گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Saturday, April 30, 2011

نقد ياد داشت دکتر منوچهر هزار خاني در مورد مجاهدين اشرف



دکتر منوچهر هزارخاني، يکي از نويسندگان ادبي-سياسي شناخته شدهً قبل از انقلاب ١٣٥٧ که برخلاف بسياري از همگنانش (علي اصغر حاج سيد جوادي و خان بابا تهراني و غيره) در کنار سازمان مجاهدين خلق و شوراي ملي مقاومت مانده است در ياد داشتي تحت عنوان "مشکل استثنا يا قاعده"، در سايت ديدگاه، به دفاع از موضع رهبري سازمان مجاهدين خلق در مورد مجاهدين ساکن اردوگاه اشرف پرداخته است. لب کلام دکتر هزار خاني، در دفاع از مجاهدين و اشرفي ها، اينست که گناه (ناکردهً) نابخشودني مجاهدين "وفاداری به آرمان با هستی (موجوديت سازماني) خود (است که) قاعده کلی (مسبوق به سابقه) نیست بلکه استثناست". ايشان در تخطئهً منتقدين و مخالفين گوناگون داخلي و خارجي مجاهدين مدعيست که اين مخالفين يا به زعم ايشان به پايان خط رسيده و از "آرمانگرايي" مجاهدين خرده مي گيرند؛ يا به "پايان تاريخ" رسيده و از مبارزهً ايدئولوژيک مجاهدين ناخرسندند؛ يا اهل عمل نيستند و از "فعاليت" مستمر و "استواري و خستگي ناپذير" مجاهدين خرده مي گيرند؛ يا قادر به کار تشکيلاتي نيستند و همگام با رژيم چشم ديدن " تشکيلات منضبط و محکم سازمان" را ندارند؛ يا رفرميست و اصلاح طلبند و هدف "سرنگوني بدون تنازل رژيم" توسط مجاهدين را برنمي تابند؛ يا طرفدار مبارزات غير قهرآميز، مدني و مسالمت آميزند و با جنگ مسلحانه و "تفنگ دوستي" در دست سازمانهاي چريکي مثل مجاهدين مشکل دارند؛ يا از سر دلسوزي (لابد نوع خاله خرسه) با بدنهً سازمان با سر و "رهبري مجاهدين" مخالفند. خلاصه در اين نوشته آقاي هزارخاني در واقع با آنها که با آرمان، ايدئولوژي، مناسبات و تشکيلات، خط مشي و مواضع، و بويژه با رهبري سازمان مجاهدين خلق مشکلي دارند "حرفي براي زدن" ندارد! و با اين حساب، خطابش در واقع فقط با مجاهدين خلص انقلاب کرده و هواداران خلص سازمان است "که از راه دلسوزی برای مقاومت و دغدغه خاطر برای حفظ جان اشرفیها مصرانه خروج آنها از عراق را پیشنهاد می کنند". راستش نمي دانم که از سن و سال و سابقهً دکتر هزار خاني بيش از اين مي توان توقع داشت يا نه ولي فکر کردم اگر اينگونه موضع گيري ها بي پاسخ بمانند، آنگاه بايد بر آنچه در صحنهً سياسي بر سرمجاهدين مي آيد رضا داد، چرا که هيچ کس نتوانسته خارج از باکس ايدئولوژيک و چهارچوب هاي تعريف شده و قابل قبول مجاهدين فکر کند و موضع بگيرد. نکاتي که از خواندن مطلب فوق بنظرم رسيد در شش موضوع خلاصه مي کنم.



اولاً، اگر فقط مجاهدين انقلاب کرده و هواداران خلصشان مد نظر باشند که اين طيف بدليل لابد مسئله نداشتن در همهً زمينه ها و موارد مورد اختلاف از نظر ايشان، حرف و دغدغهً خاطري در مورد سرنوشت مجاهدين اشرف، جز آنچه سازمان و رهبريش تصميم بگيرند، نمي توانند متصور باشند،



دوم، اگر دغدغه خاطر و حمايت گسترده و بي سابقه اي از حقوق انساني اشرفي ها در ميان طيف هاي گوناگون اپوزيسيون رژيم، و اي بسا محافل خارجي، مطرح شده عمدتاً از جانب کساني بوده که کما بيش با يک و اي بسا چند مورد از موارد فوق مشکل داشته و خواهند داشت و از زوايا و با رويکرد هاي مختلفي منتقد و اي بسا مخالف سازمانند، ولي در عين حال حملهً نيروهاي عراقي به کمپ اشرف را محکوم کرده و از حقوق انساني و پناهندگي اشرافيان دفاع مي کنند و خواهان حل و فصل موضوع، حداکثر در يک برنامهً قابل قبول طرفين، و حد اقل بدون خونريزي، هستند.



سوم، هستند افراد و نيروهايي که اتفاقاً آقاي هزار خاني از قلم انداخته اند، از آن جمله مي توانند کساني باشند که ممکن است با آرمان و ايدئولوژي و تشکيلات و مبارزه و اي بسا رهبري سازمان و سرنگوني و غيره مشکلي نداشته باشند ، و اي بسا مي توانند در همان اشرف باشند، ولي از غير دموکراتيک بودن مناسبات دروني سازمان، از هرچه مذهبي تر شدن ايدئولوژي سازمان تحت رهبري مسعود، از راه و روش و خط مشي مبارزاتي سازمان که برغم خونها و هزينه هاي بسيار و اي بسا جبران ناپذير از کيسهً مردم ايران، به شکستي بعداز شکست ديگر انجاميده، به حق و بجا مسئله، مشکل و انتقاد دارند. اگر آقاي هزارخاني مي ديد که در ميان مجاهديني که در زندانهاي سال شصت شکنجه ها را تحمل کردند و به چوبه هاي دار و اعدام بوسه زدند بدون آنکه از خم به ابرو بياورند، بودند کساني که در جمع هاي دروني درون زندان مي پرسيدند "چرا سازمان قول داد رژيم را سه ماهه سرنگون مي کند و با اين تحليل وارد جنگ مسلحانه شد"، و يا اگر ايشان مي شنيد درد دل برخي از رزمندگان ارتش آزادي که در درون قرار گاه مي گفتند "اگر مي دانستند در درون مناسبات مجاهدين چه مي گذرد، هرگز پا بدين مناسبات نمي گذاشتند"، آنگاه حق انتقاد و مخالفت با سازمان مجاهدين را براي ياران ديروز و منتقدين امروز سازمان مي توانستند درک کنند و برتابند.



چهارم، منطقي که ايشان بکار برده همان منطق آقاي مسعود رجوي در سي سال گذشته است که با استفاده از منطق "برهان خلف[i] "، با ساده سازي بسيار ابتدايي و غير حرفه اي، صحنهً سياسي ايران را به دوقطب و يا بقول خودش "طيف متضاد" (مجاهدين و رژيم) تقسيم کرده و آنگاه دليل حقانيت و درستي و صحت راه و روش و مواضعش را در باطل بودن و عدم صحت و نا درستي دشمنش مي جويد! مگر نه اينکه طي بيش از سه دههً گذشته رژيم حاکم حد اقل شش جراحي دروني را از سرگذرانده است، با اين منطق تکليف ساير قربانيان و تصفيه شدگان و رانده شدگان (که مجاهدين يکي از آنها بودند) چه مي شود؟ آقاي رجوي براي بهره وري از اين منطق نا بجا و ناکارآمد و در عين حال منحرف سازنده، بطور روزافزوني به رويکرد دوآليستي مذهبي (سياه/سفيد، حق/باطل، انقلاب/ارتجاع) روي آورده است و با اقتدا به عاشورا، امام حسين و ساير ائمهً شيعه منجمله امام زمان، مواضع خود را توجيه مي کند. آخر اين چه آلترناتيو دموکرات و سکولاريست که مدعي دفاع از جدايي دين از دولت است ولي مواضع سياسي اش را بطور روزافزوني با منطق مذهبي توجيه مي کند و هرچه بلحاظ استراتژيک سرش بيشتر به سنگ مي خورد بلحاظ ايدئولوژيک مذهبي تر مي شود؟ چطور است که استفادهً آيت الله خميني از اهرم مذهب در پيشبرد اهداف سياسيش عين مردم فريبي و دجاليت است، ولي استفادهً آقاي رجوي که عالم و مرجع مذهبي هم نيست، مي تواند مجاز باشد؟



پنجم، يک فرد و يا نيروي سياسي منطقي، در يک جامعهً معقول و معمولي، مي تواند و بجاست که مواضع متفاوتي در مورد مسائل گوناگون مبتلابه جامعه داشته باشد. مشکل مجاهدين و شوراي ملي مقاومت آنها در اين است که مثل رژيم حاکم با هيچ کس رو راست نيستند. در سخن راني هاي عمومي حرف و مواضعشان براي مصرف داخليست؛ در اجلاسيه ها و کنفرانس هاي خارجي حرفشان براي مصرف خارجيست؛ در جلسات و نشست هاي دروني حرفشان با خودي هاست؛ در روزنامه ها و جرايد رسميشان منظورشان تصفيه حساب با مدعيان و رقبا و مخالفين است؛ راستش ابهامي که در اين زمينه برايم بوجودآمد اينبود که در اين نوشته روي سخن دکتر هزارخاني با کدام طرف بوده است. آيا زمان آن فرا نرسيده که حد اقل در اتخاذ مواضع رسمي رو راست باشند و با تفکيک "همه چيز از همه چيز"، تحمل مخالفين پيش کش، حد اقل به دغدغه ها و انتقادهاي خودي ها، اگر قابل تصور است، بطور مشخص و مسئولانه پاسخ داده شود؟



ششم، در خاتمه نظر دکتر هزار خاني، براي حل معضلي که اشرفيان در آن گرفتار آمده اند، اينست که " مجاهدین در میان راه حلهایی که برای پذیرششان آمادگی دارند، یکی هم راه حل خروج از عراق را قرار داده و آن را اعلام کرده اند، البته با شرایطی که برایش گذاشته اند، چون هیچ دلیلی ندارد که شرایطي را جنایتکاران معین کنند (بپذيرند). صرفنظر از این که رزمنده یی که سینه‌اش را سپر گلوله می کند، کسی نیست که برای حفظ جان حاضر به پذیرش هر شرطی باشد، گمان می کنم پذیرش هر نوع شرط تحمیلی یا حتی پذیرش خروج بی هیچ قید و شرط، یک مقاومت رزمنده و سرسخت را تبدیل به ”بوت پیپل” می کند و این نهایت آرزوی رژیم است." بعبارت ديگر، يعني مجاهدين حاضرند براي به کرسي نشاندن شرايطشان تا پاي جان و هرچقدر که لازم باشد مايه بگذارند، تا نيرو و تشکيلاتشان را حفظ کنند. از قرائن و اخباري که اينجا و آنجا مي رسد هم بر مي آيد که شرايط مطلوب سازمان، پذيرش شرايط آلترناتيو سياسي بودن سازمان از طرفهاي مقابل است. چنين شرايطي را سازمان در دههً شصت، که وعدهً سرنگوني سه ماهه و شش ماهه مي داد، بعد از خروج از کشور، تجربه کرد و از پاکستان و ترکيه و عراق گرفته تا قلب اروپا از بيشترين حمايت ها برخوردار شد. ولي بخواهيم و يا نخواهيم بايد بپذيريم که آن سبو، بيش از دو دهه قبل، بشکست و آن پيمانه ريخت. بهتر است مجاهدين با در نظر داشتن فضاي سياسي جديد و با توجه به وزن سياسيشان در معادلات سياسي جاري به موضعگيري و چانه زني بپردازند. براين سياق، فکر مي کنم که خروج سازماني پيش کش، سازمان بايد خروج گروهي و حتا فردي، بويژه مجروحان را، تا دير نشده، در دستور کار قرار دهد، چرا که نجات جان هر فرد از آن اردوگاه مرگ، که روزي قرارگاه ارتش آزاديبخش مجاهدين بود، در شرايطي که هيچ کدام از طرفهاي ذيربط از ريختن خونش ابايي ندارند، خود قدمي در وهلهً اول انساني، دوم، ناکام گذارندهً توطئهٌ همهً آنها که به خونشان تشنه اند، و سوم، از ميان بردن بهانهً دست اندازي هاي رژيم در عراق و در نتيجه کمک به پروسهً گذار به دموکراسي در هر دو کشور عراق و ايران مي باشد.













[i] برهان خلف یکی از روش‌های اثبات غیر مستقیم در علم ریاضی و منطق می‌باشد. در روش برهان خلف، برای آنکه ثابت کنیم قضیه‌ای درست است، ثابت می‌کنیم که خلاف آن قضیه، یعنی نقیض آن، نادرست است.برهان خلف معمولاً در اثبات عکس یک قضیه بکار می‌رود و مورد استفاده در قضیه‌های دوشرطی است. در زندگی روزمره از برهان خلف گاهی برای طنز، گاهی برای رد حرف یک نفر و گاهی در سیاست استفاده می‌شود.





0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home