گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Thursday, June 22, 2006

ياد داشت هايم از سايت ديدگاه

ياد داشتي بر "نگاهي به موضعگيري هاي مجاهدين طي دو و نيم سال پس از انقلاب ضد سلطنتي" در سايت ديدگاه

واقعا جاي تعجب است! گويي که آنهمه خون و شکنجه هيچ درس و تجربه اي در خود نداشته است، و اگر داشته پس جاي آن دراين ارزيابي ها کجاست؟ لازم نيست با نگاه پوزيتويسم محض، بلکه از زاويهً پراگماتيسم انقلابي، خوب است مجاهدين هميشه ميزان دستاوردها و هزينه ها را بدقت برآورد کنند. هزينه اي که دستاورد آن به صاحبش برنگردد، حتما به جيب استعمارگران و مرتجعين رفته است. بهمين دليل راديکاليزم کور در خدمت قدرتهاي استعماري است. آن منطق ايدئولوژيکي که تضمين پيروزي را در خون ببيند نمي تواند در دوران آگاهي بشر گره گشا باشد. آن منطق انقلابي که تنها به تغييرات از بالا، و تنها بدست خود بينديشد، نمي تواند موفق گردد. آن منطق انقلابي که خدا و خلق را در تشکيلات خود و تشکيلات را در يک نفر خلاصه کند، راه بجايي نمي برد. آن منطق انقلابي که پيروزي خود را در نابودي و نفي مخالف و منتقد ببيند و هميشه دنبال راديکال تر کردن شرايط باشد تا راه خود را باز کند نمي تواند موفق باشد. آن منطق انقلابي که فکر مي کند شاخص حق و حقيقت فقط خود اوست، و ادراکات ناقص فردي و گروهي را وحي منزل بداند، بسيار خطر ناک است. دعواي مسعود با خميني برسر دموکراسي و تحمل و مدارا و حقوق بشر و اين ارزشهاي نبوده، بلکه بر سر بقول خودشان، دو نوع اسلام بغايت متضاد!که در آنها خلاصه شده، بوده است. فکر مي کنم دوران دو و نيم سالهً فاز سياسي، در واقع، بستر رويا رويي و جنگ و جدل هاي باصطلاح انقلابيون و ارتجاعيوني بود که از زندانهاي شاه نطفهً ان بسته شده بود و نسل انقلاب فرباني اين کينه کشي هاي کودکانه و بي حاصل شدند. بي شک اگر حنيف نژاد زنده بود هرگز بحث کودتاي اپورتونيستي چپ نما و صف آرايي هاي متعاقب آن موضوعيت نميافت. آخر آن معدود آخوندهايي هم که زمان شاه زندان بودند، مترقي ترين و انقلابي ترين ها در نوع خود بودند که بعدا مبدل شدند به قاتل. مطمئنم که مسعود واقف نبود که با صف ارايي در مقابل آنها چه تقدير تيره و تاري را براي مردم سنتي و جامعهً عقب ماندهً ايران رقم مي زند. قطعا با درک اين واقعيت تلخ بود که آيت الله طالقاني خطاب به آنها گفته بود که "غوره نشده مي خواهند مويز شوند". خلاصه، ارزيابي که در آن درسي براي فراگرفتن نباشد، ارزش خواندن ندارد. بقول سقراط زندگي بدون تجربه ارزش زندگي کردن را ندارد. مارتين پوتنم کتابي دارد تحت عنوان "تنها توپ زن" و يا
Bowling Alone
در اين کتاب او از جمله ياد آور مي شود که چطور محدود کردن فعاليت مدني در کادر فقط يک تشکيلات به ايزوله شدن اجتماعي راه مي برد. نازي هاي آلمان و حزب کمونيست دوران استالين نتيجه اعلاي هويت تشکيلاتي منحصر شده در يک سازمان و حزب هستند. متقابلا، يکي از الزامات دموکراسي، تنوع هويت تشکيلاتي نيز هست. الزامات زندگي امروزه ايجاب ميکند که هر فرد همزمان با چند تشکيلات عضو و يا همکاري داشته باشد. اميد است مجاهدين و مجاهدين ميهن به چنان سمتي بروند
ياد داشتي بر مقاله "کاريکاتور بهانه است، هدف متلاشي کردن نظام ولايت فقيه است" بقلم مهدي سامع
با تشکر از يادآوري آقاي سامع از اينکه ولايت فقيه را فراموش نکنيم. فکر مي کنم اکثريت نيروهاي اپوزيسيون بر سر اينکه مشکل
ساختاري و حقوقي و بنيادين همان ولايت فقيه است به اتفاق نظر رسيده اند. يکي از وجوه ارتقاي مبارزات مردم ايران در مقايسه با قبل از انقلاب ضد سلطنتي اينست که حتا مردم عادي اينبار حساب مي کنند که به ازاي نفي اين رژيم، چه مي خواهند بدست بيارند و چه کسي را جاي آن بنشانند. بعبارتي مي دانند "چه نمي خواهند" و لي اينبارمي خواهند مطمئن شوند "چه مي خواهند". بحث بر سر الترناتيو است و اينکه با تغيير رژيم به مردم چه مي رسد. اگر مردم را همان عوام بي تشکل فرض کنيم که کسي از بالا برايشان راه و چاه مشحص کند که آخوند ها در اين کار خبره ترند، ولي اگر مردم را در نهادهاي مدني سياسي و اجتماعي و فرهنگي گوناگون آن بشناسيم، آنگاه بايد آلترناتيو ولايت فقيه کانون خواستها و اميال اين تشکل هاي متنوع و گوناگون مدني، و اصلا متعلق و برآمده از خود آنها باشد. تا زمانيکه اين تنوع دموکراتيک در آلترناتيو ولايت مطلقه فقيه موضوعيت نيافته انتظار گشايشي نمي توان داشت. وزنه سياسي جنبش نفي ولايت فقيه به اعتبار آلترناتيو دموکراتيک و فراگير آن است.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home