در مورد شرايط زماني "منشور کورش
فلات حاصلخيز ايران باستان بخشي از همان "هلال حاصلخيز زمين"- از ساحل نيل تا دامنه هاي زاگرس- بوده که انقلاب کشاورزي در آن بوقوع پيوست. قبايل مهاجري که بعداً تمدن هاي ايلامي، آشوري و بابلي ها را بنانهادند تقريباً حدود چهارهزار سال پيش از قوم آريا وارد اين سرزمين شده بودند. بعلاوه، موقعيت ممتاز جغرافيايي ايران، با وجود درياي خزر در شمال و خليج فارس در جنوب، آنهم قبل از آنکه راههاي آبي و هوايي حمل و نقل فراگير شوند، اين منطقه را گذرگاه تجاري و بازرگاني وچهار سوق فرهنگي بين غرب و شرق –در مسير جادهً حياتي ابريشم- نموده بود. زماني که آريايي ها وارد ايران شدند تمدن هاي سومري، ايلامي ها، آشوري و بابلي ها، بدليل جنگ هاي مستمر قومي مستهلک شده، دوران شکوفايي خود را پشت سرگذارده و رو به افول نهاده بودند. آشور بني پال (که قهرمان آشوري هاست و به علم و کتابت اهميت مي داد و معروف است که نخستين کتابخانه در تاريخ را شامل ۱۲۰۰ لوح گلي تأسيس کرد) وقتي در سال ۶۴۷ قبل از ميلاد، امپراطوري ايلام را شکست داد، بخاطر انتقام از ستمي که ايلامي ها بر آشوري ها طي بيش از دو هزار سال وارد کرده بودند، شهر شوش، که پررونق ترين شهر تجاري زمان خود بود، بکلي ويران ساخت و بقول خودش سرزمين ايلامي ها را به نمکزار تبديل کرد. کمتر از چهل سال بعد هم، در سال ۶۱۲ قبل از ميلاد، وقتي مادها آشوريها را شکست دادند، نينوا پايتخت آنانرا ويران ساختند. در آن شرايط مردم منطقه که جانشان از اين جنگهاي ويرانگر قبيلگي به لب رسيده بود، مثل شرايط امروز مردم ايران در داخل کشور! بدنبال نجات دهنده اي مي گشتند که به اين سريال تکراري قتل و ويراني پايان دهد. کورش کبير (۶۰۰-۵۳۰ ق.م)، در چنين شرايطي همان نجات دهنده بود که بمثابه انقلابي خدا پرست آن روزگار از اطاعت مادها سربرتابيد، سربه شورش گذاشت و بعد از پيروزي بر مادها و تصرف اکباتانا، بنا بر اکثر روايات بدون خونريزي در سال ۵۳۹ قبل از ميلاد وارد بابل شد و آن فرمان که در واقع اولين منشور حقوق بشر تاريخ است، صادر کرد. او برخلاف سنت پيشينيان، و حتي اعراب مسلمان، نه تنها مردم سرزمين هاي فتح شده را به اسيري و اموالشان را به غنيمت نگرفت بلکه به سنن و آيين آنان نيز احترام گذاشت، آن دوران مسلماني نبود ولي او يهوديان را آزاد نمود و همهً اقوام بابلي و سومري و کلداني و آشوري ها را در انتخاب روش زندگي مختار و احياي معابد و مناسک مذهبي شان آزاد گذاشت؛ و حکومتي غير متمرکز را بنا نهاد. اينگونه کورش کبير در واقع پايه گذار هويت تاريخي ايران و ايراني شد، هويتي که با احترام به چندگانگي قومي و فرهنگي و مذهبي رقم خورد. اين ميراث تاريخي بود که در واقع باعث شد ايرانيان در مقابل تهاجم يونانيان، اعراب، مغول ها، ترکهاي عثماني، استعمار روس و انگليس، و حتا در برابر ايدئولوژي هاي وارداتي شرق و غرب عالم، پيوسته، باز دست آخر به اصل خود بازگشته و هويت تاريخي خود را جستجو کنند. جالب اينکه منشورکورش هم از بار معنوي و هم بار انساني برخوردار است. آزادي مذهبي او از سکولاريزم ناشي نشده و بدين جهت بر تر از منشور حقوق بشر فرانسه ايستاده است، کمااينکه ايدهً رعايت حقوق برابر اقوام و مليتهاي او نيز از کانادا، آمريکا و استراليا اقتباس نشده بود. در تعجبم که چرا خداي کورش از خداي عموم علماي اسلام و اکثر قريب به اتفاق ما مسلمانان بلند مرتبه تر بود؟ چرا کورش از پس هزاره ها هنوز مايهً مباهات بشريت و ايرانيان است در حاليکه کسي نام امثال هيتلر و موسيليني و استالين و صدام حسين و کلامي ازآيت الله خميني را به نيکي ياد نمي کند؟ ايرانيان اصيل از هر قوميت و مذهب و عقيده اي امروز به منشور کورش بيش از هجويات آخوندهاي حاکم و ايسم هاي صرفاً وارداتي غرب و شرق نيازمندند. (در مورد تاريخ هاي اين يادداشت از دايره المعارف معتبرايرانيکا پروفسور يارشاطر کمک گرفته شده است)