گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Friday, July 29, 2005

مرا يکدم پذيرا شو



درون خيمهً قلبت
مرا اي عشق مهمان کن
مرا در بيشهً انديشه ات، يکدم پذيرا شو

****
بدستت حلقهً اميد
بپايت خال خوشبختي
به طوق گردنت ياقوت سلطاني
درون سينه ات الماس عمّاني
به چشمت سرمهً نيلگون دريايي
کمان ابرويت البرز رويايي

مرا در خلوت افکار خود يک لحظه مهمان کن

*****
لب لعل زليخا را نمي خواهم
دوچشم مست و شيدا را نمي خواهم
بلورين پيکر سيمين و رعنا را نمي خواهم
ميان محبس و ميخانه، گلبانگ اهورا را نمي خواهم
فراز منبر و محراب، ز خوف آذر و عقبا، من اين عقد ثريا را نمي خواهم
من اين دوگانگي دين و دنيا را نمي خواهم

مرا در بيشهً انديشه ات، اي جان، پذيرا شو

*****
من از تو آز و ناز و ...سوز و ساز و... سايهً سنگين نمي خواهم
من از تو آه سرد و...کوه درد و... چهرهً غمگين نمي خواهم
من از تو سفرهً رنگين نمي خواهم

چه خوش مي خوانيم بر سفرهً رنگين
شراب و قرمه و ماهي اقيانوس
کنارش پونه و ريحان

وليکن سفرهً انديشه ات را بين
پر از پسمانده هاي عهد دقيانوس
سر و قلب و دل است و جان

من اين آرايش پايين و بالا را نمي خواهم
من اين پيدا و پنهان فريبا را نمي خواهم

مرا در بيشهً انديشه ات، اي جان، فقط يک لحظه مهمان کن

****
تورا من دوست ميدارم
تورا...اي جان جانها
برتر از والاگهرها
دوست ميدارم

ولي افسوس
زبانم لال
نگاهم را نمي خواني

اگر بر کفر و ايماني
وگر گبر و مسلماني
همينم بس که انساني
زخاک پاک ايراني

تو را
...اي قبله گاه زندگاني
وراي آيه هاي آسماني دوست ميدارم

درون خيمهً قلبت، مرا اي عشق مهمان کن
مرا در بيشهً انديشه ات، يکدم پذيرا شو

Tuesday, July 19, 2005

حمايت از اکبر و ناصر، حمايت از کار آترين شکل مبارزهً دوران، يعني مقاومت مدني

سلام بر وکيل خونهاي بناحق ريخته شده، ناصر زرافشان، و روزنامه نگار آزاده اکبر گنجي، فرزندان خلف ملت ايران که تا پاي جان بر حقوق حقًهً انساني خود، که نمايي از حقوق مسلم و ضايع شده مردم ايران براي آزادي و دموکراسي است، پايبند ماندنده اند. آنها گواهي دادند که:

جان اگر خانهً عشق است، به جهانش ندهيم
ور جهان جور و جفا کرد، به جانش نخريم
عشق اگر خواهش تن کرد، تعلل نکنيم
عقل اگر ميل سخن کرد، بکارش نبريم

شما صداي زندانيان بي دفاع سياسي را به همهً جهان رسانديد، به هويت فردي عنصر مبارز و روشنفکر غنا بخشيديد، کارآيي مبارزه مسالمت آميز و مقاومت مدني را بکرسي نشانديد؛ به زنداني سياسي آبرو داديد، به همين خاطر امروز، دشمنان آزادي، سعيد مرتضوي و باند او که دور رهبر حلقه زده اند از اسم اکبر گنجي و ناصر زرافشان وحشت دارند... اين تعابير را مرحوم آيت الله طالقاني در توصيف نقش مسعود رجوي و موسي خياباني در زندانهاي شاه گفته بود. با ياد آوري آن عمد دارم تا به دوستان اپوزيسيون خارج از کشور، آنها که در دفاع از گنجي و ناصر زرافشان تعلل ورزيدند، برادران و خواهران مجاهد و مبارز ديروز، بويژه به رهبران و مسئولين آنها نکاتي را ياد آور شوم تا شايد از خواب خرگوشي بيدار شوند.

از شما مبارزان قديمي ياد گرفتيم که اتخاذ هر استراتژي کاراي مبارزاتي از دل "تحليل مشخص از شرايط مشخص" بيرون مي آيد؛ دريک روش آکادميک نيز شناخت ماهيت رژيم، مکانيزم هاي سرکوب و بقاي آن، و شرايط عمومي زماني که در آن بسر مي بريم، نقش بسزايي در درستي و ميزان کارآيي يک روش مبارزاتي دارند. رژيم قرون وسطايي که تحت نام مذهب بر کشورمان حاکم است اگر در ماهيتش تغييرمحسوسي حاصل نشده ولي مکانيزم هاي بقايش پيوسته تغيير کرده اند و شرايط بين المللي نيز، نسبت به آغاز انقلاب، که ما اولين موضوع سرکوب همين رژيم بوديم، بسيار فرق کرده است. بايد بياد داشت که نظام ولايي حاکم بر ايران، با سوء استفاده از مذهب، با در اختيار داشتن عمدهً منابع ثروت، بويژه نفت و بازار ايران، با کنترل عمدهً مراکز قدرت اعم از قضايي، نظامي و مجريه (بخصوص بعد از آمدن آقاي "ا.ن")، قادر بوده و هست که بخش قابل توجهي از توده هاي مردم را، که مسئلهً اصلي آنان دغدغهً تعصبات ديني و نان وآب است، بدنبال خود بکشاند، و نيز حمايت خارجي لازم براي بقاي خود را بخرد. اين رژيم، با آن پشتوانهً ياد شده، قادر بوده مخالفان خود را، يکي بعد از ديگري، از ميان برداشته، و حاميان خارجي نيزدر سر بزنگاهها به کمک رژيم آمده ونظام استبدادي آنها را حفظ کرده اند. رفسنجاني در جايي درست گفته بود که با پانزده درصد حمايت مردم ايران، آنها قادرند ثبات نظام را تضمين کنند.

دومين نکتهً قابل توجه، ميزان کارآيي ترفندهاي رژيم براي تضمين بقايش مي باشد. يکي از اين عام ترين ترفند ها اين بوده و هست که رژيم ولايي، مخالفين بالقوه اش را، که ممکن است در آينده به تهديدي بالفعل تبديل شوند، پيشاپيش يا خنثي کرده و يا از ميان برمي دارد. اينست که در کنار قتل عام ها، ترورهاي خارج از کشور و قتل هاي زنجيره اي، برنامه هاي هويت و تواب سازي، تخريب مخالفين، وادارکردن آنان به سکوت يا خروج از کشور، تا آزادي مشروط و در هم شکستن و سلب هويت از زنداني، پيوسته در کار بوده است. با اين حال، درحاليکه رژيم با هرچه بستر تر شدن، منزوي تر و کوچکتر شده و پيوسته بر مخالفينش افزوده است؛ متأسفانه، توانسته بطور نوبتي، مخالفين بالقوه اش را در هر دوره، اي بسا آنها که در مرحلهً پيشين خود بخشي از آن بوده اند، را يکي بعد از ديگري، خنثي کرده و از ميان بردارد( بطوري که امروزه بسياري در داخل و خارج کشور، سرنخ ناآرامي هاي داخل، و يا حتي مقاومت گنجي را در همان ترفندهاي شناخته شدهُ رژيم براي بدام اندختن و دستگيري مخالفين بمنظور کنترل اوضاع براي يک دورهً ديگر مي بينند.) در اين ميان باز هم متأسفانه، مخالفيني که موضوع سرکوب و استبداد در مراحل پيشين بوده اند، همان قربانيان اوليه، قربانيان مرحلهً بعدي را تنها گذاشته و با انتظارات بي جا، خود محوري ها، و تحليل هاي غلط بسراغ هم نرفته و هنوز بر همان مرزبندي هاي کهنه شدهً سياسي، ايدئولوژيک و مذهبي فرعي، اصرار مي ورزند. (به آن دسته از دوستاني که درستي مواضع اقاي مسعود رجوي را حلوا حلوا مي کنند، يادآوري اين نکته ضروري است که لطفا تحليل و خط و خطوط سازمان در سال شصت و سخنراني هاي مسعود در عمليات فروغ را اگر براي مردم پخش نمي کنيد لااقل خود بياد بياوريد و انکار نکنيد که مجاهدين و مسعود هم اشتباهات تاريخي بزرگي مرتکب شده اند. شهيد مجاهد علي جواد زاده، قبل از اعدام بمن مي گفت: در توجيه سي خرداد به ما گفته بودند که رژيم در عرض يک هفته سرنگون خواهد شد، و مسئوليت هاي اجرايي کنترل شهر نيز بين بچه ها تقسيم شده بود". در نشست توجيهي عمليات فروغ چطور؟ دوستان! "صداقت" تان کجا رفته؟ لطفا بس کنيد اين توهّم پراکني هاي احمقانه را ... خدا را شکر، نسل امروز، که چشم و گوشش باز شده، ديگر هيچ خطي و ربطي را، از هيچ رهبر و خدايي، بي دليل نمي پذيرند.)

از اين مطلب مي خواهم چند نتيجهً عملي گرفته باشم؛ نخست اينکه، به همان دليل که رژيم بطور مداوم بسته تر شده و حلقه اي تازه و يا پاره اي از وجودش را قرباني مي کند. بزرگترين انرژي هاي آگاهي بخش و مبارزاتي نيز از دل همين کشاکش هاي مستمر، که هرچه بيشتر به درون نظام کشيده شده و مي شود، آزاد شده و مي شوند. مي بينيم که حلقه زندانيان سياسي بعد از انقلاب پيوسته، بلحاظ سياسي گسترش يافته و از محمد رضا سعادتي که از مجاهدين بود، بعد امير انتظام و قطب زاده، بعد تمام جنبش چپ، حتي توده اي ها و اکثريتي ها را در بر گرفت، بعد سراغ ملي مذهبي ها و روشنفکران مستقل رفت، بعد روزنامه نگاران و سينماگران و... تا آقاجري، سازگارا، ناصر زرافشان و اکبر گنجي ادامه يافته است. کما اينکه در ادامهً اين صف طولاني از قربانيان نظام در بيش از ربع قرن گذشته شاهديم که هنوز هستند زندانيان مقاومي از دورهً آغازيني که ماشين سرکوب حکومتي شروع بکار کرد، آنهايي که هنوز در زندانند و دوست عزيز، ايرج مصداقي از به فراموشي سپردن شدن آنان، بدرستي شکوه کرده است.

بنا براين، راه اعتلاي مبارزه، نه چسبيدن "سيخکي" بر همان مواضع زندانهاي شاه و اول انقلاب و دعواي هژموني، بلکه تطبيق با شرايط مستمرأ تغيير يابنده و دفاع از قربانيان اصلي رژيم در هر زمان است. آن نيروهايي که در سي خرداد سال شصت سرکوب شدند، مي توانند و بايد باحفظ مواضع خود، از قربانيان رژيم در هر دوره و با هر موضعي، حتي مخالف خودشان، دفاع مي کردند، و الا، همانطور که اتفاق افتاده، مثل کتابي بسته شده در قفسهً خاطرات تلخ و شيرين گذشته، غبار عزلت گرفته، به فراموشي سپرده شده، و از تب و تاب مبارزاتي آنان نيز هيچ آبي بنفع مردم ايران و آزادي و دموکراسي گرم نخواهد شد. در يک کلام، در مواجهه با چنين نظام قرون وسطايي مذهبي، اصلي ترين شکل مبارزه همانا حمايت از قربانيان آن در هر دوره و مرحله اي، و از اين طريق سرجمع کردن تمام انرژي ها و توان مخالفين استبداد،( با هر گرايش مذهبي، ايدئولوژيک و سياسي، و يا تعلق جنسي و قومي و فرهنگي ) در فضاي سياسي متحول جامعه است.

ديگر اينکه، حمايت از قربانيان امروزي نظام، اصلاً به معني تصديق تام و تمام مواضع آنان نمي باشد، روشن است که آنان نيز براحتي حاضر نيستند با افکار گذشتهً خود خداحافظي کرده و پروندهً نظامي را که خود جزيي از آن بوده اند، بالکل به نقد بکشند. جاي خوشوقتي است که قربانيان اين مرحلهً نظام، با حمايت از آرمان دموکراسي خواهي، بويژه در مورد زرافشان و گنجي، از انتقادها استقبال مي کنند. اينگونه همسازي و همکاري باصطلاح تاکتيکي بقول انقلابيون، و يا ائتلاف مشروط مرحله اي، بهترين شيوهً تمرين دموکراسي نيز مي باشد، و از اين طريق بستر ائتلاف هاي بزرگتر براي تحقق دموکراسي در کشور فراهم مي شود.

سوم، رهبران و مبارزان ديروزي، که از قربانيان امروزي حمايت نکرده و اين پديده را تحت عنوان "دعواي دروني گرگها" تخطئه مي کنند، در واقع خود از بستر اصلي مبارزه دور و هرچه دورتر شده، با تغيير شرايط تحليل مي روند، و در پروسهً تغيير شرايط لاجرم تغيير ماهيت داده به نيروي ضد مردمي و مخرب تبديل مي شوند. بديهي است که "اگر" مخالفين اوليهً نظام که اولين قربانيان آن بوده و بيشترين بها را نيز در سالهاي شصت، و شصت و هفت پرداختند، از اين ظرفيت مبارزاتي برخوردار بودند، امروز ابداً نگران هژموني و رهبري مبارزات آزادي خواهانهً ملت ايران نبودند؛ و نه تنها از حمايت هاي داخلي و خارجي از ناصر زرافشان و اکبر گنجي، به سوز و آه و ناله نمي افتادند، بلکه خودشان، روشنفکران و روزنامه نگاران مستقل، و بعد هم آقاجري و ناصر زرافشان و گنجي را بر طاق جهان مي نشاندند تا دشمن مشترک، يعني تعصب کور مذهبي حاکم، را هرچه زودتر، منزوي تر و شکننده تر سازند.

قابل توجه برخي از دوستان مبارز پير که با افکار و تخيلات گذشته، چشم بر حماسهً امثال گنجي و زرافشان بسته، از ناکامي مبارزهً مسالمت آميز سخن مي گويند و بي خيال از شرايط داخلي و بين المللي، از مبارزهً قهرآميز سخن مي رانند (تخيلات گذشته منظور افکار مربوط به دوران جنگ سرد است که در شکاف بين دو قطب، جايي براي اينگونه استراتژي ها در کشورهاي جهان سوم، که در واقع ميدان واقعي جنگ و کارزار دو قطب جهاني بود، وجود داشت). آنها، از راه دور و فارغ از اينکه در شرايط امروز ايران و منطقهً خاورميانه، صحنه گردانان اصلي خشم و قهر و درگيري مسلحانه افراطيون مذهبي اند. در چنين فضا و شرايطي، بديهي است که دست به سلاح بردن، تنها و دست آخر تنها بسود يکي از طرفين تمام مي شود. بعبارتي، اين نوع افکار افراطي ايدئولوژيک، با رنگ و لعاب چپ، عملاً و بطور سياسي، خواسته و يا ناخواسته، در خدمت راست ترين و فاشيستي ترين نيروهاي سياسي دوران، در منطقهً خاورميانه، و بويژه در ايران در آمده؛ در رديف اعمال و افکار بن لادن و حاميانش در ايران، قرارگرفته، مذموم و پيشاپيش محکوم به شکست اند. کما اينکه هيچ بعيد نيست که مبلغان مبارزهً مسلحانه در خارج از کشور، توسط منابع امنيتي و سرويس هاي ضد تروريستي غرب و آمريکا نيز مورد پي گرد قانوني و يا بهره گيري قرار گيرند. از اين طيف رفقا انتظار مي رود که تفکر و تدبير بيشتري بخرج داده و از تک روي احساسي بپرهيزند. ناگفته نماند که جوانان خشمگين ممکن است بعد از بازي فوتبال از سرخشم و يا شادي به اتوبوس ها حمله کنند و يا جوانان يک محله، حتي مأموري که جناياتش جان مردم را به لب رسانده، گوشمالي دهند. ولي وظيفهً مبارز و مجاهد و فعال سياسي مسئول، نه سرمايه گذاري بر روي اينگونه تک نمود ها و حرکات خود بخودي که لابد توسط ديگران مي تواند حتا کنترل و مورد بهره برداري قرار گيرد، بلکه حرکت برنامه ريزي شده، اقدام هماهنگ، پاسخ مشخص به نياز مشخص فرد و گروه مشخص در هر کجا و هرشرايطي، يعني با نهايت حسابگري، سازماندهي و حتي الامکان برنامه ريزي براي اقدامي تحت کنترل و هدايت شده است. روياهاي جنگ مسلحانهً توده اي دهقاني، روستايي و يا شهري و حتي قومي از نوع چين و يا کوبا و غيره همگي از انقلاب مشروطه به اينسو در ايران تجربه شده و ناکام مانده اند.صبح بخير رفيق! وقت بيدار شدن است! اگر راست مي گوييد شما هم بجاي نسخه نويسي براي جوانان، مرد مردانه، مانند اکبر و ناصر، تشريف ببريد داخل کشور و آش کشکي که براي جوانان سفارش مي کنيد، خودتان نوش جان فرماييد!

چهارم، اکبر گنجي و ناصر زرافشان، بويژه تفاوت هاي بارزي با سايرهمقطاران سابق زنداني خود دارند. آنها به منشاً اين همه نابساماني ها در مملکت، يعني ولايت مطلقهً فقيه پي برده، به اهميت و کارآيي مبارزه و مقاومت مدني (و نه شعار غير عملي و ناکام خاتمي براي ايجاد "جامعهً مدني") واقف بوده اند. کما اينکه بيش از ديگران، در اين رابطه هم نوشته و هم از جان مايه گذاشته اند، بطوريکه امروزه هر دو، به اسوه و دژهاي استوار مقاومت مدني مردم ايران تبديل شده اند. دست مريزاد، اي کبوتران آزادي! آري

مي شودکاه شد و بر سر هر کوه نشست
مي شود کوه شد و کوبش امواج شکست
مي شود شمع شد و در شب تاريک گريست
مي شود شاه شد و شمع شب تار شکست
مي شود بنده شد و بي کس و درمانده فسرد
مي شود پرچم مردم شد و از خويش برست
مي شود بر سنن کهنه بشوريد و شکفت
مي شود بر غم ديرينه بسوزيد و گسست
مي شود کينه شد و خشم گرفت، خوار چشيد
مي شود عشق شد و راه خشونت را بست
مي شود مشعل جان را به همه جانها داد
مي شود جان جهان شد و جهاني را رست

با آرزوي حمايت هاي هر چه بيشتراز ناصر و اکبر تا آزادي و سلامتي کامل آنان...تا روز تحقق آزادي ملت ايران، چشم انتظار خبرهاي خوش از ائتلاف هاي مشروط بزرگتر در را ه تحقق دموکراسي در ايران

موفق و پيروز باشيد

Friday, July 08, 2005

بمب گذاري تروريستي در لندن و عواقب آن

عمليات ناجوانمردانهً تروريستي در لندن که انسانهاي بي گناه را هدف قرارداد، بار ديگر مسئلهً بنيادگرايي اسلامي و چگونگي مقابله با آنرا روي ميز تصميم گيرندگان سياست غرب و آمريکا، بويژه در نشست گروه هشت، قرار داده است و آنها را به اتحاد عمل بيشتر براي ريشه کني تروريزم فرا مي خواند.

از آنجا که اين عمليات کور بنام اسلام انجام مي گيرد و روابط غرب و خاورميانه را در همهً سطوح تحت الشعاع قرار مي دهد، بجاست تا همهً رهبران و نهادهاي مذهبي، سياسي و اجتماعي خاور ميانه با محکوم کردن اينگونه عمليات تروريستي، از اعمل غير انساني افراطيون مذهبي در هر کجا تبرّي جسته و با احساس همدردي با آسيب ديدگان، از تنش هاي فرهنگي و اجتماعي متعاقب آن در هرکجا، و به هر شکل بکاهند.

آمريکا و غرب اينبار بايستي دريافته باشند که قلب بنياد گرايي اسلامي در تهران مي طپد و نه در بغداد، و تا تندروهاي اسلامي در ايران حاکمند، تروريزم اسلامي در جهان از پشتوانهً مذهبي، سياسي، نظامي و تدارکاتي برخوردار است. اروپايي ها نا چارند به سياست يک بام و دوهوا و مماشات با رژيمي که اينک يکدست شده و تماماً در اختيار تندروترين جناح مذهبي قرار گرفته، پايان داده و سياست خود در مقابل اين رژيم قرون وسطايي را با همان موازين وارزشهاي دموکراتيک، انساني و روش زندگي مدرني که براي جوامع خود مي پسندند، تنظيم کنند. آنها مجاز نيستند تا ارزشهاي دموکراتيک را در خاورميانه، بويژه در ايران، بيش از اين، فداي مصالح کوتاه مدت اقتصادي نمايند.

تا رژيم تند روي مذهبي در ايران حاکم است، غرب و آمريکا نه تنها قادر به همکاري امنيتي با اين کشور براي ريشه کني تروريسم نخواهند شد، بلکه درست برعکس، همانطور که تجربه نشان داده، تندروهاي اسلامي در ايران، با استفاده از اهرم تروريزم، به باج خواهي از غرب و آمريکا پرداخته و سياست خارچي آنها را عملاً گروگان خود گرفته اند.

بمثابه اقدامي مقدماتي و عملي، غرب و آمريکا، با اتکا به همان موازين و ارزشهاي دموکراتيکي که خود بدان مي بالند، بايستي از برسميت شناختن نتيجهً انتخابات قلابي رياست جمهوري در ايران که هيچ کدام از موازين دموکراتيک در آن رعايت نشده، جدّاً خود داري نموده و بطور يکصدا رژيم ايران را براي ابطال نتيجهً اين انتصابات و برگزاري رفراندوم ملي بانظارت سازمان ملل تحت فشار قرار دهند.

تجربهً حمله به عراق نشان داده که اقدام يکجانبهً آمريکا، آنهم با اتکا بر با تکيه بر اطلاعات غلط مبني بر همدستي ديکتاتوري صدام حسين با تروريسم و يا وجود سلاح کشتار جمعي و برنامهً سلاح هسته اي، بذر تروريزم را نه تنها در منطقهً خاورميانه، بلکه بيش از پيش در جهان افشانده است. غرب و آمريکا مجاز نيستند به بهانهً ريشه کني تروريزم، اهداف اشتباه و ابزار اشتباه تر انتخاب کنند. ابزار لازم براي بزانو در آوردن رژيم بنيادگراي مذهبي و نخستين حامي رسمي تروريزم بين المللي، نه حملهً نظامي به اين کشور، بلکه اتخاذ سياست يک دست غرب و آمريکا براي حمايت از اپوزيسيون ملاها و مجبور ساختن تندروهاي مذهبي حاکم بر ايران به دست کشيدن از حمايت از تروريست هاي اسلامي، دست برداشتن از ادعا هاي صدور انقلاب خميني که دوباره توسط رئيس جمهور تازه بدوران رسيده اش تکرار مي شود؛ توقف کامل روياي غني سازي اتمي، رعايت جقوق بشر در حق شهروندان خود، و تن دادن به برگزاري انتخابات آزاد و يا رفراندوم ملي مي باشد.

غرب و آمريکا اهرم هاي سياسي و اقتصادي لازم براي بکار انداختن پروژهً تغيير در ايران را در اختيار دارند. خون شهروندان بيگناه از نيويورک و مادريد گرفته تا لندن، تصميم گيرندگان گروه هشت را بايد به اتخاد تصميمي جدي در مورد تغيير رژيم در ايران، متقاعد کرده باشد.