گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Saturday, June 17, 2006

ادامهً يادداشتها در مورد اکبر گنجي در سايت ديدگاه

ضمن پوزش از دوستان بخاطر اينکه فرصت نوشتن اين نظرات بصورت مقاله اي جداگانه دست نداد، که اميد است در آينده اي نزديک جبران شود، در اينجا ادامهً چند ياد داشت ديگر بر مقالات نويسندگان سايت ديدگاه را مي آورم
نکته اي بر مقالهً آقاي ايرج مصداقي در مورد تناقض شعار"ببخش و فراموش مکن" آقاي اکبر گنجي با حقوق بشر
با تشکر از آقاي مصداقي،واقعيت اينستکه وجود حاکميتي استبدادي و مذهبي منجر به موجوديت اپوزيسيوني رنگارنگ و از جمله نيروهاي مطلق انديش، که خود اعلام مي کنند که نه به دموکراسي، و نه به حقوق بشر باوردارند، مانند کمونيست هاي دوآتشه مدعي کارگران کرهً مريخ مانند ان کاربر نظر دهنده (آقاي هدايت) شده است. در صد سال گذشته مسئوليت جپ ايران در رد دموکراسي به هيچ وجه از آخوندهاي حاکم کمتر نبوده است. هر دو، با دموکراسي از اساس مخالف بوده اند، آن يکي با مظاهر اجتماعي آن و اين يکي با مظاهر اقتصادي آن؛ آن يک با دستگاه مطلقهً مذهبي، اين يکي با دستگاه مطلقهٌ ايدئولوژيک، هر دو اتوپيايي، يکي در هزار و چهارصد سال قبل و ديگري در آينده اي نامعلوم بدنبال مدينهً فاصله، و يا جامعهً بي طبقهً خود مي گردند. براي رسيدن به دموکراسي هر دو را بايد افشا کرد و از اينگونه روش و رويکردها تبري جست. تاوقتي نگاه جامعه روي آزادي بخود نبيند و هرکس وزن اجتماعي خود را نتواند در انتخابات آزاد بيابد، بناگزير در فضاي سياسي قطبي شده، اين وضعيت حاکم مي شود، در صف اپوزيسيون هم نمي شود فرق بين نيروي دموکرات و غير دموکرات را تميز داد. تا وقتي اپوزيسيون دموکرات رژيم بر سرمباني دموکراسي، اعم مذهبي، ملي، ملي - مذهبي، سوسياليست، و ليبرال متحد نشده اند، کسي در عالم واقع تغيير رژيم را جدي نخواهد گرفت. نقد گنجي از روي نسخه هاي پيش نوشته صرفا مذهبي و لامذهبي پشيزي ارزش ندارد. ولي نقد گنجي با استدلال و استناد، آنهم با تکيه بر مبانيي که گنجي خود بدان باور دارد، يعني دموکراسي و حقوق بشر، مانند نقد درستي که آقاي مصداقي ارائه مي کند، مي تواند به تعميق و تصحيح برداشت ها کمک کند.

ياد داشت آقاي يحيي پور به نوشته ام:

با سلام ؛ باید عرض کنم که سخنان آقای سالاری تماماٌ مغلطه است به گفتهء خود آقای گنجی که از مارکس فاکت میآ ورد در دفتر سوم که می گوید ایدئولوژی آگاهی کاذب است. مارکسیسم علم مبارزهء طبقاتی طبقهءکارگر است وهیچ ربطی به ایدئولوژی ندارد واین گفتهء مارکس است ماتریالیسم دیالکتیک مارکس ایدئولوژی نیست ؛علم است .آقای سالاری مثل هر لیبرال راستی مغلطه میکند وچپ هارا مدافع ایدئولوژی میداند وهم طراز ملاهای ایران ارزیابی میکند واین دشمنی لیبرالهابه مفهوم آزادیست وسرتاسرش مغلطه است دومین مغلطه آقای سالاری اینست که معتقد است آخوندهامدافع جامعه بی طبقه اند این شرم آور است آخوندهاکی مدافع چنین شعاری هستند آیا آخوندها می گویند استثمار نباشد ؟ آخوندها که دارند روز به روز سر مایه دار تر میشوند.دوم اینکه مفهوم آزادی بمعنای چیست آقای سالاری؟آزادی در غار ت ارزش افزونهء اجتماعی است؟جراباید کارگربرای یک مشت آخوندو دلال ولیبرال کار کندچرا؟؟مفهو م آزادی آنجا آغاز میگرددکه مالکییت خصوصی بر وسایل تولید که منشاء استثمار وتمام تناقضات اجتماعی است ملغی گردد وبشرییت بقول حافظ از هرچه بند هست رهاشود آن موقع است که میشود از آزادی حرف زد وگر نه آزادی درچارچوب سرمایه داری پوچ وسراب است. بعدش هم لیبرالها به دموکراسی اعتقادی ندارند دموکراسی بعنوان حکومت اکثریت مردم بر مردم در شوراهای خودحکومتی کارگران وزحمتکشان نهفته است از این زاویه مارکسیسم وچپ مارکسی بزرگترین مدافعین دموکراسیست ولاغیر

پاسخي به نوشتهً آقاي يحيي پور

با تشکر از آقاي يحيي پور، بدرستي براي جلوگيري از مغلطه بايد دقيقتر و مستند تر مي نوشتم تا از آن نوشته نتيجه نگيرند که من طرفدار ليبرال راست هستم و يا اينکه آخوندها را طرفدار جامعهً بي طبقه مي دانم. نخست فکر مي کنم تعبير آقاي گنجي از ايدئولوژي به "آگاهي کاذب" اشتباه است. اگر به فرهنگ لغت نگاه کنيم ايدئولوژي يعني طرز تفکر، جهانبيني و دستگاه و يا سيستم فکري که هر انسان از داشتن آن ناگزير است. ايدئولوژي را به سه دستهً مونيسم (يک جانبه نگري)، دوآليسم (دو قطبي نگري) و پلوراليسم مي توان تقسيم کرد. در حاليکه هر نوع سيستم فکري يک و يا دو جانبه نگر با دموکراسي منافات دارد، پلوراليزم، يعني اعتقاد و عمل به ازادي و رفع تبعيض فکري و اعتقادي و سياسي و غيره، اساس دموکراسي است. بنابراين هرنظرگاه فکري پلورال که به آزادي مخالف و منتقدش بها دهد، و معتقد به دموکراسي و حقوق بشر برابر در حقّ مخالف و منتقدش باشد، با هر تعلق قومي و مذهبي و ايدئولوژيک، لازمهً رشد و تعالي جامعه و دموکراسي است. از اين رو رويکرد آقاي يحيي پور که برداشتي دموکراتيک از تئوري مارکس دارند بسيار قابل قدرشناسي و اسباب رشد جامعه است. منظورم در آن نوشته بديهي استکه چپ غير دموکرات، دگم و ملطق انديش بود که آيه هاي قرآن را با تئوري مارکس و لنين و يا هر فيلسوف ديگر عوض کرده اند. ثانياً، درست است که هگل براي نخستين بار رويکرد متديک و مارکس رويکرد علمي از تاريخ ارائه کردند و کارشان قابل تقدير، ولي نقد پذير است. اگر داده هاي فکري آنان را نيز مقدس بدانيم ديگر در محتوا فرقي با تعصب مذهبي نخواهد بود. همانطور که مذهبيون برداشت هاي مذهبي خود را بايد به نقد کشند، برداشتهاي ايدئولولوژيک از مارکس و ديگران را هم نبايد چشم بسته پذيرفت. بعنوان مثال براي جامعه و انسان امروز رفع تبعيض ضرورتي فراگير تر و ملموس تر از رفع استثمار مارکس است و گرانقدر ترين سرمايهً انسان امروز نه نيروي کارش و ارزش اضافه بلکه سرمايهً فکري و قدرت خلاقيت اوست

ياد داشتي بر مقالهً "خلط مبحث" آقاي علي ناظر در سايت ديدگاه

منهم با شما موافقم که در شرايطي که رژيم هنوز مخالفينش را سرکوب مي کند، بحث بخشش از طرف قرباني موردي ندارد. ولي بايد بياد داشت که اکبر گنجي يک روزنامه نگار روشنفکر است بايد آراي او را با استدلال پذيرفت و يا نقد کرد. اکبر گنجي آنجا که به مقاومت مدني ارج مي نهد و آنرا بهترين راه مبارزه با اين رژيم مي داند، صد در صد با او موافقم، در نظريه پردازي هاي فلسفي او بديهي است که چون خود توليد گر نيست در برداشتهاي خود مي تواند اشتباه کند و براي اينکه بهاي چنان اشتباهاتي را سياسي نپردازد بجاست که توجه خود را معطوف به آزادي و دموکراسي و حقوق بشر نمايد. شخصيت ها و قهرمانان در هر جامعه از دل تحولات آن جامعه بيرون ميايند، اگر اکبر گنجي مي درخشد، نبايد او را متهم کرد، او که داور قلم طلايي و غيره نبوده است. او به شيوه و راه حلي انگشت گذاشته که بيش از راه حل و روشهاي مبارزان سنتي، در ايران و جامعهً بين المللي خريدار دارد. لابد او شرايط داخلي و بين المللي را بهتر از مدعيان مبارزات سرنگوني تشخيص داده است. منظور اينکه مجازيم نظرات او را نقد کنيم، ولي نه جايگاه او را. بديهي است که رژيم رويکرد متفاوتي به مبارزين مقاومت مدني و مقاومت مسلحانه دارد، اين موضوغ گناهي متوجه گنجي نمي کند. بهر صورت نگارنده از صميم قلب به آقاي گنجي احترام مي گذارد. معتقد است راه رهايي مردم مقامت مدني است و نه مقاومت مسلحانه. مبارزين و مجاهدين اگر فکر مي بينند آنطور که بايد و شايد با اقبال داخلي و بين المللي موجه نشده اند، تقصير گنجي و ديگران نبوده و نيست... بايد علت را در جاي ديگر بيابند..

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home