس با توافقي ايران را به مناطق تحت الحمايهً بين خودشان تقسيم کردند. و آخرين از اين نوع کودتاي روي کار آوردن رضاخان توسط انگليسي ها بود. نوع دوم کودتا ها در دوران جنگ سرد، که کشورهاي در حال توسعه اي مثل ايران ميدان جنگ و رقابت دو بلوک شرق و غرب به رهبري شوروي سابق و آمريکا بودند، مي باشد. کودتا گران اين دوران يا احزاب و سازمان هاي سوسياليستي و انقلابي طرفدار بلوک شرق و يا حاکمان عمدتا سلطنتي و فرماندهان نظامي طرفدار آمريکا بودند. در اين دوران طرفداران بلوک شرق در تدارک کودتا و يا انقلاب کارگري و قومي توسط جريانات چريکي و حزب توده بودند و آمريکا هم متحد شاه سابق بود. در اين بين، در کودتاي ۲۸ مرداد سي و دو، دولت ملي دکتر محمد مصدق، در يک توافق نا نوشته هم از طرف حزب توده به اتهام وابستگي به آمريکا حمايت نشد، و هم از طرف آمريکا به اتهام تهديد نزديکي به حزب توده و شوروي سابق، با کودتاي نظامي از ميان برداشته شد.

کودتاهاي نوع سوم در واقع بعد از پايان جنگ سرد و فراگير شدن دموکراسي بعنوان مطلوب ترين روش حاکميت سياسي اتفاق افتاده است. در اين دوره، حاکمان نظامهاي ديکتاتوري بجا مانده از دنياي دوقطبي جنگ سرد، براي ماندن بر کرسي قدرت دست به کودتا عليه خواست و راًي اکثريت مي زده اند. در ايران ما، بعد از انقلاب ضد سلطنتي، نقش کشورهاي صنعتي در کشوربيشتر تابع سياست هاي جئوپليتيک و منافع اقتصادي آنها بوده که در زد و بندهاي پيدا و پنهان سازمان هاي اطلاعاتي، در جهت حفظ منافع شرکت هاي چند مليتي مشهود بوده است. رژيم جمهوري اسلامي، که به قول معروف نه شرقي بوده و نه غربي، تا کنون به سه تصفيه حساب کودتاگونه دست زده است. نخست عليه دولت بازرگان، دوم عليه بني صدر و اکنون عليه کانديداهاي اصلاح طلب درون نظام آقايان موسوي و کروبي.

اين رژيم، بدليل ماهيت دو گانه اش، اکنون به نقطهً تعيين تکليف نهايي در انتخاب بين "جمهوري اسلامي" و "حکومت ولايي" رسيده است. در اين وانفسا، متحجرين مذهبي که اقليتي از صدر مشروطه تا کنون، از شيخ فضل الله نوري، فدائيان اسلام، تا جمعيت موًتلفه، و حلقهً مدرسهً حقاني (مصباح، جنتي) هستند، با حمايت خامنه اي و رئيس جمهور شدن احمدي نژاد براي تسخير تمامي کرسي هاي قدرت، آنهم بصورت مادام العمر و براي هميشه، خيز برداشته اند. کودتاي انتخاباتي ۲۲ خرداد در واقع از بارزترين حلقه هاي تکميل اين سناريوي ميهن بر باد ده و استبداد مطلقهً ديني مي باشد. براي اين جماعت و ولي فقيه آن، "ميزان" نه راًي ملت، بلکه راًي و نظر ولي فقيه مطلقه است. بهمين جهت همانطور که در صدر مشروطه، علماي آگاه و متعهدي مانند آيات عظام بهبهاني و طباطبائي و خراساني و نائيني و غيره از مشروطه در مقابل مشروعهً شيخ فضل الله دفاع کردند، امروزه هم همهً مراجعي که "ميزان" را راًي ملت مي دانند و از جمهوريت نظام در مقابل متحجرين دفاع مي کنند، لازم است تا به رسالت و وظيفهً تاريخي خود عمل کرده و مردم ايران را در مقابل تماميت خواهان متحجر مدعي حکومت ولايي تنها نگذارند.

توضيح فوق مي تواند به رفع ابهامات در شناخت آمران کودتاي انتخاباتي ۲۲ خرداد نيز کمک کند. بسيار مهم است که با شناخت علت اصلي (تبديل جمهوري به حکومت مطلقهً ولايي)، که حاميان کروبي و مجمع روحانيون مبارز هم بدرستي روي آن انگشت گذاشته اند، علت و آمر اصلي اين کودتا را بايد بدرستي نشانه رفت. برخي براين گمانند که اين کودتا مي تواند کودتاي احمدي نژاد و فرماندهان سپاه (با پشتوانهً روحانيون متحجر حکومتي) عليه نه تنها رفسنجاني، بلکه خامنه اي نيز باشد. برخي ديگر اين کودتا را جنگ قدرت خامنه اي عليه رفسنجاني دانسته اند. بنظر نگارندهً اين سطور، اين رويکرد شخصي کردن کودتا که توده اي ها بدان دامن مي زنند هم سطحي و هم گمراه کننده است. در انتخابات دورهً اول احمدي نژاد، نظام به سمت هرچه متمرکز تر کردن و يک دست شدن رفت و حال با اين انتخابات در واقع ولي فقيه رژيم مي خواهد حکومت مطلقهً ولايي مورد نظر خودش را تشکيل داده و قيد جمهوريت نظام را بزند. بر همين سياق، فکر مي کنم که بجز حکم حکومتي ولي فقيه ، احمدي نژاد و يا فرماندهان سپاه هرگز قادر به سرپيچي از منويات خامنه اي نبودند. فرماندهً مستقيم کودتا و سرکوب و کشتار و برافروختن آتش درگيري ها در داخل کشور شخص ولي فقيه مي باشد. آنطور که از شواهد برمي آيد، ولي فقيه با حکم حکومتي اينبار همهً سردمداران حکومتي و مراجع را مخير کرده است که بين حکومت مطلقهً ولايي او و جمهوريت نظام يکي را انتخاب کنند. او با اين کار به گمان خودش به انقلاب و تصفيهً دروني دست زده و لابد فکر بهاي آن را نيز کرده و هشدار هاي نامهً رفسنجاني را ناديده گرفته است. اينست که همهً مراجع و مدافعان راي و انتخاب و جمهوريت و کروبي و موسوي، پيش از آنکه جداگانه و نوبتي تعيين تکليف شوند، لازم است بطور دسته جمعي دست به اقدام و مقاومت تمام عيار زده و هر آنچه از دستشان برمي آيد براي ناکام گذاردن اين کودتاي ضد ملي و ضد مردمي انجام دهند.

پذيرش انتخابات آزاد و حاکميت راًي مردم مستلزم داشتن سازوکارهاي دموکراتيک است. آنچه نظام هاي دموکراسي را در مقابل کودتا و حکومت نظاميان، و نيز ديکتاتوري فردي مذهبي و ايدئولوژيک واکسينه مي کند وجود احزاب رقيب مستقل، سراسري، آزاد و دموکرات است. در فقدان احزاب سياسي که به آموزش، سازماندهي و تشکيلات و آلترناتيو سازي مردمي همت گمارند، تشکل هاي پراکنده و خودجوش جامعهً مدني بسيار شکننده اند و در مقابل کودتاي سازمان يافته بسيار ضربه پذيرند. ابتکار کروبي که بعد از تقلب انتخاباتي در دورهً قبل، اقدام به تأسيس حزب مستقل اعتماد ملي نمود، پاسخي شايسته به اين ضرورت و نياز طرفداران جمهوريت نظام در درون حاکميت بوده است. ولي خامنه اي حساب اين را نکرده بود که آراي اصلاح طلب در واقع مهار غليان خشم و انزجار مردم از حاکمان است. او با اين کودتا سوپاپ اطمينان حکومتش را بدست خودش از ميان برداشت و خودش را مستقيماً در معرض اتهام و روياروي مردم ايران قرار داد.


نکتهً ديگر اينکه کودتاي انتخاباتي ولي فقيه براي انتصاب دوبارهً احمدي نژاد، مثل روز روشن، بر درستي شرکت در انتخابات صحه گذاشت. اگرآنطور که خانم مريم رجوي با آن روزنامهً خارجي اعلام کرد که هشتاد و پنج درصد مردم ايران در انتخابات شرکت نکرده بودند، اصلاً نيازي به کودتاي انتخاباتي نبود. مطابق برآورد هاي کارشناسي، از آنجا که بين پانزده تا بيست درصد رأي دهندگان حاميان ثابت محافظه کاران نظامند، حتا با شرکت سي در صد افراد واجد شرايط در ايران، احمدي نژاد بطور قطع و يقين برندهً مرحلهً اول انتخابات بود. آنچه ولي فقيه رژيم را مجبور به کودتاي انتخاباتي نموده شرکت اتفاقاً بالاي هشتاد در صد مردم بوده است که بر اساس آن احمدي نژاد در دور اول بازنده شده و ولي فقيه را مجبور به دخالت و کودتا کرده است. بايد به همهً مدعيان اپوزيسيون رژيم هشدار داد که چنانچه از سرنوشت حزب توده در جريان کودتاي ۲۸ مرداد عبرت نگرفته و مردم، بويژه نسل جوان ايران را که در شهرهاي سراسر کشور، در قيامشان عليه کودتاگران، حمايت بي قيد و شرط نکنند، قبل از اينکه پايشان به آن مملکت برسد، از تاريخ مبارزات سياسي مردم ايران حذف خواهند شد. مجاهدين يک بار بدرستي در کودتاي حزب جمهوري اسلامي عليه بني صدر از رئيس جمهور وقت حمايت کردند. آنها اين حمايت را بايستي پيش از اين از دولت بازرگان هم مي کردند ولي تماميت خواهي رهبري مجاهدين، بويژه آقاي رجوي، به آنان درايت و آينده نگري لازم را نداده بود. آقاي رجوي که هميشه رژيم را يک دست فرض کرده و تماميت آنرا نفي کرده و اختلافات دروني آنرا با ساده سازي کودکانه اي به جنگ گرگها تشبيه کرده است، در اين تعارضات دروني رژيم نتوانسته بنفع مردم و مملکت و آزادي و دموکراسي بهره گيرد. حال آنکه همانطور که گفته شد، تعارضات دروني روحانيت شيعه از صدر مشروطه تا امروزه در درون رژيم، ريشه در ماهيت دوگانهً آن (متحجرين معتقد به حکومت الله، و مراجع مردمي معتقد به حاکميت مردم) داشته است. بر اساس اين فرضيه، آقاي خامنه اي از زمان انتصاب به سمت ولي فقيه، همگام با محکم کردن پايه هاي قدرتش، در صدد غلبهً حکومت ديني مطلقهً مورد نظر خودش، ببهاي زدودن آثار جمهوريت و دخالت و نقش مردم در حاکميت بوده است. نتيجهً ديگري که مي خواهم بگيرم اينست که برداشت هاي آن عده از روشنفکراني که مثل آقاي ماشاءلله آجوداني، ضعف جنبش مشروطه و يا انقلاب ضد سلطنتي را دخالت دادن روحانيت مي دانند بايد ياد آورد شد که آنها از آنجا که روحانيت شيعه را بدرستي نشناخته اند، منکر و يا مخالف نقش و جايگاه آن در جامعه هستند. روحانيت عموم مذاهب، منجمله شيعه، ايدئولوژي و طبقه و قشر خاصي را نمايندگي نمي کنند. آنها را در ميان تمام اقشار و طبقات، با گرايشات ايدئولوژيک متفاوت و اي بسا متضاد، مي توان يافت. بسياري از روحانيون شيعه هستند که پايبند و اي بسا منادي جدايي دين از دولت هستند (نمونهً آقاي بروجردي که در زندان است) روشنفکران سکولار و يا افراطيون ايدئولوژيکي که چشم بر اين واقعيت بسته و تمامي روحانيت را نفي مي کنند، و يا کساني که مثل مسعود رجوي، ادعاي رهبر مذهبي و ايدئولوژيک يکجا مي کنند، در واقع به اردوگاه روحانيون متحجرخدمت مي کنند. در حاليکه به دليل نقش و اعتبار روحانيت در ميان مردم، هرکس که عميقا به اصلاح و يا تغيير سياسي در ايران مي انديشد، از نزديکي و همکاري و همگامي مداوم با روحانيت پيشرو و مردمي ناگزير است. در شرايط کنوني ايران نيز کودتاي انتخاباتي تنها و فقط تنها، در صورت به ميدان آوردن روحانيون معتقد به جمهوريت نظام، مثل آيات عظام منتظري، صانعي و ديگران، در داخل و خارج حاکميت، مي تواند شانس موفقيت داشته باشد.

از تکنيک و تاکتيک هايي که فکر مي کنم براي مقابله با کودتاگران مفيد باشد:
اول مشروعيت زدايي از کودتا و کودتاچيان با:
- بميدان آوردن روحانيون معتقد به جمهوريت نظام، و مخالف سرکوب مردم، و دروغ و تقلب دولت احمدي نژاد.
- انتشار طوماراز طرف تمام نهادها، جمعيت ها و شخصيت ها و گروههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، هنري، علمي و دانشگاهي داخل و خارج کشور که يا حامي موسوي و کروبي بوده اند و يا حالا با کودتاي انتخاباتي مخالفند.
- بکارگيري تاکتيک هاي مبارزهً مسالمت آميزبکار گرفته شده در انقلاب ۱۳۵۷، شامل فراخوان به تحصن و اعتصاب، شعار الله اکبر و شعار نويسي گسترده، تشييع جنازهً شهدا، توزيع اعلاميه ها و ايجاد شبکه هاي اطلاع رساني مطمئن و فراگير.
- پرهيز از خشونت و اجازه ندادن به سوء استفادهً نيروهاي معتقد به مبارزهً قهرآميز که ديروز شرکت در انتخابات را تحريم کرده و حالا احياناً خواسته باشند از نمد موج سبز کلاهي براي خود بدوزند. روشن است که بسياري از نيروهاي تحريمي هستند که بدون قيد و شرط، به صف حمايت از اعتراض به کودتا پيوسته و مي پيوندند، مقدم آنان را بايد گرامي داشت. همهً تلاشها را فقط در مخالفت با کودتاي انتخاباتي و حفاظت از صيانت آرا که در بطن خود دفاع از جمهوريت را نيز شامل مي شود، بايد متمرکز ساخت و از هرز روي انرژي ها و بهانهً تراشي براي کودتاچيان بايد اکيداً خود داري نمود.

دوم، مطالبات کانديداها و حاميانشان مي تواند علاوه برابطال انتخابات و برگزاري انتخابات جديد با نظارت نمايندگان تمام کانديداها و اي بسا مجامع بين المللي، رفع حصر خانگي و محدوديت و تهديد کانديداها، آزادي دستگير شدگان، توقف سرکوب و کشتار اعتراضات مسالمت آميز، عدم دخالت نيروهاي نظامي و انتظامي و بسيج در انتخابات و سرکوب مردم، برکناري و محاکمهً آمران و عاملان سرکوب و ضرب و شتم و کشتار مردم بي گناه باشد.

سوم، از آنجا که عدهً زيادي از افراد صاحب فکرو اهل قلم حامي کانديداهاي اصلاح طلب دستگير شده اند، مسئوليت مضاعفي بر دوش روشنفکران، متخصصين و روزنامه نگاران و دانشجويان ايراني مقيم خارج از کشور نهاده شده تا در حد توان با کمک فکري و عملي خود بر عمق آگاهي ها و ارتقاي مبارزه و شانس غلبه بر کودتا چيان بيافزايند.
چهارم، در ساليان اخير، سه رويکرد مبارزاتي در ميان نيروهاي سياسي ايران وجود داشته است که عبارت هستند از نيروهاي خواهان تغيير رژيم که همان سرنگوني طلبان و تحريم کنندگان هميشگي رژيم اند. دوم، نيروهاي اصلاح طلب که خواهان اصلاح ساختاري و يا قانوني رژيم اند، و سومي نيروهاي طرفدار کارآمدي رژيم و باصطلاح دلسوزان بقاي نظام. در اين بين کروبي اصلاح طلب است و نسبت به ساختار و قوانين حکومت نقد و برنامه دارد. ولي آقاي موسوي نگران آيندهً نظام است و منتقد عدم کارآيي دولت احمدي نژاد. فکر مي کنم بيست سال سکوت او بمعني عدم شناخت او از ريشه مشکلات منجمله عاملان وآمران اصلي کودتاي انتخاباتي نيست. او قطعاً مي داند که مترصد تغيير دولتي است که نه انتخابي مردم بلکه انتصابي رهبربوده و هست. او خود را مدافع نظام، قانون اساسي و رهبري در درون همين نظام مي داند، و لابد از رقابت و کشمکش سختي که بر له و يا عليه جمهوريت و ولايي شدن نظام در درون همين نظام، اعم از ساختار و قانون اساسي تا درون دفتر رهبري در جريان بوده است، بخوبي آگاه است.
پنجم، کروبي در دوران مجلس ششم در جريان لايحه مطبوعات، به حکم حکومتي گردن نهاد. گمان مي کنم که موسوي، همان طور که وصفش کرده اند مرد عمل باشد و به اين معاملهً شوم و خانمان سوز تن ندهد، و روسفيدي را در پيشگاه مردم وتاريخ ايران، بر تن دادن بر منويان تحجر گرايانهً رهبر ترجيح دهد. اميد است که اينبار هر دو در کنار هم و با برخورداري از حمايت هاي جبههً دفاع از جمهوريت و دموکراسي، بويژه جانفشاني نسل جوان مملکت، در مقابل حکم حکومتي و توصيه و تشر خامنه اي کوتاه نيايند و صحنه را بنفع کودتاچيان خالي نکنند. (خامنه اي که خود معمار کودتاست، با خرمردرندي آنها را به پيگيري از راههاي قانوني (توسط کودتاچيان شوراي نگهبان) فراخوانده است.) اميد است که اينبار اين آقايان، بخاطر ايران و مردمان و نسل جوانش، به وعده ها و سوگندهايشان به مردم پشت نکنند و تا ابطال انتخابات، و برگزاري انتخابات مجدد با نظارت مستقيم نمايندهً تمام کانديداها و نيز مراجع ذيصلاح، متخصص و بي طرف بين المللي، براي صيانت از آرايشان، در مقابل هيچ مقامي کوتاه نيايند. چرا که پشت کردن به مردم بنفع رهبرکودتاچي، نه فقط براي آنها، که براي ايران خطرات و صدمات جبران ناپذيري بدنبال خواهد داشت. "موسوي، کروبي، راًي منو پس بگير".

چرا شرکت در انتخابات؟

روي کلام اين نوشته با کسانيست که خود را مدافع تماميت ارضي، استقلال، دموکراسي و حقوق بشر در ايران مي دانند و مواضع کوتاه و بلند مدت خود را در راستاي چنين هدفي اتخاذ و دنبال مي نمايند. دقيقاً يادم نيست ولي چند سال قبل، زمانيکه که در ترکيه بودم و شوراي ملي مقاومت از اقبال داخلي و بين المللي بهتري برخوردار بود، به مسئولين سازمان مجاهدين نوشته بودم که "تنها ضامن حفظ تماميت ارضي کشور، وجود آلترناتيوي معتبر، دموکرات و سراسري براي رژيم ولايت فقيه است". چرا که در فقدان آلترناتيو ملي، دموکرات و سراسري، مخالفت و مبارزه با متحجرين مذهبي تماميت خواه نظام ولايي، به سمت مناسبات تجزيه طلبانهً قومي و يا ايدئولوژيک مي گرايد، باعث مي شود تا پيش از رسيدن به دموکراسي و حقوق بشر، تماميت ارضي کشوري بنام ايران با مخاطرات جدي مواجه گردد. در اين رابطه مثال بلوک شرق را مي زدم که چطور در شرايط بسته بودن راه به جلو (دموکراسي)، وقتي فضا عوض مي شود و مردم امکان انتخاب مي يابند، کشورهاي مربوطه يک مرحلهً تاريخي به عقب فروغلتيده، ابرقدرتي از هم مي پاشد و تجزيهً قومي مي شود. ياد آوري اين مطلب را از آنجهت ضرورت دانستم که دليل تغيير موضعم در رابطه با ضرورت شرکت در انتخابات، در شرايط کنوني، را توضيح دهم.
دموکراسي اطلاعاتي، که با عموميت يافتن استفاده از تکنولوژي ارتباطات فراگير شده، مزيت هاي بسيار دارد ولي در جوامع غير دموکرات و توسعه نيافته اي مثل ايران ما اين تهديد و زيان را نيز دارد که افرادي که از تخصص، تجربه و تعهد مکفي برخوردار نيستند به نسخه نويسي (با هزار تقلب و تظاهر و اي بسا توهم) و چاره يابي دردها و مشکلات اجتماعي مي پردازند. اين باصطلاح روشنفکران نوظهور در دنياي مجازي اينترنت وقتي که در قدم بعدي وارد عرصهً عمومي شوند، باعث گرفتاري هاي بسيار مي شوند؛ چرا که بعلت نداشتن همان تخصص آکادميک و اهميت دادن به تحقيق و تفحص، در عمل، آنهم در بهترين شق، از راههاي تجربه شدهً پيشين نمي توانند فراتر روند و لاجرم بدامن افراط و تفريط قومي، مذهبي و ايدئولوژيک در مي غلطند. يا هم که آلت دست ديگران شده وخواسته و يا ناخواسته مورد سوء استفادهً خارجي ها (که بدليل تخصص و تکنيک و تجربهً برتر لاجرم پيچيده ترند) قرار گرفته به خدمت اهداف آنها در مي آيند. در صورت عدم واکسينه شدن فضاي روشنفکري ايران در قبال اينگونه باصطلاح روشنفکران و يا صاحب نظران طوطي صفت، يا فرصت طلب، و يا عافيت طلب، که فاقد تخصص و تجربه، و بنابراين تعهد و عاقبت انديشي لازم در مواضعشان هستند، مرزها مخدوش مي شوند، انرژي ها هدر مي روند، و نيروهاي اجتماعي، بويژه نسل جوان در مواجهه با سيل اظهار نظرات و نسخه نويسي هاي اين شخصيت هاي صرفاً اينترنتي، پس از مدتي سرخورده و مأيوس و پراکنده و سرافکنده مي گردند. بنا براين بسيار مهم است که فضاي مجازي اينترنتي را نيز تخصصي تر نموده، در تشخيص صلاحيت ها در مسائل مربوط به علوم انساني (سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي) وسواس بيشتري بخرج داده و حساستر شويم. و در عين احترام به نظرات شخصي افراد و شخصيت ها در هر حيطه اي، نسخه نويسي و اظهار نظر و نقد آرا و تجارب را، مثل جوامع پيشرفته، به اهل تخصص و تحقيق در حوزه هاي مربوطه واگذاريم تا با اينکار، رفته رفته، ضرورت تخصص و تحقيق براي يافتن مسيرلازم و ممکن گذار به دموکراسي و توسعهً بومي در ايران فراهم گردد.
در ايران ما، از همان اوايل انقلاب، براي انقلابيون مذهبي و غير مذهبي، بحث "تخصص و ايمان" (به مذهب و يا ايدئولوژي دوران جنگ سرد) مطرح بوده و مسئوليت ها، تصميم سازي ها و تصميم گيري ها به اهل ايمان عمدتاً فاقد تخصص وا نهاده شده و رهبران سياسي و مسئولين اجرايي چه در داخل رژيم و چه در ميان اپوزيسيون، با تصميمات "من درآوردي" غير تخصصي، و باصطلاح" شرعي و يا ايدئولوژيک" از مردم و هوادارانشان استفادهً ابزاري کرده اند . اگرچه برخي در درون نظام ولايي هم اينک، پس از تجربهً همهً راهها، به ضرورت تخصص پي برده اند، ولي هنوز که هنوزاست درآشتي دادن بين اين دو دچار مشکل اند. براي همين است که دولت احمدي نژاد در داشتن مدارک تقلبي سرآمد همهً دولت هاي دنيا شده است. دانشوران، متخصصين، استادان و محققين حوزهً علوم انساني در ايران مورد بيشترين بي مهري ها از طرف رژيم واقع شده و هرگز، بويژه در دولت احمدي نژاد، جدي گرفته نشده و نتوانستند اند مثل هر جامعهً معقول و امروزي در حل مشکلات متلابه کشور نقش حرفه اي خود را ايفا کنند. اپوزيسيون رژيم نيز در اين مورد وضعي بهتر نداشته و همه کس و همه چيز را از دريچهً تنگ و باريک ايدئولوژيک خودش مي سنجيده است.
با اين مقدمه، براين باورم که براي حفظ تماميت ارضي، و رسيدن به دموکراسي و حقوق بشر، در تعادل قواي سياسي، بايد بر سه نيرو فائق آمد: افراطيون (متحجرين تماميت خواه) مذهبي، افراطيون (تجزيه طلبان) قومي، و افراطيون (ايده آليست، و آرمان طلب) ايدئولوژيک. اين سه نيرو از آنجا که هدفي غير از رسيدن به دموکراسي و حقوق بشر براي خود قائلند (حکومت ولايي متحجرين مذهبي، تجزيهً ايران براي تندروهاي قومي، و نيز رسيدن به جامعهً آرماني بي طبقه (توحيدي و يا کمونيستي) براي افراطيون ايدئولوژيک) از ساز و کار دموکراتيک و مردمي پيروي نکرده و براي رسيدن به اهدافشان استفاده از هر ابزاري را مجاز مي شمارند. در جامعهً امروز ايران، از آنجا که متحجرين مذهبي در قدرتند و با اعمال انواع تبعيضات و مرزبندي هاي جنسي، طبقاتي، قومي، مذهبي و ايدئولوژيک، مخالفت با آنان طيف وسيعي، اي بسا اکثريت ايرانيان، را شامل مي شود. در اين فضا، تندروي و تحجر در حاکميت لاجرم باعث رشد تندروي و افراطي گري متقابل در جامعه شده، و کپهً ترازوي تندروهاي بويژه قومي مخالف، در جبههً اپوزيسيون را سنگين تر مي کند. از اينرو نيروهاي واقعا مدافع تماميت ارضي و حاکميت مردمي و دموکراسي و حقوق بشر که اهل اعتدال و تسامح و مدارا هستند، بايد مواضع خود را طوري اتخاذ کنند که در عمل جامعه را از افراط کنوني به سمت تفريطي ويرانگرتر نرانند.
گفته شد که در شرايط حاکميت متحجرين مذهبي، و فقدان آلترناتيو سراسري مطرح ملي و دموکرات، که جامعه را بسمت خير و اصلاح و دموکراسي و توسعهً پايدار رهنمون شود، افراطيون (تجزيه طلب) قومي و تندروهاي انقلابي و متعبد ايدئولوژيک رشد مي کنند. در اول انقلاب، فراروييدن و چنگ انداختن راست مذهبي بر مراکز قدرت باعث رويش و فراگير شدن چپ ايدئولوژيک در بين روشنفکران و جنبش دانشجويي ايران شد که تقابل اين دو جريان،نيروهاي ميانه رو و دموکرات و سراسري مانند شخصيت هاي قديمي ملي-مذهبي، جبههً ملي و نهضت آزادي ايران را از حيطهً قدرت خارج کرد و جامعه را به سمت درگيريهاي مسلحانه سي خرداد و جنگهاي چريک شهري، منطقه اي، و آزاديبخش متعاقب آن کشاند. آنگاه بعد از ربع قرن تجربهً افراط و تفريط ، روشنفکران و جنبش هاي مدني و اجتماعي ، منجمله بخش هايي از حاکميت و نيز اپوزيسيون چپ ايدئولوژيک آن، از آن افراط و تفريط ها فاصله گرفته و در پي هموار نمودن راهي مسالمت آميز و مدني برآمدند. دوم خرداد سال ٧٢ حاصل برآمدن اين موج اعتدالگرايي و رفرم و اصلاح در جامعهً ايران بعد از انقلاب بود. متعاقب ناکامي هاي دولت اصلاحات، و نيز کودتاي انتخاباتي که منجربه برآمدن دولت متحجر احمدي نژاد و باند مصباح و جنتي شد، و نيز بي اعتبارشدن اپوزيسيون سرنگوني طلب ايدئولوژيک، فضاي مساعدي براي رشد و تقويت افراطيون (تجزيه طلب) قومي فراهم ساخته است. بطوريکه ادامهً وضع موجود به قدرت گيري هرچه بيشتر افراطيون قومي انجاميده، برخي از کشورهاي همسايه و نيز قدرت هاي خارجي را به سوء استفاده از اين شرايط ترغيب کرده و حفظ تماميت ارضي ايران را با مشکل جدي در آينده مواجه مي سازد. اينست که فکر مي کنم، همهً ايرانياني که دل در گرو حفظ تماميت ارضي کشور، و گشودن راهي بسوي دموکراسي و حقوق بشر دارند، لازم است تا وارد ميدان شده و از ادامهً وضع موجود (تحجرو تبعيض و استبداد مذهبي) جلوگيري نمايند.
فراموش نکنيم که ولايت مطلقهً فقيه در جمهوري اسلامي، کما اينکه رهبري مطلقهً ايدئولوژيک در اپوزيسيون رژيم، معادل ديکتاتوري مطلقه نبوده و نيست. اگر چه متحجرين مذهبي و متعبدين ايدئولوژيک، و بعبارتي، ذوب شدگان در ولي فقيه (و رهبري ايدئولوژيک) که دنبال حذف جمهوريت و ولايي کردن نظامند، به کمتراز اين رضايت نمي دهند؛ ولي رشد سياسي جامعهً روشنفکري و مدني ايران به آنان اجازهً حاکميت مطلق و تحقق چنين روياهاي طالبانيسم و فاشيستي را نداده و نمي دهد. اينست که اينبار براي جلوگيري از فراکشيدن افراطيون (تجزيه طلب قومي) بعنون آلترناتيو قدرتمند رژيم، و نيز براي مانع شدن از دست اندازي هاي خارجي به تماميت ارضي کشور، حداکثر استفاده از ظرفيت ها و سازو کارهاي دموکراتيک در درون همين رژيم، که حاصل مبارزات مردم ايرانست، مثل همين انتخابات، ضرورتي مبرم مي نمايد. افراطيوني که جز به سياه و سفيد نمي انديشند، ايده آليست هايي که به چيزي کمتر از جامعهً صد در صد آرمانيشان رضايت نمي دهند و به دموکراسي و سکولاريته و مدرنيته بمثابه برنامهً آرماني مي نگرند و نه پروسه اي مبارزاتي، آنها که دوست دارند صرفاً به زبان گلوله و قهر به آزادي مطلق مورد نظرشان، آنهم به بهاي حذف ديگران، برسند، آنها که حضرت عباسي قسم خورده اند تا عاشوراگونه، و تا آخرين نفس کوتاه نيايند، اينها جملگي از عاقبت انديشي بي بهره اند... وچنان بخود نيايند و عبرت نگيرند، عاقبت خوشي نخواهند داشت. آنها جملگي همواره باد کاشته و طوفان مي دروند، مبارزاتشان نتيجهً عکس مي دهد، و با راه و رسم دموکراسي در دنياي عيني واقعي بيگانه اند. پس برهمهً آنها که دموکراسي را نه از طريق قهر و انقلاب قهرآميز و سرنگوني اين و برآمدن آن، بلکه با تغييرات حداقلي، مستمر و رو به جلو، در بستر مبارزات مسالمت آميز مدني، برآمده از سازوکار دموکراتيک و مدني، که يکي از آنها انتخابات است، مي جويند، لازم است در اين انتخابات شرکت کنند و به کانديداي اصلاح طلبان راي دهند. براي جلوگيري از کودتاي انتخاباتي مثل دورهً قبل، جا دارد که نظارت بر انتخابات نيز از انحصار شوراي نگهبان خارج شود، اي بسا کانديداهايي هم که صلاحيت آنها تأييد نشده نيز ترغيب شوند تا از اصلاح طلبان حمايت کنند تا بستر حضور آنان در شرايط، اي بسا، بهتري در آينده فراهم گردد. بايد ولي فقيه را ترغيب کرد تا سرنوشت نظامش و کشور و مملکت را با سرنوشت متحجرين مذهبي گره نزند، چرا که در صورت ادامهً روند (تحجر، تبعيض و استبداد) کنوني، قومگرايي و تضاد شيعه –سنتي کشوري بنام ايران را به ورطهً تجزيه و تلاشي سوق مي دهد. بايد از رهبران ومنتسبين به اپوزيسيون سرنگوني طلب خواست، تا برسم آقاي رجوي، جامعهً روشنفکري و جنبش هاي مدني و اجتماعي ايران را، در اين انتخابشان، به باد تهمت و ناسزا نگيرند و با اينکار باقيماندهً پل هاي بين خود و جبههً دموکراسي و حقوق بشر را خراب نکنند.
يکي از دلايلي که برخي از متفکرين غرب، بويژه ميشل فوکو، را وامي داشت که به انقلاب ايران اميد بندند اين بود که در چشم انداز اين انقلاب ظهور ترکيبي از سياست و اخلاق را انتظار مي کشيدند. فکر مي کنم اين توقع بيهوده و بي جايي نبوده است و در صورت همّت جامعهً روشنفکري و نيروهاي سياسي ايران، در پايبندي به مبارزهً مسالمت آميز مبتني بر مقاومت مدني، که در آن کلمه بجاي گلوله، شعور بجاي شعار، خرد و انتخاب جمعي بجاي نظر و استصواب فردي، ترکيبي آينده ساز از فلسفه، علم، تجربه و اخلاق، بجاي رويکردي تعبدي بهرکدام، اساس کار قرار گيرند، آنگاه انقلابي که سي سال است در ورطهً افراط و تفريط غوطه ور است، مي تواند پيامي تازه و آينده ساز نه تنها براي مردم ايران، بلکه براي ديگران نيز داشته باشد. برخي به اشتباه شرکت نکردن در هر انتخابات رژيم را مقاومت مدني مي دانند، بايد بياد داشت که ارزش مقاومت مدني منوط به دستاوردها و نتايج مترتب برآنست، آن مقاومت مدني که نتيجه اش بنفع مخالفان دموکراسي و حقو بشر، يعني در جهت رشد افراطي گري بيشتر، و يا از نوعي ديگر، باشد، به کار دموکراسي نميايد.
جالب است که بسياري از ما اصلاح طلبان را پيوسته نقد کرده ايم و لي متحجرين مذهبي رسوا و تماميت خواه که خود را به اشتباه اصولگرا جا زده اند به حال خود رها کرده ايم. حال آنکه اين جماعت که جمود فکري، تماميت خواهي، دشمني با علم و تخصص، تبعيض و استبداد از شاخصه هاي بارزآنانست، از تنها چيزي که بويي نبرده اند اصولگرايي است. کسي نيست که از اين جماعت بپرسد علاوه بر موارد فوق به کدام اصول پايبندند؟ اصول دين؟ اصول بنيادي انقلاب (استقلال، آزادي، و جمهوري اسلامي)؟ اصول قانون اساسي؟ و يا اصول مندرج در منشور حقوق بشر؟... راستي اين چه اصوليست که نه در ميان شيعه و سني، نه در ميان اقوام تشکيل دهندهً ايران، نه در ميان عوام و خواص، نه در ميان سنتي و مدرن، نه در ميان عرفي و سکولار، نه در حوزه و نه در دانشگاه عموميت ندارد و جز حلقهً کوچکي از متحجرين فرصت طلب مدرسهً حقاني (باند مصباح و جنتي) را فقط شامل مي شود. اين باند افولگرا (و نه اصولگرا) بدترين شق تحجر مذهبي در جامعهً ايرانست. کشور و جامعهً ايران، در چهارسال گذشته اين متحجرين را بحدّ کافي تجربه کرده است و ادامهً وضع موجود را برنمي تابد. چرا که استمرار تحجر، تبعيض و استبداد، بيشک لطمات جبران نا پذيري بر شالوده هويت ملي، وحدت ملي، امکان رشد و توسعهً ملي و نيز امکان دست يابي به دموکراسي بومي وارد سازد.
‏دوشنبه‏، ۲۰۰۹‏/۰۶‏/