معذرت خواهي پاپ مشکل اسلام و مسلمانان را حل نمي کند
در خبرها آمد بود که پاپ بنديک در سخنان اخيرش ازواقعه اي تاريخي ياد کرده که درديالوگ بين امپراطور بيزانس و انديشمند ايراني مسلمان، پيامبر اسلام به خشونت متهم شده بوده است. اين سخنان واکنش هاي تندي را در ميان رهبران مسلمان، برخي رهبران سياسي و بويژه بنيادگرايان اسلامي در سراسر جهان برانگيخت. حال آنکه بجا بود تا ساير رهبران مذهبي جهان نيزعليه خشونت مذهبي در جهان، که معضل اصلي و روبه گسترش دوران ماست، بطور جدّي موضع گرفته و از تهديد بنيادگرايان نهراسند.
در اين شکي نيست که متوليان رسمي دين، دشمن ترين دشمنان عقل و خرد و اصلي ترين عاملان عقب ماندگي جوامع انساني، از انقلاب کشاورزي تا به امروز بوده اند. روحانيون رسمي مذاهب، هر زمان پايشان به قدرت سياسي کشيده شده، غل و زنجير ها را بر فکر و روح و دست و پاي مردمان تنيده و با تفتيش عقيده و کشتار و سرکوب پيشاهنگان جوامع خود، بطور مستمر با هرگونه نوآوري علمي و عقلي مبارزه کرده اند. دوران سياه و طولاني قرون وسطاي اروپا و عقب ماندگي مسلمانان هر دو مايه شرم و سرافکندي ابدي رهبران مذهبي تا هميشهً تاريخ باقي خواهند ماند.
شکوفايي تمدن اسلامي در گذشته و مسيحيت بعد از رنسانس، هر دوناشي از تأثيرات عقل گرايي يونانيان و خرد گرايي ايرانيان بوده است. آنچه اسلام را ديني جهاني ساخت غلبه بر امپراطوري ايرانيان بود و آنچه اسلام را به ديني جهاني و ماندگار بدل کرد آشنايي باً آثار يونانيان بوده است. اگر ايراني ها را از اسلام و يوناني ها را از مسلمانان بگيريد، ميراثي جز همان آداب و سنن بدوي عشيرتي و قبيلگي، باقي نمي ماند. ميراثي که با بربريت بيرحم و خون محور، جزتبعيض قبيلگي و مذهبي و سنگسار(رجم) و قصاص (خونريزي) و تعذير(شکنجه) مرسوم در زندگي بدوي قبايل صحرا نشين عرب، هيچ افتخاري براي بشريت گذشته و حال بدست نمي دهد. استنادات بنيادگرايان اسلامي به آيهً آخر سورهً فتح " محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم..." که انسانها را نخست به دو دستهً مسلمان و غير مسلمان و بر همين سياق "خودي و غير خودي" تقسيم کرده و آنگاه شديد ترين رفتارها(تعدي و تجاوز به جان ومال و نواميس) غير خودي ها را مجاز مي شمرند، نمونه اي از خروارها دستورات و تعاليم مذهبي است که سرمشق اخلاقي بنيادگرايان اسلامي قرار گرفته است.
بر همين سياق، درس آموختگان و سخنگويان اصلي جهان اسلام، در روزگار ما، بنيادگرايان مذهبي اند. آموزه هاي سنتي مدارس اسلامي اکثراً مشوّق و حامي تبعيض و خشونت هستند که تفکيک عشيرتي و قبيلگي، و بدنبالش تبعيض نژادي و جنسي را گسترش مي دهند. مبلغين مساجد مسلمانان در غرب و شرق عالم عموماً در سوداي تشکيل حکومت جهاني و خلافت اسلامي، در علن و خفا، مروج خشونت و حامي تروريسم اند. در دوران جهاني شدن، با فراگيرشدن ارزشهاي جهانشمول انساني و گسترش دموکراسي درسراسر جهان، رهبران سنتي و بنيادگراي اسلام به واکنشي فرصت طلبانه برخواسته اند. اين متوليان رسمي مذاهب گوناگون اسلامي، استقبال مردم جهان از انتخابات آزاد، عرفي شدن قوانين و رفع تبعيضات قومي، مذهبي، جنسي و نژادي، را مغاير با منافع و جايگاه تاريخي خود يافته، زالوصفتانه مانع گسستن زنجيرهاي اسارت قرون و آزادشدن انرژي پتانسيل مسلمانان جهت رشد و شکوفايي جوامع مسلمان شده اند. مقابلهً علني بنيادگرايان مذهبي با دستاوردهاي تمدن انسان امروز، که در نهادهاي مدني مدرن، اعم از سوسياليستي، ليبرال، سکولار، فيمينيست و غيره حاصل شده، حاکي از اين رويکرد قرون وسطايي بنيادگرايان مي باشد. ميدان دار شدن بنيادگرايي مذهبي، اصلي ترين عامل عقب نگهداشتن ملت ها و چالش جدي صلح، ثبات و امنيت منطقه اي و بين المللي، در دوران ما مي باشد.
ناگفته نماند که بعد از جنگ سرد، رويکرد نومحافظه کاران آمريکا به مذهب، به اين موج بنيادگرايي مذهبي در جهان دامن زده است. رئيس جمهور آمريکا هم خود را ناجي مذهبي مي پندارد، رواج اصطلاحاتي مانند: "خدا به آمريکا زير سايهً صليب برکت بده، تحت فرمان خدا، به خدايي که ما توکل مي کنيم":
Common expressions in the US: “In God we trust” (as it appears on the coins), “One Nation under God”, “God bless America”
نمونه هايي از ترويج مذهبي کردن سياست (در مقابله با بنيادگرايان اسلامي) بويژه بعد از حملهً تروريستي ٩/١١ است.
امروزه رهبران رسمي اسلام، با فاصلهً زيادي از کليساي کاتوليک عقب مانده اند. کليساي کاتوليک با برسميت شناختن آزادي مذهب در کنگره دوم شوراي واتيکان، بطور آشکاري از دوران سياه تفتيش عقايد قرون وسطي فاصله گرفته است. برسميت شناختن آزادي مذهبي توسط کليساي کاتوليک، عامل تعيين کننده و آغاز گر موج سوم دموکراسي در کشورهاي عمدتاً کاتوليک جهان در اروپاي مرکزي و آمريکاي لاتين بوده است. ولي متقابلاً اکثرمبلغين و رهبران مذهبي اسلام در مدارس، منابر و مساجدشان مويّد تبعيض و مشوّق خشونت عليه غير خودي ها (اعم از مسلمان و غير مسلمان) هستند. آنها نه تنها پيروان ساير اديان، بلکه مخالفين و منتقدين مسلمان خود را نيز تحمل نمي کنند. رهبران جهان اسلام، هنوزدر مراکز عمدهً علمي مذهبي از الازهر درمصر، تا مدارس علميهً نجف و قم، نه تنها به فکراجتهاد و نوآوري مذهبي در برسميت شناختن آزادي مذهبي بر نيامده اند، بلکه بطور رسمي و غير رسمي خشونت مذهبي عليه گرايشهاي مذهبي که بطور روز افزوني از ايدئولوژي هاي مدرن سکولار، ليبرال، سوسياليست، و فمينيست تأثير مي پذيرند را تبليغ، تشويق و تا آنجا که بتوانند، حمايت مي کنند. ولايت مطلقهً فقيه و پيروانش در ايران، خود را تنها نظام برحق (با توجيهات شرعي) بر روي کرهً خاکي مي پندارند و احمدي نژاد براي گسترش دامنهً قدرت آن حاضر است منطقه و جهاني را بکام بلوا، آشوب وآتش بکشد. بدليل کثرت جمعيتي مسلماناني که رهبران آن هنوز بفکر اجتهاد و انطباق اسلام با مباني زندگي امروزنيافتاده اند؛ بنيادگرايي و خشونت مذهبي، دست آوردهاي مثبت تمدن بشر، از رنسانس تا به امروز را بطور جدي تهديد مي کند. براي غلبه بر اين موج افراط گرايي و خشونت مذهبي (اعم از يهودي، مسيحي و مسلمان) بجاست تا:
١. رهبران مذهبي جهان بطور قاطع و هم صدا عليه خشونت مذهبي، از هرنوع، بويژه تروريسم اسلامي، موضع گرفته، مانع گسترش نفرت و قهر و خشونت، بنام مذهب، بين شهروندان جامعهً جهاني گردند. چنين موضعگيري صريح و قاطعي عليه بنيادگرايان مذهبي مي تواند مانع گسترش تبعيض و خونريزي تحت نام مذهب گردد.اين رهبران با ديالوگ بين خودشان، مي توانند به اجتهاد و نوآوري ديني دست زده، با تأکيد بروجه انسانگرايانه و مشترک اديان، به برقراري صلح، امنيت، ثبات و همزيستي مسالمت آميزبين شهروندان دهکدهً جهاني در دوران جهاني شدن کمک کنند. اجتهاد و نوآوري مذهبي مي تواند رسوبات اعتقادي تبعيض آميز و خشونت برانگيز، بارث رسيده از دوران هاي گذشته را از چهرهً اديان بزدايد؛ امري که نه تنها درمبارزه با ناامني و تروريسم، بلکه در برقراري صلح، آزادي و دموکراسي در جوامع مسلمان لازم و ضروري مي باشد. بي شک چنين حرکتي، قدمي بزرگ و موثر درراستاي ابهام زدايي از چهرهً اوليا و رهبران دين ، منجمله پيامبر اسلام (ص)، نيز محسوب خواهد شد.
٢. رهبران سياسي مخالف بنيادگرايي مذهبي نيز بايد ضمن پرهيز از مذهبي کردن سياست، در مبارزهً ريشه اي با تروريسم و خشونت مذهبي، سياست هاي خود را هماهنگ کنند. دولت هاي مهاجر پذير، که پيش از اين بنيادگرايان مذهبي را تنها براي ديگران، مثلا مردم خاورميانه، مي خواستند، حالا لازم ديده اند تا از پناه دادن به فعالان و رهبران بنيادگراي مذهبي که به قانون عرفي اعتقادي ندارند، پرهيز کرده و از گرايشات سکولار، مترقي و ميانه رو مذهبي حمايت کنند.
٣. تبليغات رسانه هاي جهاني در مبارزه با تروريسم اسلامي تصويري دوقطبي و منحرف کننده را از شرايط بدست داده است که گويي ابتکار عمل آن بدست افراطيون مذهبي است. بنيادگراياني که هرکدام، براي توجيه مواضع خود عليه ديگري، به مذهب متوسل شده اند. در چنين فضايي، روشنفکران و احزاب و فعالان سياسي، در چگونگي تنظيم رابطه با اين دوقطب بنيادگرا ( حاميان دولت مذهبي از طرف بنيادگرايان اسلامي، و مذهبي کردن سياست توسط نومحافظه کاران آمريکا) دچار سردرگمي شده و اي بسا به دام حمايت از يکي، در مخالفت با ديگري، مي افتند. حال آنکه هر چند سياست هاي اسرائيل و آمريکا در منطقهً خاورميانه قابل دفاع نيست، ولي حمايت از تروريسم و فاشيسم مذهبي نيز منجر به وخيم تر شدن اوضاع در منطقه و جهان مي گردد. بهمين دليل، سياستمداران و روشنفکران چپ جهاني که در مخالفت با آمريکا از بنيادگرايان مذهبي دفاع مي کنند، مانند حمايت چاوز از احمدي نژاد، اشتباه استراتژيک فاجعه باري مرتکب مي شوند. متقابلاً، روشنفکران ليبرالي که در مخالفت با بنيادگرايان مذهبي به حمايت تمام عيار از نومحافظه کاران آمريکايي مي رسند نيزاشتباه مي کنند. آکادميسن ها، روشنفکران، احزاب و فعالان سياسي لازم است تا از هردو شق گسترش بنيادگرايي (اسلامي کردن دولتها در کشورهاي مسلمان و نيزمذهبي کردن سياست در اسرائيل و آمريکا) تبري جسته وشقّ سومي را انتخاب کنند. راه حل سومي که از طرف اپوزيسيون ملاهاي حاکم بر ايران ارائه شده، مبني بر سياست نه جنگ با ايران و نه سازش با رژيم ملاها، بلکه حمايت از نيروهاي جبههً سوم، راه حلي مسئولانه و درست است که بايد مورد حمايت و سرمشق ديگران نيز قرار گيرد.
در اين شکي نيست که متوليان رسمي دين، دشمن ترين دشمنان عقل و خرد و اصلي ترين عاملان عقب ماندگي جوامع انساني، از انقلاب کشاورزي تا به امروز بوده اند. روحانيون رسمي مذاهب، هر زمان پايشان به قدرت سياسي کشيده شده، غل و زنجير ها را بر فکر و روح و دست و پاي مردمان تنيده و با تفتيش عقيده و کشتار و سرکوب پيشاهنگان جوامع خود، بطور مستمر با هرگونه نوآوري علمي و عقلي مبارزه کرده اند. دوران سياه و طولاني قرون وسطاي اروپا و عقب ماندگي مسلمانان هر دو مايه شرم و سرافکندي ابدي رهبران مذهبي تا هميشهً تاريخ باقي خواهند ماند.
شکوفايي تمدن اسلامي در گذشته و مسيحيت بعد از رنسانس، هر دوناشي از تأثيرات عقل گرايي يونانيان و خرد گرايي ايرانيان بوده است. آنچه اسلام را ديني جهاني ساخت غلبه بر امپراطوري ايرانيان بود و آنچه اسلام را به ديني جهاني و ماندگار بدل کرد آشنايي باً آثار يونانيان بوده است. اگر ايراني ها را از اسلام و يوناني ها را از مسلمانان بگيريد، ميراثي جز همان آداب و سنن بدوي عشيرتي و قبيلگي، باقي نمي ماند. ميراثي که با بربريت بيرحم و خون محور، جزتبعيض قبيلگي و مذهبي و سنگسار(رجم) و قصاص (خونريزي) و تعذير(شکنجه) مرسوم در زندگي بدوي قبايل صحرا نشين عرب، هيچ افتخاري براي بشريت گذشته و حال بدست نمي دهد. استنادات بنيادگرايان اسلامي به آيهً آخر سورهً فتح " محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم..." که انسانها را نخست به دو دستهً مسلمان و غير مسلمان و بر همين سياق "خودي و غير خودي" تقسيم کرده و آنگاه شديد ترين رفتارها(تعدي و تجاوز به جان ومال و نواميس) غير خودي ها را مجاز مي شمرند، نمونه اي از خروارها دستورات و تعاليم مذهبي است که سرمشق اخلاقي بنيادگرايان اسلامي قرار گرفته است.
بر همين سياق، درس آموختگان و سخنگويان اصلي جهان اسلام، در روزگار ما، بنيادگرايان مذهبي اند. آموزه هاي سنتي مدارس اسلامي اکثراً مشوّق و حامي تبعيض و خشونت هستند که تفکيک عشيرتي و قبيلگي، و بدنبالش تبعيض نژادي و جنسي را گسترش مي دهند. مبلغين مساجد مسلمانان در غرب و شرق عالم عموماً در سوداي تشکيل حکومت جهاني و خلافت اسلامي، در علن و خفا، مروج خشونت و حامي تروريسم اند. در دوران جهاني شدن، با فراگيرشدن ارزشهاي جهانشمول انساني و گسترش دموکراسي درسراسر جهان، رهبران سنتي و بنيادگراي اسلام به واکنشي فرصت طلبانه برخواسته اند. اين متوليان رسمي مذاهب گوناگون اسلامي، استقبال مردم جهان از انتخابات آزاد، عرفي شدن قوانين و رفع تبعيضات قومي، مذهبي، جنسي و نژادي، را مغاير با منافع و جايگاه تاريخي خود يافته، زالوصفتانه مانع گسستن زنجيرهاي اسارت قرون و آزادشدن انرژي پتانسيل مسلمانان جهت رشد و شکوفايي جوامع مسلمان شده اند. مقابلهً علني بنيادگرايان مذهبي با دستاوردهاي تمدن انسان امروز، که در نهادهاي مدني مدرن، اعم از سوسياليستي، ليبرال، سکولار، فيمينيست و غيره حاصل شده، حاکي از اين رويکرد قرون وسطايي بنيادگرايان مي باشد. ميدان دار شدن بنيادگرايي مذهبي، اصلي ترين عامل عقب نگهداشتن ملت ها و چالش جدي صلح، ثبات و امنيت منطقه اي و بين المللي، در دوران ما مي باشد.
ناگفته نماند که بعد از جنگ سرد، رويکرد نومحافظه کاران آمريکا به مذهب، به اين موج بنيادگرايي مذهبي در جهان دامن زده است. رئيس جمهور آمريکا هم خود را ناجي مذهبي مي پندارد، رواج اصطلاحاتي مانند: "خدا به آمريکا زير سايهً صليب برکت بده، تحت فرمان خدا، به خدايي که ما توکل مي کنيم":
Common expressions in the US: “In God we trust” (as it appears on the coins), “One Nation under God”, “God bless America”
نمونه هايي از ترويج مذهبي کردن سياست (در مقابله با بنيادگرايان اسلامي) بويژه بعد از حملهً تروريستي ٩/١١ است.
امروزه رهبران رسمي اسلام، با فاصلهً زيادي از کليساي کاتوليک عقب مانده اند. کليساي کاتوليک با برسميت شناختن آزادي مذهب در کنگره دوم شوراي واتيکان، بطور آشکاري از دوران سياه تفتيش عقايد قرون وسطي فاصله گرفته است. برسميت شناختن آزادي مذهبي توسط کليساي کاتوليک، عامل تعيين کننده و آغاز گر موج سوم دموکراسي در کشورهاي عمدتاً کاتوليک جهان در اروپاي مرکزي و آمريکاي لاتين بوده است. ولي متقابلاً اکثرمبلغين و رهبران مذهبي اسلام در مدارس، منابر و مساجدشان مويّد تبعيض و مشوّق خشونت عليه غير خودي ها (اعم از مسلمان و غير مسلمان) هستند. آنها نه تنها پيروان ساير اديان، بلکه مخالفين و منتقدين مسلمان خود را نيز تحمل نمي کنند. رهبران جهان اسلام، هنوزدر مراکز عمدهً علمي مذهبي از الازهر درمصر، تا مدارس علميهً نجف و قم، نه تنها به فکراجتهاد و نوآوري مذهبي در برسميت شناختن آزادي مذهبي بر نيامده اند، بلکه بطور رسمي و غير رسمي خشونت مذهبي عليه گرايشهاي مذهبي که بطور روز افزوني از ايدئولوژي هاي مدرن سکولار، ليبرال، سوسياليست، و فمينيست تأثير مي پذيرند را تبليغ، تشويق و تا آنجا که بتوانند، حمايت مي کنند. ولايت مطلقهً فقيه و پيروانش در ايران، خود را تنها نظام برحق (با توجيهات شرعي) بر روي کرهً خاکي مي پندارند و احمدي نژاد براي گسترش دامنهً قدرت آن حاضر است منطقه و جهاني را بکام بلوا، آشوب وآتش بکشد. بدليل کثرت جمعيتي مسلماناني که رهبران آن هنوز بفکر اجتهاد و انطباق اسلام با مباني زندگي امروزنيافتاده اند؛ بنيادگرايي و خشونت مذهبي، دست آوردهاي مثبت تمدن بشر، از رنسانس تا به امروز را بطور جدي تهديد مي کند. براي غلبه بر اين موج افراط گرايي و خشونت مذهبي (اعم از يهودي، مسيحي و مسلمان) بجاست تا:
١. رهبران مذهبي جهان بطور قاطع و هم صدا عليه خشونت مذهبي، از هرنوع، بويژه تروريسم اسلامي، موضع گرفته، مانع گسترش نفرت و قهر و خشونت، بنام مذهب، بين شهروندان جامعهً جهاني گردند. چنين موضعگيري صريح و قاطعي عليه بنيادگرايان مذهبي مي تواند مانع گسترش تبعيض و خونريزي تحت نام مذهب گردد.اين رهبران با ديالوگ بين خودشان، مي توانند به اجتهاد و نوآوري ديني دست زده، با تأکيد بروجه انسانگرايانه و مشترک اديان، به برقراري صلح، امنيت، ثبات و همزيستي مسالمت آميزبين شهروندان دهکدهً جهاني در دوران جهاني شدن کمک کنند. اجتهاد و نوآوري مذهبي مي تواند رسوبات اعتقادي تبعيض آميز و خشونت برانگيز، بارث رسيده از دوران هاي گذشته را از چهرهً اديان بزدايد؛ امري که نه تنها درمبارزه با ناامني و تروريسم، بلکه در برقراري صلح، آزادي و دموکراسي در جوامع مسلمان لازم و ضروري مي باشد. بي شک چنين حرکتي، قدمي بزرگ و موثر درراستاي ابهام زدايي از چهرهً اوليا و رهبران دين ، منجمله پيامبر اسلام (ص)، نيز محسوب خواهد شد.
٢. رهبران سياسي مخالف بنيادگرايي مذهبي نيز بايد ضمن پرهيز از مذهبي کردن سياست، در مبارزهً ريشه اي با تروريسم و خشونت مذهبي، سياست هاي خود را هماهنگ کنند. دولت هاي مهاجر پذير، که پيش از اين بنيادگرايان مذهبي را تنها براي ديگران، مثلا مردم خاورميانه، مي خواستند، حالا لازم ديده اند تا از پناه دادن به فعالان و رهبران بنيادگراي مذهبي که به قانون عرفي اعتقادي ندارند، پرهيز کرده و از گرايشات سکولار، مترقي و ميانه رو مذهبي حمايت کنند.
٣. تبليغات رسانه هاي جهاني در مبارزه با تروريسم اسلامي تصويري دوقطبي و منحرف کننده را از شرايط بدست داده است که گويي ابتکار عمل آن بدست افراطيون مذهبي است. بنيادگراياني که هرکدام، براي توجيه مواضع خود عليه ديگري، به مذهب متوسل شده اند. در چنين فضايي، روشنفکران و احزاب و فعالان سياسي، در چگونگي تنظيم رابطه با اين دوقطب بنيادگرا ( حاميان دولت مذهبي از طرف بنيادگرايان اسلامي، و مذهبي کردن سياست توسط نومحافظه کاران آمريکا) دچار سردرگمي شده و اي بسا به دام حمايت از يکي، در مخالفت با ديگري، مي افتند. حال آنکه هر چند سياست هاي اسرائيل و آمريکا در منطقهً خاورميانه قابل دفاع نيست، ولي حمايت از تروريسم و فاشيسم مذهبي نيز منجر به وخيم تر شدن اوضاع در منطقه و جهان مي گردد. بهمين دليل، سياستمداران و روشنفکران چپ جهاني که در مخالفت با آمريکا از بنيادگرايان مذهبي دفاع مي کنند، مانند حمايت چاوز از احمدي نژاد، اشتباه استراتژيک فاجعه باري مرتکب مي شوند. متقابلاً، روشنفکران ليبرالي که در مخالفت با بنيادگرايان مذهبي به حمايت تمام عيار از نومحافظه کاران آمريکايي مي رسند نيزاشتباه مي کنند. آکادميسن ها، روشنفکران، احزاب و فعالان سياسي لازم است تا از هردو شق گسترش بنيادگرايي (اسلامي کردن دولتها در کشورهاي مسلمان و نيزمذهبي کردن سياست در اسرائيل و آمريکا) تبري جسته وشقّ سومي را انتخاب کنند. راه حل سومي که از طرف اپوزيسيون ملاهاي حاکم بر ايران ارائه شده، مبني بر سياست نه جنگ با ايران و نه سازش با رژيم ملاها، بلکه حمايت از نيروهاي جبههً سوم، راه حلي مسئولانه و درست است که بايد مورد حمايت و سرمشق ديگران نيز قرار گيرد.
2 Comments:
با درود به سرورِ گرامی آقایِ سالاری،
بسيار از خواندنِ اين نوشته خوشوقت شدم. تنها میخواستم هشدار بدهم که مبادا شما نيز هزاربار آزموده یِ تاريخ را از نو بخواهيد بياموزيد. اسلام (بر خلافِ مسيحّيت) دستِ کم از زمانِ هجرت به مدينه سياسی بوده و بنيانگزارِ آن سياستمدار. هرگونه تلاشِ تاريخی برایِ جداکردنِ اسلام (با بارِ سياسی که در ناريخچه یِ زندگیِ پيامبر و کتاب قرآن ثبت شده) شوربختانه با شکست روبرو شده.
در اروپا امروزه ما با اين پديده روبرو هستيم که پس از جنگِ جهانیِ دوّم نسلی از کشورهایِ اسلامی بيشتر با سطحِ مطالعاتیِ کمتر برایِ دستيابی به شغلهایِ بدنی رو به اروپا نهاد، و پس از آشنائی با فرهنگِ مدارایِ اين جا با الگوبرداری به نوعی اسلامِ غيرِ سياسی رو آورد. ولی اکنون فرزندانِ اين نسل (دانش آموزان) در جستجویِ هويّتِ خود رو به منابعِ مستندِ اسلام میآورند، و همين باعثِ پرورشِ نسلِ تازه یِ بنيادگرا در اروپا شده.
من که به اين نتيجه رسيده ام که در جهانِ ارتباطاتِ امروزی هر راهِ حلّی که بر پايه یِ دروغ بنا شده باشد تنها چند صباحی پايدار میماند. واژه بايد خودِ آب، واژه بايد خودِ باران باشد.
مقاله بسیار جالبی است.اسلام با عقل منطقی زمینی مخالف است و عقل در اسلام یعنی بکار بردن تفکر برای پیاده کردن فرامین اسلام(بخوانید خرافات ) است. اگر خدا را با دستور دین مسیحی هم پرستش کنید در اسلام شما بی عقل هستید.
یکی از علل عقب ماندگی مسلمین همین طرز غلط بکار گیری عقل است.دموکراسی و حقوق بشر یک استنتاج عقلی است و با توسل به عقل منطقی بود که دموکراسی بوجود آمد و ریشه های بت پرستیدر جهان خشکانده شد.ادیانی که ادعا دارند برای تعالی بشریت آمده اند با برده کردن و اعتقاد به برده داری انسان را بحیوان تبدیل کرده اند. البته کلیسای مسیحی برده داری را نفی کرده است با این که در آیین مسحیت برده داری بوده است ولی ملایان اشاعه دهنده جهل و خرافات و اشاعه دهنده بی عدالتی و خشونت از نفی برده داری حرفی نزده اند و برده داری بقول ملا مصباح در اسلام امر خداست و کسی نمیتواند امر خدا را ماغا نماید.
دموکراسی کاربد عقل منطقی و عدالت(که حداقل آن حقوق بشر است ) میباشد و تروریست کسی است یا گروهی است و یا دولتی است که اجازه نمیدهد مسایل با عقل منطقی و خرد جمعی و بر پایه عدالت حل شود. بکار گیری آموزه های دینی از قبیل کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 1367 مصداق تروریزم است و خمینی یک تروریست است .
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home