چرا و چگونه از موج سبز در مقابل کودتاي انتخاباتي حمايت کنيم
براي اينکه در شرايط خطير کنوني وظيفه خود را بهتر درک کنيم، بايد بفهميم مشکل چيست، از کجا ريشه گرفته، توسط چه کساني و با چه هدفي دنبال مي شود؟ براي اينکار مروري مي کنيم به انواع کودتاها در همين تاريخ معاصر ايران، آنگاه گمانه زني هاي موجود در مورد علت و آمران کودتاي انتخاباتي کنوني را بررسي کرده، و نهايتاً مسئوليت و وظيفهً خطير و تاريخي افراد و نيروهاي مخالف کودتا، در حد وسع اين قلم، بر شمرده خواهند شد.
ايران ما در تاريخ صد و پنجاه سالهً خود سه نوع کودتا را در شرايط داخلي و بين المللي متفاوت تجربه کرده است. در دوران قاجار که استعمار روس و انگليس، از شمال و جنوب، بر سر تسلط بر ايران رقابت داشتند، هرکجا که جنبش هاي روشنفکري و مردمي داخلي راه حل آزادي و استقلال و توسعهً ايران را در چشم انداز قرار مي دادند، براي عقيم و ناکام گذ اشتن و يا نابودي آن با همديگر به تباني پرداخته و عوامل داخلي خود را وادار به کودتا مي کردند. کودتاي عزل و نمدمال کردن امير کبيربا تباني روسها، در انقلاب مشروطه نيز کودتاي به توپ بستن مجلس اول توسط محمد علي شاه، که به سفارت روسيه پناه برده بود، به فرماندهي لياخوف روسي، که در فرداي آنروز دولت هاي روس و انگليس با توافقي ايران را به مناطق تحت الحمايهً بين خودشان تقسيم کردند. و آخرين از اين نوع کودتاي روي کار آوردن رضاخان توسط انگليسي ها بود. نوع دوم کودتا ها در دوران جنگ سرد، که کشورهاي در حال توسعه اي مثل ايران ميدان جنگ و رقابت دو بلوک شرق و غرب به رهبري شوروي سابق و آمريکا بودند، مي باشد. کودتا گران اين دوران يا احزاب و سازمان هاي سوسياليستي و انقلابي طرفدار بلوک شرق و يا حاکمان عمدتا سلطنتي و فرماندهان نظامي طرفدار آمريکا بودند. در اين دوران طرفداران بلوک شرق در تدارک کودتا و يا انقلاب کارگري و قومي توسط جريانات چريکي و حزب توده بودند و آمريکا هم متحد شاه سابق بود. در اين بين، در کودتاي ۲۸ مرداد سي و دو، دولت ملي دکتر محمد مصدق، در يک توافق نا نوشته هم از طرف حزب توده به اتهام وابستگي به آمريکا حمايت نشد، و هم از طرف آمريکا به اتهام تهديد نزديکي به حزب توده و شوروي سابق، با کودتاي نظامي از ميان برداشته شد.
کودتاهاي نوع سوم در واقع بعد از پايان جنگ سرد و فراگير شدن دموکراسي بعنوان مطلوب ترين روش حاکميت سياسي اتفاق افتاده است. در اين دوره، حاکمان نظامهاي ديکتاتوري بجا مانده از دنياي دوقطبي جنگ سرد، براي ماندن بر کرسي قدرت دست به کودتا عليه خواست و راًي اکثريت مي زده اند. در ايران ما، بعد از انقلاب ضد سلطنتي، نقش کشورهاي صنعتي در کشوربيشتر تابع سياست هاي جئوپليتيک و منافع اقتصادي آنها بوده که در زد و بندهاي پيدا و پنهان سازمان هاي اطلاعاتي، در جهت حفظ منافع شرکت هاي چند مليتي مشهود بوده است. رژيم جمهوري اسلامي، که به قول معروف نه شرقي بوده و نه غربي، تا کنون به سه تصفيه حساب کودتاگونه دست زده است. نخست عليه دولت بازرگان، دوم عليه بني صدر و اکنون عليه کانديداهاي اصلاح طلب درون نظام آقايان موسوي و کروبي.
اين رژيم، بدليل ماهيت دو گانه اش، اکنون به نقطهً تعيين تکليف نهايي در انتخاب بين "جمهوري اسلامي" و "حکومت ولايي" رسيده است. در اين وانفسا، متحجرين مذهبي که اقليتي از صدر مشروطه تا کنون، از شيخ فضل الله نوري، فدائيان اسلام، تا جمعيت موًتلفه، و حلقهً مدرسهً حقاني (مصباح، جنتي) هستند، با حمايت خامنه اي و رئيس جمهور شدن احمدي نژاد براي تسخير تمامي کرسي هاي قدرت، آنهم بصورت مادام العمر و براي هميشه، خيز برداشته اند. کودتاي انتخاباتي ۲۲ خرداد در واقع از بارزترين حلقه هاي تکميل اين سناريوي ميهن بر باد ده و استبداد مطلقهً ديني مي باشد. براي اين جماعت و ولي فقيه آن، "ميزان" نه راًي ملت، بلکه راًي و نظر ولي فقيه مطلقه است. بهمين جهت همانطور که در صدر مشروطه، علماي آگاه و متعهدي مانند آيات عظام بهبهاني و طباطبائي و خراساني و نائيني و غيره از مشروطه در مقابل مشروعهً شيخ فضل الله دفاع کردند، امروزه هم همهً مراجعي که "ميزان" را راًي ملت مي دانند و از جمهوريت نظام در مقابل متحجرين دفاع مي کنند، لازم است تا به رسالت و وظيفهً تاريخي خود عمل کرده و مردم ايران را در مقابل تماميت خواهان متحجر مدعي حکومت ولايي تنها نگذارند.
توضيح فوق مي تواند به رفع ابهامات در شناخت آمران کودتاي انتخاباتي ۲۲ خرداد نيز کمک کند. بسيار مهم است که با شناخت علت اصلي (تبديل جمهوري به حکومت مطلقهً ولايي)، که حاميان کروبي و مجمع روحانيون مبارز هم بدرستي روي آن انگشت گذاشته اند، علت و آمر اصلي اين کودتا را بايد بدرستي نشانه رفت. برخي براين گمانند که اين کودتا مي تواند کودتاي احمدي نژاد و فرماندهان سپاه (با پشتوانهً روحانيون متحجر حکومتي) عليه نه تنها رفسنجاني، بلکه خامنه اي نيز باشد. برخي ديگر اين کودتا را جنگ قدرت خامنه اي عليه رفسنجاني دانسته اند. بنظر نگارندهً اين سطور، اين رويکرد شخصي کردن کودتا که توده اي ها بدان دامن مي زنند هم سطحي و هم گمراه کننده است. در انتخابات دورهً اول احمدي نژاد، نظام به سمت هرچه متمرکز تر کردن و يک دست شدن رفت و حال با اين انتخابات در واقع ولي فقيه رژيم مي خواهد حکومت مطلقهً ولايي مورد نظر خودش را تشکيل داده و قيد جمهوريت نظام را بزند. بر همين سياق، فکر مي کنم که بجز حکم حکومتي ولي فقيه ، احمدي نژاد و يا فرماندهان سپاه هرگز قادر به سرپيچي از منويات خامنه اي نبودند. فرماندهً مستقيم کودتا و سرکوب و کشتار و برافروختن آتش درگيري ها در داخل کشور شخص ولي فقيه مي باشد. آنطور که از شواهد برمي آيد، ولي فقيه با حکم حکومتي اينبار همهً سردمداران حکومتي و مراجع را مخير کرده است که بين حکومت مطلقهً ولايي او و جمهوريت نظام يکي را انتخاب کنند. او با اين کار به گمان خودش به انقلاب و تصفيهً دروني دست زده و لابد فکر بهاي آن را نيز کرده و هشدار هاي نامهً رفسنجاني را ناديده گرفته است. اينست که همهً مراجع و مدافعان راي و انتخاب و جمهوريت و کروبي و موسوي، پيش از آنکه جداگانه و نوبتي تعيين تکليف شوند، لازم است بطور دسته جمعي دست به اقدام و مقاومت تمام عيار زده و هر آنچه از دستشان برمي آيد براي ناکام گذاردن اين کودتاي ضد ملي و ضد مردمي انجام دهند.
پذيرش انتخابات آزاد و حاکميت راًي مردم مستلزم داشتن سازوکارهاي دموکراتيک است. آنچه نظام هاي دموکراسي را در مقابل کودتا و حکومت نظاميان، و نيز ديکتاتوري فردي مذهبي و ايدئولوژيک واکسينه مي کند وجود احزاب رقيب مستقل، سراسري، آزاد و دموکرات است. در فقدان احزاب سياسي که به آموزش، سازماندهي و تشکيلات و آلترناتيو سازي مردمي همت گمارند، تشکل هاي پراکنده و خودجوش جامعهً مدني بسيار شکننده اند و در مقابل کودتاي سازمان يافته بسيار ضربه پذيرند. ابتکار کروبي که بعد از تقلب انتخاباتي در دورهً قبل، اقدام به تأسيس حزب مستقل اعتماد ملي نمود، پاسخي شايسته به اين ضرورت و نياز طرفداران جمهوريت نظام در درون حاکميت بوده است. ولي خامنه اي حساب اين را نکرده بود که آراي اصلاح طلب در واقع مهار غليان خشم و انزجار مردم از حاکمان است. او با اين کودتا سوپاپ اطمينان حکومتش را بدست خودش از ميان برداشت و خودش را مستقيماً در معرض اتهام و روياروي مردم ايران قرار داد.
نکتهً ديگر اينکه کودتاي انتخاباتي ولي فقيه براي انتصاب دوبارهً احمدي نژاد، مثل روز روشن، بر درستي شرکت در انتخابات صحه گذاشت. اگرآنطور که خانم مريم رجوي با آن روزنامهً خارجي اعلام کرد که هشتاد و پنج درصد مردم ايران در انتخابات شرکت نکرده بودند، اصلاً نيازي به کودتاي انتخاباتي نبود. مطابق برآورد هاي کارشناسي، از آنجا که بين پانزده تا بيست درصد رأي دهندگان حاميان ثابت محافظه کاران نظامند، حتا با شرکت سي در صد افراد واجد شرايط در ايران، احمدي نژاد بطور قطع و يقين برندهً مرحلهً اول انتخابات بود. آنچه ولي فقيه رژيم را مجبور به کودتاي انتخاباتي نموده شرکت اتفاقاً بالاي هشتاد در صد مردم بوده است که بر اساس آن احمدي نژاد در دور اول بازنده شده و ولي فقيه را مجبور به دخالت و کودتا کرده است. بايد به همهً مدعيان اپوزيسيون رژيم هشدار داد که چنانچه از سرنوشت حزب توده در جريان کودتاي ۲۸ مرداد عبرت نگرفته و مردم، بويژه نسل جوان ايران را که در شهرهاي سراسر کشور، در قيامشان عليه کودتاگران، حمايت بي قيد و شرط نکنند، قبل از اينکه پايشان به آن مملکت برسد، از تاريخ مبارزات سياسي مردم ايران حذف خواهند شد. مجاهدين يک بار بدرستي در کودتاي حزب جمهوري اسلامي عليه بني صدر از رئيس جمهور وقت حمايت کردند. آنها اين حمايت را بايستي پيش از اين از دولت بازرگان هم مي کردند ولي تماميت خواهي رهبري مجاهدين، بويژه آقاي رجوي، به آنان درايت و آينده نگري لازم را نداده بود. آقاي رجوي که هميشه رژيم را يک دست فرض کرده و تماميت آنرا نفي کرده و اختلافات دروني آنرا با ساده سازي کودکانه اي به جنگ گرگها تشبيه کرده است، در اين تعارضات دروني رژيم نتوانسته بنفع مردم و مملکت و آزادي و دموکراسي بهره گيرد. حال آنکه همانطور که گفته شد، تعارضات دروني روحانيت شيعه از صدر مشروطه تا امروزه در درون رژيم، ريشه در ماهيت دوگانهً آن (متحجرين معتقد به حکومت الله، و مراجع مردمي معتقد به حاکميت مردم) داشته است. بر اساس اين فرضيه، آقاي خامنه اي از زمان انتصاب به سمت ولي فقيه، همگام با محکم کردن پايه هاي قدرتش، در صدد غلبهً حکومت ديني مطلقهً مورد نظر خودش، ببهاي زدودن آثار جمهوريت و دخالت و نقش مردم در حاکميت بوده است. نتيجهً ديگري که مي خواهم بگيرم اينست که برداشت هاي آن عده از روشنفکراني که مثل آقاي ماشاءلله آجوداني، ضعف جنبش مشروطه و يا انقلاب ضد سلطنتي را دخالت دادن روحانيت مي دانند بايد ياد آورد شد که آنها از آنجا که روحانيت شيعه را بدرستي نشناخته اند، منکر و يا مخالف نقش و جايگاه آن در جامعه هستند. روحانيت عموم مذاهب، منجمله شيعه، ايدئولوژي و طبقه و قشر خاصي را نمايندگي نمي کنند. آنها را در ميان تمام اقشار و طبقات، با گرايشات ايدئولوژيک متفاوت و اي بسا متضاد، مي توان يافت. بسياري از روحانيون شيعه هستند که پايبند و اي بسا منادي جدايي دين از دولت هستند (نمونهً آقاي بروجردي که در زندان است) روشنفکران سکولار و يا افراطيون ايدئولوژيکي که چشم بر اين واقعيت بسته و تمامي روحانيت را نفي مي کنند، و يا کساني که مثل مسعود رجوي، ادعاي رهبر مذهبي و ايدئولوژيک يکجا مي کنند، در واقع به اردوگاه روحانيون متحجرخدمت مي کنند. در حاليکه به دليل نقش و اعتبار روحانيت در ميان مردم، هرکس که عميقا به اصلاح و يا تغيير سياسي در ايران مي انديشد، از نزديکي و همکاري و همگامي مداوم با روحانيت پيشرو و مردمي ناگزير است. در شرايط کنوني ايران نيز کودتاي انتخاباتي تنها و فقط تنها، در صورت به ميدان آوردن روحانيون معتقد به جمهوريت نظام، مثل آيات عظام منتظري، صانعي و ديگران، در داخل و خارج حاکميت، مي تواند شانس موفقيت داشته باشد.
از تکنيک و تاکتيک هايي که فکر مي کنم براي مقابله با کودتاگران مفيد باشد:
اول مشروعيت زدايي از کودتا و کودتاچيان با:
- بميدان آوردن روحانيون معتقد به جمهوريت نظام، و مخالف سرکوب مردم، و دروغ و تقلب دولت احمدي نژاد.
- انتشار طوماراز طرف تمام نهادها، جمعيت ها و شخصيت ها و گروههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، هنري، علمي و دانشگاهي داخل و خارج کشور که يا حامي موسوي و کروبي بوده اند و يا حالا با کودتاي انتخاباتي مخالفند.
- بکارگيري تاکتيک هاي مبارزهً مسالمت آميزبکار گرفته شده در انقلاب ۱۳۵۷، شامل فراخوان به تحصن و اعتصاب، شعار الله اکبر و شعار نويسي گسترده، تشييع جنازهً شهدا، توزيع اعلاميه ها و ايجاد شبکه هاي اطلاع رساني مطمئن و فراگير.
- پرهيز از خشونت و اجازه ندادن به سوء استفادهً نيروهاي معتقد به مبارزهً قهرآميز که ديروز شرکت در انتخابات را تحريم کرده و حالا احياناً خواسته باشند از نمد موج سبز کلاهي براي خود بدوزند. روشن است که بسياري از نيروهاي تحريمي هستند که بدون قيد و شرط، به صف حمايت از اعتراض به کودتا پيوسته و مي پيوندند، مقدم آنان را بايد گرامي داشت. همهً تلاشها را فقط در مخالفت با کودتاي انتخاباتي و حفاظت از صيانت آرا که در بطن خود دفاع از جمهوريت را نيز شامل مي شود، بايد متمرکز ساخت و از هرز روي انرژي ها و بهانهً تراشي براي کودتاچيان بايد اکيداً خود داري نمود.
دوم، مطالبات کانديداها و حاميانشان مي تواند علاوه برابطال انتخابات و برگزاري انتخابات جديد با نظارت نمايندگان تمام کانديداها و اي بسا مجامع بين المللي، رفع حصر خانگي و محدوديت و تهديد کانديداها، آزادي دستگير شدگان، توقف سرکوب و کشتار اعتراضات مسالمت آميز، عدم دخالت نيروهاي نظامي و انتظامي و بسيج در انتخابات و سرکوب مردم، برکناري و محاکمهً آمران و عاملان سرکوب و ضرب و شتم و کشتار مردم بي گناه باشد.
سوم، از آنجا که عدهً زيادي از افراد صاحب فکرو اهل قلم حامي کانديداهاي اصلاح طلب دستگير شده اند، مسئوليت مضاعفي بر دوش روشنفکران، متخصصين و روزنامه نگاران و دانشجويان ايراني مقيم خارج از کشور نهاده شده تا در حد توان با کمک فکري و عملي خود بر عمق آگاهي ها و ارتقاي مبارزه و شانس غلبه بر کودتا چيان بيافزايند.
چهارم، در ساليان اخير، سه رويکرد مبارزاتي در ميان نيروهاي سياسي ايران وجود داشته است که عبارت هستند از نيروهاي خواهان تغيير رژيم که همان سرنگوني طلبان و تحريم کنندگان هميشگي رژيم اند. دوم، نيروهاي اصلاح طلب که خواهان اصلاح ساختاري و يا قانوني رژيم اند، و سومي نيروهاي طرفدار کارآمدي رژيم و باصطلاح دلسوزان بقاي نظام. در اين بين کروبي اصلاح طلب است و نسبت به ساختار و قوانين حکومت نقد و برنامه دارد. ولي آقاي موسوي نگران آيندهً نظام است و منتقد عدم کارآيي دولت احمدي نژاد. فکر مي کنم بيست سال سکوت او بمعني عدم شناخت او از ريشه مشکلات منجمله عاملان وآمران اصلي کودتاي انتخاباتي نيست. او قطعاً مي داند که مترصد تغيير دولتي است که نه انتخابي مردم بلکه انتصابي رهبربوده و هست. او خود را مدافع نظام، قانون اساسي و رهبري در درون همين نظام مي داند، و لابد از رقابت و کشمکش سختي که بر له و يا عليه جمهوريت و ولايي شدن نظام در درون همين نظام، اعم از ساختار و قانون اساسي تا درون دفتر رهبري در جريان بوده است، بخوبي آگاه است.
پنجم، کروبي در دوران مجلس ششم در جريان لايحه مطبوعات، به حکم حکومتي گردن نهاد. گمان مي کنم که موسوي، همان طور که وصفش کرده اند مرد عمل باشد و به اين معاملهً شوم و خانمان سوز تن ندهد، و روسفيدي را در پيشگاه مردم وتاريخ ايران، بر تن دادن بر منويان تحجر گرايانهً رهبر ترجيح دهد. اميد است که اينبار هر دو در کنار هم و با برخورداري از حمايت هاي جبههً دفاع از جمهوريت و دموکراسي، بويژه جانفشاني نسل جوان مملکت، در مقابل حکم حکومتي و توصيه و تشر خامنه اي کوتاه نيايند و صحنه را بنفع کودتاچيان خالي نکنند. (خامنه اي که خود معمار کودتاست، با خرمردرندي آنها را به پيگيري از راههاي قانوني (توسط کودتاچيان شوراي نگهبان) فراخوانده است.) اميد است که اينبار اين آقايان، بخاطر ايران و مردمان و نسل جوانش، به وعده ها و سوگندهايشان به مردم پشت نکنند و تا ابطال انتخابات، و برگزاري انتخابات مجدد با نظارت مستقيم نمايندهً تمام کانديداها و نيز مراجع ذيصلاح، متخصص و بي طرف بين المللي، براي صيانت از آرايشان، در مقابل هيچ مقامي کوتاه نيايند. چرا که پشت کردن به مردم بنفع رهبرکودتاچي، نه فقط براي آنها، که براي ايران خطرات و صدمات جبران ناپذيري بدنبال خواهد داشت. "موسوي، کروبي، راًي منو پس بگير".
ايران ما در تاريخ صد و پنجاه سالهً خود سه نوع کودتا را در شرايط داخلي و بين المللي متفاوت تجربه کرده است. در دوران قاجار که استعمار روس و انگليس، از شمال و جنوب، بر سر تسلط بر ايران رقابت داشتند، هرکجا که جنبش هاي روشنفکري و مردمي داخلي راه حل آزادي و استقلال و توسعهً ايران را در چشم انداز قرار مي دادند، براي عقيم و ناکام گذ اشتن و يا نابودي آن با همديگر به تباني پرداخته و عوامل داخلي خود را وادار به کودتا مي کردند. کودتاي عزل و نمدمال کردن امير کبيربا تباني روسها، در انقلاب مشروطه نيز کودتاي به توپ بستن مجلس اول توسط محمد علي شاه، که به سفارت روسيه پناه برده بود، به فرماندهي لياخوف روسي، که در فرداي آنروز دولت هاي روس و انگليس با توافقي ايران را به مناطق تحت الحمايهً بين خودشان تقسيم کردند. و آخرين از اين نوع کودتاي روي کار آوردن رضاخان توسط انگليسي ها بود. نوع دوم کودتا ها در دوران جنگ سرد، که کشورهاي در حال توسعه اي مثل ايران ميدان جنگ و رقابت دو بلوک شرق و غرب به رهبري شوروي سابق و آمريکا بودند، مي باشد. کودتا گران اين دوران يا احزاب و سازمان هاي سوسياليستي و انقلابي طرفدار بلوک شرق و يا حاکمان عمدتا سلطنتي و فرماندهان نظامي طرفدار آمريکا بودند. در اين دوران طرفداران بلوک شرق در تدارک کودتا و يا انقلاب کارگري و قومي توسط جريانات چريکي و حزب توده بودند و آمريکا هم متحد شاه سابق بود. در اين بين، در کودتاي ۲۸ مرداد سي و دو، دولت ملي دکتر محمد مصدق، در يک توافق نا نوشته هم از طرف حزب توده به اتهام وابستگي به آمريکا حمايت نشد، و هم از طرف آمريکا به اتهام تهديد نزديکي به حزب توده و شوروي سابق، با کودتاي نظامي از ميان برداشته شد.
کودتاهاي نوع سوم در واقع بعد از پايان جنگ سرد و فراگير شدن دموکراسي بعنوان مطلوب ترين روش حاکميت سياسي اتفاق افتاده است. در اين دوره، حاکمان نظامهاي ديکتاتوري بجا مانده از دنياي دوقطبي جنگ سرد، براي ماندن بر کرسي قدرت دست به کودتا عليه خواست و راًي اکثريت مي زده اند. در ايران ما، بعد از انقلاب ضد سلطنتي، نقش کشورهاي صنعتي در کشوربيشتر تابع سياست هاي جئوپليتيک و منافع اقتصادي آنها بوده که در زد و بندهاي پيدا و پنهان سازمان هاي اطلاعاتي، در جهت حفظ منافع شرکت هاي چند مليتي مشهود بوده است. رژيم جمهوري اسلامي، که به قول معروف نه شرقي بوده و نه غربي، تا کنون به سه تصفيه حساب کودتاگونه دست زده است. نخست عليه دولت بازرگان، دوم عليه بني صدر و اکنون عليه کانديداهاي اصلاح طلب درون نظام آقايان موسوي و کروبي.
اين رژيم، بدليل ماهيت دو گانه اش، اکنون به نقطهً تعيين تکليف نهايي در انتخاب بين "جمهوري اسلامي" و "حکومت ولايي" رسيده است. در اين وانفسا، متحجرين مذهبي که اقليتي از صدر مشروطه تا کنون، از شيخ فضل الله نوري، فدائيان اسلام، تا جمعيت موًتلفه، و حلقهً مدرسهً حقاني (مصباح، جنتي) هستند، با حمايت خامنه اي و رئيس جمهور شدن احمدي نژاد براي تسخير تمامي کرسي هاي قدرت، آنهم بصورت مادام العمر و براي هميشه، خيز برداشته اند. کودتاي انتخاباتي ۲۲ خرداد در واقع از بارزترين حلقه هاي تکميل اين سناريوي ميهن بر باد ده و استبداد مطلقهً ديني مي باشد. براي اين جماعت و ولي فقيه آن، "ميزان" نه راًي ملت، بلکه راًي و نظر ولي فقيه مطلقه است. بهمين جهت همانطور که در صدر مشروطه، علماي آگاه و متعهدي مانند آيات عظام بهبهاني و طباطبائي و خراساني و نائيني و غيره از مشروطه در مقابل مشروعهً شيخ فضل الله دفاع کردند، امروزه هم همهً مراجعي که "ميزان" را راًي ملت مي دانند و از جمهوريت نظام در مقابل متحجرين دفاع مي کنند، لازم است تا به رسالت و وظيفهً تاريخي خود عمل کرده و مردم ايران را در مقابل تماميت خواهان متحجر مدعي حکومت ولايي تنها نگذارند.
توضيح فوق مي تواند به رفع ابهامات در شناخت آمران کودتاي انتخاباتي ۲۲ خرداد نيز کمک کند. بسيار مهم است که با شناخت علت اصلي (تبديل جمهوري به حکومت مطلقهً ولايي)، که حاميان کروبي و مجمع روحانيون مبارز هم بدرستي روي آن انگشت گذاشته اند، علت و آمر اصلي اين کودتا را بايد بدرستي نشانه رفت. برخي براين گمانند که اين کودتا مي تواند کودتاي احمدي نژاد و فرماندهان سپاه (با پشتوانهً روحانيون متحجر حکومتي) عليه نه تنها رفسنجاني، بلکه خامنه اي نيز باشد. برخي ديگر اين کودتا را جنگ قدرت خامنه اي عليه رفسنجاني دانسته اند. بنظر نگارندهً اين سطور، اين رويکرد شخصي کردن کودتا که توده اي ها بدان دامن مي زنند هم سطحي و هم گمراه کننده است. در انتخابات دورهً اول احمدي نژاد، نظام به سمت هرچه متمرکز تر کردن و يک دست شدن رفت و حال با اين انتخابات در واقع ولي فقيه رژيم مي خواهد حکومت مطلقهً ولايي مورد نظر خودش را تشکيل داده و قيد جمهوريت نظام را بزند. بر همين سياق، فکر مي کنم که بجز حکم حکومتي ولي فقيه ، احمدي نژاد و يا فرماندهان سپاه هرگز قادر به سرپيچي از منويات خامنه اي نبودند. فرماندهً مستقيم کودتا و سرکوب و کشتار و برافروختن آتش درگيري ها در داخل کشور شخص ولي فقيه مي باشد. آنطور که از شواهد برمي آيد، ولي فقيه با حکم حکومتي اينبار همهً سردمداران حکومتي و مراجع را مخير کرده است که بين حکومت مطلقهً ولايي او و جمهوريت نظام يکي را انتخاب کنند. او با اين کار به گمان خودش به انقلاب و تصفيهً دروني دست زده و لابد فکر بهاي آن را نيز کرده و هشدار هاي نامهً رفسنجاني را ناديده گرفته است. اينست که همهً مراجع و مدافعان راي و انتخاب و جمهوريت و کروبي و موسوي، پيش از آنکه جداگانه و نوبتي تعيين تکليف شوند، لازم است بطور دسته جمعي دست به اقدام و مقاومت تمام عيار زده و هر آنچه از دستشان برمي آيد براي ناکام گذاردن اين کودتاي ضد ملي و ضد مردمي انجام دهند.
پذيرش انتخابات آزاد و حاکميت راًي مردم مستلزم داشتن سازوکارهاي دموکراتيک است. آنچه نظام هاي دموکراسي را در مقابل کودتا و حکومت نظاميان، و نيز ديکتاتوري فردي مذهبي و ايدئولوژيک واکسينه مي کند وجود احزاب رقيب مستقل، سراسري، آزاد و دموکرات است. در فقدان احزاب سياسي که به آموزش، سازماندهي و تشکيلات و آلترناتيو سازي مردمي همت گمارند، تشکل هاي پراکنده و خودجوش جامعهً مدني بسيار شکننده اند و در مقابل کودتاي سازمان يافته بسيار ضربه پذيرند. ابتکار کروبي که بعد از تقلب انتخاباتي در دورهً قبل، اقدام به تأسيس حزب مستقل اعتماد ملي نمود، پاسخي شايسته به اين ضرورت و نياز طرفداران جمهوريت نظام در درون حاکميت بوده است. ولي خامنه اي حساب اين را نکرده بود که آراي اصلاح طلب در واقع مهار غليان خشم و انزجار مردم از حاکمان است. او با اين کودتا سوپاپ اطمينان حکومتش را بدست خودش از ميان برداشت و خودش را مستقيماً در معرض اتهام و روياروي مردم ايران قرار داد.
نکتهً ديگر اينکه کودتاي انتخاباتي ولي فقيه براي انتصاب دوبارهً احمدي نژاد، مثل روز روشن، بر درستي شرکت در انتخابات صحه گذاشت. اگرآنطور که خانم مريم رجوي با آن روزنامهً خارجي اعلام کرد که هشتاد و پنج درصد مردم ايران در انتخابات شرکت نکرده بودند، اصلاً نيازي به کودتاي انتخاباتي نبود. مطابق برآورد هاي کارشناسي، از آنجا که بين پانزده تا بيست درصد رأي دهندگان حاميان ثابت محافظه کاران نظامند، حتا با شرکت سي در صد افراد واجد شرايط در ايران، احمدي نژاد بطور قطع و يقين برندهً مرحلهً اول انتخابات بود. آنچه ولي فقيه رژيم را مجبور به کودتاي انتخاباتي نموده شرکت اتفاقاً بالاي هشتاد در صد مردم بوده است که بر اساس آن احمدي نژاد در دور اول بازنده شده و ولي فقيه را مجبور به دخالت و کودتا کرده است. بايد به همهً مدعيان اپوزيسيون رژيم هشدار داد که چنانچه از سرنوشت حزب توده در جريان کودتاي ۲۸ مرداد عبرت نگرفته و مردم، بويژه نسل جوان ايران را که در شهرهاي سراسر کشور، در قيامشان عليه کودتاگران، حمايت بي قيد و شرط نکنند، قبل از اينکه پايشان به آن مملکت برسد، از تاريخ مبارزات سياسي مردم ايران حذف خواهند شد. مجاهدين يک بار بدرستي در کودتاي حزب جمهوري اسلامي عليه بني صدر از رئيس جمهور وقت حمايت کردند. آنها اين حمايت را بايستي پيش از اين از دولت بازرگان هم مي کردند ولي تماميت خواهي رهبري مجاهدين، بويژه آقاي رجوي، به آنان درايت و آينده نگري لازم را نداده بود. آقاي رجوي که هميشه رژيم را يک دست فرض کرده و تماميت آنرا نفي کرده و اختلافات دروني آنرا با ساده سازي کودکانه اي به جنگ گرگها تشبيه کرده است، در اين تعارضات دروني رژيم نتوانسته بنفع مردم و مملکت و آزادي و دموکراسي بهره گيرد. حال آنکه همانطور که گفته شد، تعارضات دروني روحانيت شيعه از صدر مشروطه تا امروزه در درون رژيم، ريشه در ماهيت دوگانهً آن (متحجرين معتقد به حکومت الله، و مراجع مردمي معتقد به حاکميت مردم) داشته است. بر اساس اين فرضيه، آقاي خامنه اي از زمان انتصاب به سمت ولي فقيه، همگام با محکم کردن پايه هاي قدرتش، در صدد غلبهً حکومت ديني مطلقهً مورد نظر خودش، ببهاي زدودن آثار جمهوريت و دخالت و نقش مردم در حاکميت بوده است. نتيجهً ديگري که مي خواهم بگيرم اينست که برداشت هاي آن عده از روشنفکراني که مثل آقاي ماشاءلله آجوداني، ضعف جنبش مشروطه و يا انقلاب ضد سلطنتي را دخالت دادن روحانيت مي دانند بايد ياد آورد شد که آنها از آنجا که روحانيت شيعه را بدرستي نشناخته اند، منکر و يا مخالف نقش و جايگاه آن در جامعه هستند. روحانيت عموم مذاهب، منجمله شيعه، ايدئولوژي و طبقه و قشر خاصي را نمايندگي نمي کنند. آنها را در ميان تمام اقشار و طبقات، با گرايشات ايدئولوژيک متفاوت و اي بسا متضاد، مي توان يافت. بسياري از روحانيون شيعه هستند که پايبند و اي بسا منادي جدايي دين از دولت هستند (نمونهً آقاي بروجردي که در زندان است) روشنفکران سکولار و يا افراطيون ايدئولوژيکي که چشم بر اين واقعيت بسته و تمامي روحانيت را نفي مي کنند، و يا کساني که مثل مسعود رجوي، ادعاي رهبر مذهبي و ايدئولوژيک يکجا مي کنند، در واقع به اردوگاه روحانيون متحجرخدمت مي کنند. در حاليکه به دليل نقش و اعتبار روحانيت در ميان مردم، هرکس که عميقا به اصلاح و يا تغيير سياسي در ايران مي انديشد، از نزديکي و همکاري و همگامي مداوم با روحانيت پيشرو و مردمي ناگزير است. در شرايط کنوني ايران نيز کودتاي انتخاباتي تنها و فقط تنها، در صورت به ميدان آوردن روحانيون معتقد به جمهوريت نظام، مثل آيات عظام منتظري، صانعي و ديگران، در داخل و خارج حاکميت، مي تواند شانس موفقيت داشته باشد.
از تکنيک و تاکتيک هايي که فکر مي کنم براي مقابله با کودتاگران مفيد باشد:
اول مشروعيت زدايي از کودتا و کودتاچيان با:
- بميدان آوردن روحانيون معتقد به جمهوريت نظام، و مخالف سرکوب مردم، و دروغ و تقلب دولت احمدي نژاد.
- انتشار طوماراز طرف تمام نهادها، جمعيت ها و شخصيت ها و گروههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، هنري، علمي و دانشگاهي داخل و خارج کشور که يا حامي موسوي و کروبي بوده اند و يا حالا با کودتاي انتخاباتي مخالفند.
- بکارگيري تاکتيک هاي مبارزهً مسالمت آميزبکار گرفته شده در انقلاب ۱۳۵۷، شامل فراخوان به تحصن و اعتصاب، شعار الله اکبر و شعار نويسي گسترده، تشييع جنازهً شهدا، توزيع اعلاميه ها و ايجاد شبکه هاي اطلاع رساني مطمئن و فراگير.
- پرهيز از خشونت و اجازه ندادن به سوء استفادهً نيروهاي معتقد به مبارزهً قهرآميز که ديروز شرکت در انتخابات را تحريم کرده و حالا احياناً خواسته باشند از نمد موج سبز کلاهي براي خود بدوزند. روشن است که بسياري از نيروهاي تحريمي هستند که بدون قيد و شرط، به صف حمايت از اعتراض به کودتا پيوسته و مي پيوندند، مقدم آنان را بايد گرامي داشت. همهً تلاشها را فقط در مخالفت با کودتاي انتخاباتي و حفاظت از صيانت آرا که در بطن خود دفاع از جمهوريت را نيز شامل مي شود، بايد متمرکز ساخت و از هرز روي انرژي ها و بهانهً تراشي براي کودتاچيان بايد اکيداً خود داري نمود.
دوم، مطالبات کانديداها و حاميانشان مي تواند علاوه برابطال انتخابات و برگزاري انتخابات جديد با نظارت نمايندگان تمام کانديداها و اي بسا مجامع بين المللي، رفع حصر خانگي و محدوديت و تهديد کانديداها، آزادي دستگير شدگان، توقف سرکوب و کشتار اعتراضات مسالمت آميز، عدم دخالت نيروهاي نظامي و انتظامي و بسيج در انتخابات و سرکوب مردم، برکناري و محاکمهً آمران و عاملان سرکوب و ضرب و شتم و کشتار مردم بي گناه باشد.
سوم، از آنجا که عدهً زيادي از افراد صاحب فکرو اهل قلم حامي کانديداهاي اصلاح طلب دستگير شده اند، مسئوليت مضاعفي بر دوش روشنفکران، متخصصين و روزنامه نگاران و دانشجويان ايراني مقيم خارج از کشور نهاده شده تا در حد توان با کمک فکري و عملي خود بر عمق آگاهي ها و ارتقاي مبارزه و شانس غلبه بر کودتا چيان بيافزايند.
چهارم، در ساليان اخير، سه رويکرد مبارزاتي در ميان نيروهاي سياسي ايران وجود داشته است که عبارت هستند از نيروهاي خواهان تغيير رژيم که همان سرنگوني طلبان و تحريم کنندگان هميشگي رژيم اند. دوم، نيروهاي اصلاح طلب که خواهان اصلاح ساختاري و يا قانوني رژيم اند، و سومي نيروهاي طرفدار کارآمدي رژيم و باصطلاح دلسوزان بقاي نظام. در اين بين کروبي اصلاح طلب است و نسبت به ساختار و قوانين حکومت نقد و برنامه دارد. ولي آقاي موسوي نگران آيندهً نظام است و منتقد عدم کارآيي دولت احمدي نژاد. فکر مي کنم بيست سال سکوت او بمعني عدم شناخت او از ريشه مشکلات منجمله عاملان وآمران اصلي کودتاي انتخاباتي نيست. او قطعاً مي داند که مترصد تغيير دولتي است که نه انتخابي مردم بلکه انتصابي رهبربوده و هست. او خود را مدافع نظام، قانون اساسي و رهبري در درون همين نظام مي داند، و لابد از رقابت و کشمکش سختي که بر له و يا عليه جمهوريت و ولايي شدن نظام در درون همين نظام، اعم از ساختار و قانون اساسي تا درون دفتر رهبري در جريان بوده است، بخوبي آگاه است.
پنجم، کروبي در دوران مجلس ششم در جريان لايحه مطبوعات، به حکم حکومتي گردن نهاد. گمان مي کنم که موسوي، همان طور که وصفش کرده اند مرد عمل باشد و به اين معاملهً شوم و خانمان سوز تن ندهد، و روسفيدي را در پيشگاه مردم وتاريخ ايران، بر تن دادن بر منويان تحجر گرايانهً رهبر ترجيح دهد. اميد است که اينبار هر دو در کنار هم و با برخورداري از حمايت هاي جبههً دفاع از جمهوريت و دموکراسي، بويژه جانفشاني نسل جوان مملکت، در مقابل حکم حکومتي و توصيه و تشر خامنه اي کوتاه نيايند و صحنه را بنفع کودتاچيان خالي نکنند. (خامنه اي که خود معمار کودتاست، با خرمردرندي آنها را به پيگيري از راههاي قانوني (توسط کودتاچيان شوراي نگهبان) فراخوانده است.) اميد است که اينبار اين آقايان، بخاطر ايران و مردمان و نسل جوانش، به وعده ها و سوگندهايشان به مردم پشت نکنند و تا ابطال انتخابات، و برگزاري انتخابات مجدد با نظارت مستقيم نمايندهً تمام کانديداها و نيز مراجع ذيصلاح، متخصص و بي طرف بين المللي، براي صيانت از آرايشان، در مقابل هيچ مقامي کوتاه نيايند. چرا که پشت کردن به مردم بنفع رهبرکودتاچي، نه فقط براي آنها، که براي ايران خطرات و صدمات جبران ناپذيري بدنبال خواهد داشت. "موسوي، کروبي، راًي منو پس بگير".
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home