ياد داشت هاي بر مقالات سايت ديدگاه با مقداري اصلاحات
ياد داشتي بر "هفتاد سئوال از محمد علي عمويي پيرامون حزب توده
اين تجربهً آقاي عمويي شايد گرانبارترين و آموزنده ترين در عمر سياسيش باشد آنجا که مي گويد "اگر بخواهيم تاريخ را با بینظری مورد توجه قرار دهيم واقعيت اين است که ... مادام که يک ائتلاف و هماهنگی بين نيروهای ترقيخواه و آزاديخواه ... وجود داشت و دو جناح سوسيال دموکرات و مليون، همدلی و همکاری داشتند به اعتلای قابل توجهی دست يافت. اما متاسفانه افتراق، سبب از دست رفتن يک فرصت استثنايی و تاريخی شد، بيماری مزمنی که بارها در تاريخ کشورمان تکرار شده است." بسياري از مبارزين چپ ايراني، بطور فيزيکي در ايران، ولي بلحاظ فکري بدنبال دريافتهاي تئوريک انيراني بوده اند و خودشان منشاً پيدايش تئوري معتبري، که پاسخگوي نيازهاي کارگران و زحمتکشان و ... در ايران با ويژگي هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي آن باشد نبوده اند. آنها هنوز در نيافته اند که بدليل وجود نفت، وابستگي اقتصادي، و دست اندازي هاي استعماري، جنبش ناسيوناليسم بر سوسياليسم اولويت دارد و بنابراين، صبغهً ناسيوناليستي را نبايد ناديده مي گرفتند. ثانيا بدليل سنتي و مذهبي بودن جامعه، و نيز کثرت اقليتهاي قومي، مذهبي و گرايشهاي مختلف ايدئولوژيک و ... جنبش آزاديخواهي نيز برعدالت خواهي و سوسياليسم اولويت دارد. يعني تحقق سوسياليسم را بايد به بعد از تحقق آزادي موکول مي کردند. از توده اي ها انتظار درس آموزي از شکست هاي گذشته، حتا بعد از فروپاشي شوروي سابق ، نيست، ولي اميد است که چپ هاي جوانتر بتوانند بجاي مصرف توليدات ديگران، خود توليد کننده تئوري مورد نياز ايران و ايراني باشند. منظورم آنها که در خارج زندگي مي کنند و انترناسيوناليست هم هستند نبود.
ياد داشتي بر مقالهً "خليل ملکي آموزگار بزرگي براي يک نسل از روشنفکران ايراني" بقلم محسن قائم مقام،
با مطالعه اين نوشتهً جالب از زندگي شادروان خليل ملکي بنظرم رسيد که واقعا جامعهً ايران در جدال بين سنت و مدرنيته چقدر چالش در پيش رو داشته و دارد. بيشترين تنوعات ايلي، قبيلگي، قومي، مذهبي، و ايدئولوژيک که براي مستبدين تهديد و براي دموکراسي فرصت هاي توسعه و رشد مي باشند. فکر مي کنم يکي از مواريث منفي حزب توده در ايران، بجا گذاشتن سنت "خود محوري" بوده است. گروههاي چپ و مترقي ايراني به تبعيت از آن حزب هميشه مي خواسته اند حرف اول را بزنند، باصطلاح پيشتاز بمانند. ديگر اينکه در اتخاذ مواضع سياسي منافع حزبي (همان مواضع غلط ايدئولوژيک) بر منافع ملي اولويت داشته است. فکر مي کنم لازمهً تحقق دموکراسي در ايران، با وجود طبيعت فوق العاده متنوع و متشتت جامعهً ايران، گسترش فرهنگ ائتلاف و همکاري و تشکيل جبهه هاي فراگير بوده و هست. مي بينيم که بدرستي خليل ملکي هم در مرحلهً پاياني دوران مبارزاتي اش به اين ضرورت تاريخي يعني تشکيل جبههً ملي پي برده و بدان پاسخ داده بود. گويي ضرورتهاي تاريخي براي رسيدن به ازادي و دموکراسي اصلاً تغيير نا پذيرند بقول رند خرابات حافظ شيراز"از دم صبح ازل تا آخر شام ابد،. دوستي و مهر بر يک عهد و يک ميثاق بود".
درود بر خليل ملکي
ياد داشتي بر مقالهً "قصابان بشر در لباس قهرمانان مدرنيته و ناجيان حقوق بشر" بقلم خانم زينت مير هاشمي
تاجاييکه به رژيم و سردمدارانش برمي گردد تمام تشبثاتشان صرفاً براي جلوگيري از سقوط و اضمحلال، يعني حفظ نظامشان، در مقابل فشارهاي داخلي و بين المللي است. فرافکني هاي شعاري و بذل وبخشش ها و نيز دست اندازي هاي آنان به خارج، صرفا براي ادامهً بقايشان بوده است. آنچه باعث رشد بنيادگرايي و گسترش حاکميت افراطيون در کشورهاي منطقه شده، و از تهديد ها بقول شما فرصت ساخته است، حاصل سياستهاي گوئيا آگاهانهً ايالات متحدهً آمريکا است که با علم کردن بنيادگرايي اسلامي در منطقه جاپاي خود رابراي دوراني طولاني تر محکم مي کنند. نکته دوم، مربوط به چپ جهاني است که يک صدا از کرهً شمالي، چين و روسيه گرفته تا کوبا و ونزوئلا به حمايت از ديکتاتوري مذهبي آخوندها، نه محض رضاي طبقهً کارگر، بلکه گرفتن ماهي از آب گل آلود ايجاد شده، بمنظور فروش صنايع اسقاط شدهً و دست دوم نظامي خود به آخوندها برخاسته اند. آيا مي توان گفت که نظام هاي مبتني بر تبعيض مذهبي و ايدئولوژيک سر و ته يک کرباسند؟ آيا مي توان گفت سوسياليسم بدون اخلاق، بي مروت تر از ليبراليسم اخلاق گراست؟ اي کاش نيروهاي چپ ما مي توانستند چپ جهاني را نسبت به ماهيت ضد کارگري و ضد انساني رژيم حاکم بر ايران آگاه کنند تا امروز پشت سر احمدي نژاد سينه نزنند...
اين تجربهً آقاي عمويي شايد گرانبارترين و آموزنده ترين در عمر سياسيش باشد آنجا که مي گويد "اگر بخواهيم تاريخ را با بینظری مورد توجه قرار دهيم واقعيت اين است که ... مادام که يک ائتلاف و هماهنگی بين نيروهای ترقيخواه و آزاديخواه ... وجود داشت و دو جناح سوسيال دموکرات و مليون، همدلی و همکاری داشتند به اعتلای قابل توجهی دست يافت. اما متاسفانه افتراق، سبب از دست رفتن يک فرصت استثنايی و تاريخی شد، بيماری مزمنی که بارها در تاريخ کشورمان تکرار شده است." بسياري از مبارزين چپ ايراني، بطور فيزيکي در ايران، ولي بلحاظ فکري بدنبال دريافتهاي تئوريک انيراني بوده اند و خودشان منشاً پيدايش تئوري معتبري، که پاسخگوي نيازهاي کارگران و زحمتکشان و ... در ايران با ويژگي هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي آن باشد نبوده اند. آنها هنوز در نيافته اند که بدليل وجود نفت، وابستگي اقتصادي، و دست اندازي هاي استعماري، جنبش ناسيوناليسم بر سوسياليسم اولويت دارد و بنابراين، صبغهً ناسيوناليستي را نبايد ناديده مي گرفتند. ثانيا بدليل سنتي و مذهبي بودن جامعه، و نيز کثرت اقليتهاي قومي، مذهبي و گرايشهاي مختلف ايدئولوژيک و ... جنبش آزاديخواهي نيز برعدالت خواهي و سوسياليسم اولويت دارد. يعني تحقق سوسياليسم را بايد به بعد از تحقق آزادي موکول مي کردند. از توده اي ها انتظار درس آموزي از شکست هاي گذشته، حتا بعد از فروپاشي شوروي سابق ، نيست، ولي اميد است که چپ هاي جوانتر بتوانند بجاي مصرف توليدات ديگران، خود توليد کننده تئوري مورد نياز ايران و ايراني باشند. منظورم آنها که در خارج زندگي مي کنند و انترناسيوناليست هم هستند نبود.
ياد داشتي بر مقالهً "خليل ملکي آموزگار بزرگي براي يک نسل از روشنفکران ايراني" بقلم محسن قائم مقام،
با مطالعه اين نوشتهً جالب از زندگي شادروان خليل ملکي بنظرم رسيد که واقعا جامعهً ايران در جدال بين سنت و مدرنيته چقدر چالش در پيش رو داشته و دارد. بيشترين تنوعات ايلي، قبيلگي، قومي، مذهبي، و ايدئولوژيک که براي مستبدين تهديد و براي دموکراسي فرصت هاي توسعه و رشد مي باشند. فکر مي کنم يکي از مواريث منفي حزب توده در ايران، بجا گذاشتن سنت "خود محوري" بوده است. گروههاي چپ و مترقي ايراني به تبعيت از آن حزب هميشه مي خواسته اند حرف اول را بزنند، باصطلاح پيشتاز بمانند. ديگر اينکه در اتخاذ مواضع سياسي منافع حزبي (همان مواضع غلط ايدئولوژيک) بر منافع ملي اولويت داشته است. فکر مي کنم لازمهً تحقق دموکراسي در ايران، با وجود طبيعت فوق العاده متنوع و متشتت جامعهً ايران، گسترش فرهنگ ائتلاف و همکاري و تشکيل جبهه هاي فراگير بوده و هست. مي بينيم که بدرستي خليل ملکي هم در مرحلهً پاياني دوران مبارزاتي اش به اين ضرورت تاريخي يعني تشکيل جبههً ملي پي برده و بدان پاسخ داده بود. گويي ضرورتهاي تاريخي براي رسيدن به ازادي و دموکراسي اصلاً تغيير نا پذيرند بقول رند خرابات حافظ شيراز"از دم صبح ازل تا آخر شام ابد،. دوستي و مهر بر يک عهد و يک ميثاق بود".
درود بر خليل ملکي
ياد داشتي بر مقالهً "قصابان بشر در لباس قهرمانان مدرنيته و ناجيان حقوق بشر" بقلم خانم زينت مير هاشمي
تاجاييکه به رژيم و سردمدارانش برمي گردد تمام تشبثاتشان صرفاً براي جلوگيري از سقوط و اضمحلال، يعني حفظ نظامشان، در مقابل فشارهاي داخلي و بين المللي است. فرافکني هاي شعاري و بذل وبخشش ها و نيز دست اندازي هاي آنان به خارج، صرفا براي ادامهً بقايشان بوده است. آنچه باعث رشد بنيادگرايي و گسترش حاکميت افراطيون در کشورهاي منطقه شده، و از تهديد ها بقول شما فرصت ساخته است، حاصل سياستهاي گوئيا آگاهانهً ايالات متحدهً آمريکا است که با علم کردن بنيادگرايي اسلامي در منطقه جاپاي خود رابراي دوراني طولاني تر محکم مي کنند. نکته دوم، مربوط به چپ جهاني است که يک صدا از کرهً شمالي، چين و روسيه گرفته تا کوبا و ونزوئلا به حمايت از ديکتاتوري مذهبي آخوندها، نه محض رضاي طبقهً کارگر، بلکه گرفتن ماهي از آب گل آلود ايجاد شده، بمنظور فروش صنايع اسقاط شدهً و دست دوم نظامي خود به آخوندها برخاسته اند. آيا مي توان گفت که نظام هاي مبتني بر تبعيض مذهبي و ايدئولوژيک سر و ته يک کرباسند؟ آيا مي توان گفت سوسياليسم بدون اخلاق، بي مروت تر از ليبراليسم اخلاق گراست؟ اي کاش نيروهاي چپ ما مي توانستند چپ جهاني را نسبت به ماهيت ضد کارگري و ضد انساني رژيم حاکم بر ايران آگاه کنند تا امروز پشت سر احمدي نژاد سينه نزنند...
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home