گزيده اي از يادداشت کوتاه براي سايت ديدگاه شماره دو
روشنفکر و آزادي بيان
[27 Mar 2006
سالياني پيش، وقتي دانش آموز راهنمايي بودم، مرحوم پدرم،که روشن ضمير و دوست جوانان بود، در ايام تابستان و فصل رسيدن ميوه هاي سردرختي، حاج اقاشيخ سيد حسن، که روحاني زادهً معتمد و متمولي بود را براي خواندن روضه و بدين بهانه جوانان عمدتا دانش جو و دانش آموز را براي صرف ميوه هاي تازه رسيدهً باغ دعوت مي کرد. حاج آقا شيخ سيد حسن (بلهجه محلي: حجاق سي سن ) روضه اش با آخوندهاي ديگر فرق مي کرد. او اشعار کتابهاي عمدتا دبستاني پسرانش را حفظ کرده بود و سر منبر بصورت خطابه و يا نوحه مي خواند. آنروز سيد بعد از خطابه اي در وصف کرامات دانش جديد روضه اش را چنين آغاز کرد "گويند مرا چو زاد مادر، پستان بدهان گرفتن آموخت ... و الي آخر) خودش که گويا بياد مرحوم مادرش آفتاده بود واقعا گريه مي کرد ولي قهقههً خنده بود که بجاي گريه از سرهاي بزير آفتادهً جمعيت عمدتا جوان دانش آموز و دانش جو بلند شده بود. در اين وانفسا، جواني که نتوانست خودش را کنترل کند ناگهان با قهقهً بلند خنده روي زمين پهن شد،حجآق شيخ سي سن بحالت اعتراض روضه اش را قطع و فکر کنم که پس از آن هرگز بر منبر نرفت. براي آن جوانان که از منبر او استقبال مي کردند، حجآقشيخ سي سن نمونهً يک آخوند روشنفکر بود. مي گويند شهيد محمد حنفيف نژاد بعد از ديدن ولي فقيه کنوني سيد علي خامنه مي گويد، "چنين آخوند روشنفکري تا حالا نديده ام". براستي جايگاه واقعي کلمهً روشنفکر کجاست؟ چرا اين عبارت نيز مثل بسياري از واژه ها، بعلت سرايت و آلودگيش به همه کس و همه چيز، در دوران حکومت فقها در ايران، لوث شده است؟ بدرستي مبارزه با استبداد فقاهتي مبارزه براي بازيابي دوبارهً ارزش و مفهوم واقعي کلمات نيز هست. در اين مقاله، در تلاش براي ارائه تحليل و تصوير درستي از واقعيت موجود در رابطه با آزادي بيان، نظريات ارائه شده از فقدان پايه تاريخي، فلسفي و تئوريک معتبر رنج مي برد. برخي آنقدر دامنهً مفهوم و معني اين کلمه را گسترده اند که شامل همهً عناصر متشکلهً اقشار و طبقات، مثلاً جمعيت 300 هزار نفري طلاب مذهبي نيز مي شود. در حاليکه اين قشر غير مولد، انگل جامعه اند. آزادي بيان و ظهور روشنفکر اساساً از دوران رنسانس و در مقابل و نفي حاکميت تمام عيار مذهبي کليسا بر همهً ارکان زندگي مردم موضوعيت يافته است. در باورها و مناسبات ارتجاعي نظام ولايي مبتني بر مسجد و ملا و کليسا و کشيش، روشنفکران دگر انديش و آزادي انديش قربانيان اصلي بوده و هستند. آزادي انديشه و بيان و حامل آن يعني روشنفکر محصول دوران مدرن بوده اند که بعد از خلاصي از سيطرهً مذهب و متوليان دين رسمي و بويژه بعد از انقلاب صنعتي و کبير فرانسه، اقشار و طبقات گوناگون جامعه براي ببار نشاندن خواسته هايشان به آزادي انديشه و بيان، آزادي اجتماعات نيازمند شده و هر قشر و طبقه اي روشنفکران خود را يافته است. بنابراين روشنفکران جامعه را هم مي توان به اندازهً تعداد افراد جامعه تقسيم بندي نمود. منتها ايران امروز، براي رسيدن به آزادي و دموکراسي، به روشنفکر متعهد و نه بي درد، منتقد و انتقاد پذير و نه متعبد به ايدئولوژي و مذهب رسمي و غير رسمي، مستقل و نه جيره خوار و مزد بگير، متشکل و نه منفرد و بي هويت ، نياز دارد(متعهد، منتقد، مستقل، متشکل). ديگر اينکه همانطور که اقشار و طبقات اجتماعي در ايران نامتشکل اند، نهادهاي مستقل مدني کارگري و دانشجويي و زنان و غيره لاحرم زير فشار قانوني و دستگاه اجرايي فرصت قد کشيدن نمي يابند، بهمين دليل در فقدان جامعهً مدني، روشنفکران جامعه نيز نابالغند و سخنگوي فني و حرفه اي قشر و طبقه خاصي از جامعه نيستند. بهمين دليل روشنفکران جامعه بايد از يک طرف به رابطه با مردم و نقش روشنگري خود بها دهند و از طرف ديگر بستر نهادينه شدن آزادي انديشه و بيان را با رابطهً فعال در ايجاد و گسترش تشکل هاي مبارزاتي گسترش دهند. بعبارتي نقد گذشته سازمانهاي مبارزاتي اگر بمنظور حفظ نظم و نظام استبدادي موجود باشد خدمتي به مردم و آزادي آنان نمي کند. بايد در عين انتقاد از تشکل هاي مبارزاتي موجود، به امر تشکل يابي و اقدام دسته جمعي بهاداد. بعبارتي در عين انتقاد از اپوزيسيون، نبايد مخالفت با رژيم حاکم را از ياد برد.
[27 Mar 2006
سالياني پيش، وقتي دانش آموز راهنمايي بودم، مرحوم پدرم،که روشن ضمير و دوست جوانان بود، در ايام تابستان و فصل رسيدن ميوه هاي سردرختي، حاج اقاشيخ سيد حسن، که روحاني زادهً معتمد و متمولي بود را براي خواندن روضه و بدين بهانه جوانان عمدتا دانش جو و دانش آموز را براي صرف ميوه هاي تازه رسيدهً باغ دعوت مي کرد. حاج آقا شيخ سيد حسن (بلهجه محلي: حجاق سي سن ) روضه اش با آخوندهاي ديگر فرق مي کرد. او اشعار کتابهاي عمدتا دبستاني پسرانش را حفظ کرده بود و سر منبر بصورت خطابه و يا نوحه مي خواند. آنروز سيد بعد از خطابه اي در وصف کرامات دانش جديد روضه اش را چنين آغاز کرد "گويند مرا چو زاد مادر، پستان بدهان گرفتن آموخت ... و الي آخر) خودش که گويا بياد مرحوم مادرش آفتاده بود واقعا گريه مي کرد ولي قهقههً خنده بود که بجاي گريه از سرهاي بزير آفتادهً جمعيت عمدتا جوان دانش آموز و دانش جو بلند شده بود. در اين وانفسا، جواني که نتوانست خودش را کنترل کند ناگهان با قهقهً بلند خنده روي زمين پهن شد،حجآق شيخ سي سن بحالت اعتراض روضه اش را قطع و فکر کنم که پس از آن هرگز بر منبر نرفت. براي آن جوانان که از منبر او استقبال مي کردند، حجآقشيخ سي سن نمونهً يک آخوند روشنفکر بود. مي گويند شهيد محمد حنفيف نژاد بعد از ديدن ولي فقيه کنوني سيد علي خامنه مي گويد، "چنين آخوند روشنفکري تا حالا نديده ام". براستي جايگاه واقعي کلمهً روشنفکر کجاست؟ چرا اين عبارت نيز مثل بسياري از واژه ها، بعلت سرايت و آلودگيش به همه کس و همه چيز، در دوران حکومت فقها در ايران، لوث شده است؟ بدرستي مبارزه با استبداد فقاهتي مبارزه براي بازيابي دوبارهً ارزش و مفهوم واقعي کلمات نيز هست. در اين مقاله، در تلاش براي ارائه تحليل و تصوير درستي از واقعيت موجود در رابطه با آزادي بيان، نظريات ارائه شده از فقدان پايه تاريخي، فلسفي و تئوريک معتبر رنج مي برد. برخي آنقدر دامنهً مفهوم و معني اين کلمه را گسترده اند که شامل همهً عناصر متشکلهً اقشار و طبقات، مثلاً جمعيت 300 هزار نفري طلاب مذهبي نيز مي شود. در حاليکه اين قشر غير مولد، انگل جامعه اند. آزادي بيان و ظهور روشنفکر اساساً از دوران رنسانس و در مقابل و نفي حاکميت تمام عيار مذهبي کليسا بر همهً ارکان زندگي مردم موضوعيت يافته است. در باورها و مناسبات ارتجاعي نظام ولايي مبتني بر مسجد و ملا و کليسا و کشيش، روشنفکران دگر انديش و آزادي انديش قربانيان اصلي بوده و هستند. آزادي انديشه و بيان و حامل آن يعني روشنفکر محصول دوران مدرن بوده اند که بعد از خلاصي از سيطرهً مذهب و متوليان دين رسمي و بويژه بعد از انقلاب صنعتي و کبير فرانسه، اقشار و طبقات گوناگون جامعه براي ببار نشاندن خواسته هايشان به آزادي انديشه و بيان، آزادي اجتماعات نيازمند شده و هر قشر و طبقه اي روشنفکران خود را يافته است. بنابراين روشنفکران جامعه را هم مي توان به اندازهً تعداد افراد جامعه تقسيم بندي نمود. منتها ايران امروز، براي رسيدن به آزادي و دموکراسي، به روشنفکر متعهد و نه بي درد، منتقد و انتقاد پذير و نه متعبد به ايدئولوژي و مذهب رسمي و غير رسمي، مستقل و نه جيره خوار و مزد بگير، متشکل و نه منفرد و بي هويت ، نياز دارد(متعهد، منتقد، مستقل، متشکل). ديگر اينکه همانطور که اقشار و طبقات اجتماعي در ايران نامتشکل اند، نهادهاي مستقل مدني کارگري و دانشجويي و زنان و غيره لاحرم زير فشار قانوني و دستگاه اجرايي فرصت قد کشيدن نمي يابند، بهمين دليل در فقدان جامعهً مدني، روشنفکران جامعه نيز نابالغند و سخنگوي فني و حرفه اي قشر و طبقه خاصي از جامعه نيستند. بهمين دليل روشنفکران جامعه بايد از يک طرف به رابطه با مردم و نقش روشنگري خود بها دهند و از طرف ديگر بستر نهادينه شدن آزادي انديشه و بيان را با رابطهً فعال در ايجاد و گسترش تشکل هاي مبارزاتي گسترش دهند. بعبارتي نقد گذشته سازمانهاي مبارزاتي اگر بمنظور حفظ نظم و نظام استبدادي موجود باشد خدمتي به مردم و آزادي آنان نمي کند. بايد در عين انتقاد از تشکل هاي مبارزاتي موجود، به امر تشکل يابي و اقدام دسته جمعي بهاداد. بعبارتي در عين انتقاد از اپوزيسيون، نبايد مخالفت با رژيم حاکم را از ياد برد.
شروط لازم براي ارائهً نظر و تئوري قابل اعتبار
[27Mar 2006
در بحث شکل گيري نظريه و تحقق اجتماعي آن، هر چه زمان به پيش مي رود و شرايط پيچيده تر مي شود، نظريه پردازي هم لاجرم پروسهً پيچيده تري طي مي کند. در جوامع قومي براي قرنها ريش سفيدان و يا جادوگران مرجع فکر و نظر بودند. بعد در دوران حاکميت مذهب (کليسا و مسجد و غيره) که کشيش و آخوند و فقها مرجع نظريه پردازي شدند. در دوران مدرن با طبقاتي تر شدن جامعه، هر طبقه براي دفاع از منافع حياتي اش راه و رسم نظريه پردازي خود را مي جويد. امروزه رفته رفته در محيط هاي آکادميک بدليل تفکيک شعبات و شاخه هاي مختلف علمي اينگونه برداشتهاي جانبدارانه و يک طرفه و ناقص اصالت و اعتبار خود را از دست داده است. براي ارائه نظريه اي قابل اعتبار چهار شرط لازم است.
نخست، آشنايي و شناخت درست از پروسه رشد تاريخي يک پديده و يا جامعه (تجارب خودي)،
دوم، آشنايي با نظريات فلسفي و تئوريک موجود در رابطه با آن پديده و تحول براي بدست دادن تعريف تئوريک هر چه غير جانبدارانه تر و منطبق تر بر واقعيت.
سوم، آشنايي با دستاوردهاي ديگران و ارزيابي مقايسه اي نمونه هاي مشابه و بعبارتي استفاده از تجارب موفق و ناموفق ديگران.
چهارم، مطالعه، بررسي و ارزيابي درست، مدلل و آماري از شرايط کنوني در رابطه با پديده و جامعه مورد نظر.
بعد از موجود بودن اين چهارپايه، تحليل و بررسي و نظر دادن در رابطه با هر پديده و جامعه اي مي تواند مفيد و سازنده باشد. لنگ بودن هر کدام از پايه هاي موجود به نقص برداشت، نظر و تئوري ما راه مي برد و لاجرم نتيجه عملي بکارگيري آن جز شکست و زيان نخواهد بود. بنابراين در علوم اجتماعي و سياسي نيز جا دارد که عنصر تخصص و تعهد با هم جمع شوند تا نتيجه مثبتي حاصل گردد.
حقوق بشر و نفي تبعيضات قومي، عقيدتي، طبقاتي و جنسي
موازين جهانشمول حقوق بشر، همانطور که از نام آن پيداست جهانشمول و بسيار کلي هستند. اين قوانين بر آزادي همهً طبقات، همهً مذاهب و همهً اقوام انگشت مي گذارند. مضمون مستتر در آن رفع تبعيضات است و نه امتياز يکي بر ديگري. تبيعيض طبقاتي (پرولتاريا و يا سرمايه دار) مثل تبعيض عقيدتي ( مذهب و لامذهب يا مذهبي و سکولار)بدرستي در اين موازين کلي و جهانشمول راهي ندارند. حتا تبعيض مثبت بنفع کارگران، مثل تبعيض مثبت بنفع زنان، و يا بنفع بوميان در برخي کشورها، سياستي است که کنشگران و مسئولان سياسي هر جامعه ممکن است بدان برسند.
کنترل کننده هاي آزادي انديشه و بيان در نظام دموکراسي
جامعه با نظام ديکتاتوري از هر نوع (ملاتاريا، پرولتاريا، و يا کاپيتاليست)بدنبال مجوز و بهانهً محدود کردن آزادي انديشه و بيان برمي آيند. در حاليکه آزادي انديشه و بيان در يک جامعه بطور قانونمند به مناسبات و روابط اجتماعي اي مي انجامد که کنترل کننده هاي خود را بوجود مي آورد. دريک نظام دموکراسي مراکز تحقيق، فعالان سياسي و مطبوعاتي، نهادهاي دموکراتيک و مدني، احزاب و سازمانهاي مختلف، و نهايتا افکار عمومي بهترين ابزار کنترل کننده و داوران تعيين اعتبار و عدم اعتبار يک فکر و نظر و رويکرد در جامعه مي باشند. بعبارتي آزادي انديشه و بيان هم بايد قانوني و نهادينه شود، در مورد ايران، براي قانوني شدن آزاديخواهان بايد متشکل شوند و آنرا به کرسي بنشانند. بعبارتي آزادي انديشه و بيان به متشکل شدن اقشار و طبقات اجتماعي راه برده منجر به تشکيل نهادهاي مدني در جامعهً مدرن مي شود. دموکراسي در واقع بستر و ظرف تقابل و رقابت مسالمت آميز (در انتخابات دوره اي و نه
در بحث شکل گيري نظريه و تحقق اجتماعي آن، هر چه زمان به پيش مي رود و شرايط پيچيده تر مي شود، نظريه پردازي هم لاجرم پروسهً پيچيده تري طي مي کند. در جوامع قومي براي قرنها ريش سفيدان و يا جادوگران مرجع فکر و نظر بودند. بعد در دوران حاکميت مذهب (کليسا و مسجد و غيره) که کشيش و آخوند و فقها مرجع نظريه پردازي شدند. در دوران مدرن با طبقاتي تر شدن جامعه، هر طبقه براي دفاع از منافع حياتي اش راه و رسم نظريه پردازي خود را مي جويد. امروزه رفته رفته در محيط هاي آکادميک بدليل تفکيک شعبات و شاخه هاي مختلف علمي اينگونه برداشتهاي جانبدارانه و يک طرفه و ناقص اصالت و اعتبار خود را از دست داده است. براي ارائه نظريه اي قابل اعتبار چهار شرط لازم است.
نخست، آشنايي و شناخت درست از پروسه رشد تاريخي يک پديده و يا جامعه (تجارب خودي)،
دوم، آشنايي با نظريات فلسفي و تئوريک موجود در رابطه با آن پديده و تحول براي بدست دادن تعريف تئوريک هر چه غير جانبدارانه تر و منطبق تر بر واقعيت.
سوم، آشنايي با دستاوردهاي ديگران و ارزيابي مقايسه اي نمونه هاي مشابه و بعبارتي استفاده از تجارب موفق و ناموفق ديگران.
چهارم، مطالعه، بررسي و ارزيابي درست، مدلل و آماري از شرايط کنوني در رابطه با پديده و جامعه مورد نظر.
بعد از موجود بودن اين چهارپايه، تحليل و بررسي و نظر دادن در رابطه با هر پديده و جامعه اي مي تواند مفيد و سازنده باشد. لنگ بودن هر کدام از پايه هاي موجود به نقص برداشت، نظر و تئوري ما راه مي برد و لاجرم نتيجه عملي بکارگيري آن جز شکست و زيان نخواهد بود. بنابراين در علوم اجتماعي و سياسي نيز جا دارد که عنصر تخصص و تعهد با هم جمع شوند تا نتيجه مثبتي حاصل گردد.
حقوق بشر و نفي تبعيضات قومي، عقيدتي، طبقاتي و جنسي
موازين جهانشمول حقوق بشر، همانطور که از نام آن پيداست جهانشمول و بسيار کلي هستند. اين قوانين بر آزادي همهً طبقات، همهً مذاهب و همهً اقوام انگشت مي گذارند. مضمون مستتر در آن رفع تبعيضات است و نه امتياز يکي بر ديگري. تبيعيض طبقاتي (پرولتاريا و يا سرمايه دار) مثل تبعيض عقيدتي ( مذهب و لامذهب يا مذهبي و سکولار)بدرستي در اين موازين کلي و جهانشمول راهي ندارند. حتا تبعيض مثبت بنفع کارگران، مثل تبعيض مثبت بنفع زنان، و يا بنفع بوميان در برخي کشورها، سياستي است که کنشگران و مسئولان سياسي هر جامعه ممکن است بدان برسند.
کنترل کننده هاي آزادي انديشه و بيان در نظام دموکراسي
جامعه با نظام ديکتاتوري از هر نوع (ملاتاريا، پرولتاريا، و يا کاپيتاليست)بدنبال مجوز و بهانهً محدود کردن آزادي انديشه و بيان برمي آيند. در حاليکه آزادي انديشه و بيان در يک جامعه بطور قانونمند به مناسبات و روابط اجتماعي اي مي انجامد که کنترل کننده هاي خود را بوجود مي آورد. دريک نظام دموکراسي مراکز تحقيق، فعالان سياسي و مطبوعاتي، نهادهاي دموکراتيک و مدني، احزاب و سازمانهاي مختلف، و نهايتا افکار عمومي بهترين ابزار کنترل کننده و داوران تعيين اعتبار و عدم اعتبار يک فکر و نظر و رويکرد در جامعه مي باشند. بعبارتي آزادي انديشه و بيان هم بايد قانوني و نهادينه شود، در مورد ايران، براي قانوني شدن آزاديخواهان بايد متشکل شوند و آنرا به کرسي بنشانند. بعبارتي آزادي انديشه و بيان به متشکل شدن اقشار و طبقات اجتماعي راه برده منجر به تشکيل نهادهاي مدني در جامعهً مدرن مي شود. دموکراسي در واقع بستر و ظرف تقابل و رقابت مسالمت آميز (در انتخابات دوره اي و نه
انقلابات تکراري و بي حاصل) بين اين نمايندگان اقشار و طبفات اجتماعي است.
هيستري ضد مذهبي آنروي سکهً کمونيست ستيزي
هيستري ضد مذهبي آنروي سکهً کمونيست ستيزي
[09 Mar 2006]
دين ستيزي و هيستري ضد مذهبي آنروي سکهً کمونيست ستيزي و کفر ستيزي آخوند هاي حاکم است. تاجاييکه من مي فهمم کمونيستها در پي ايجاد جامعه اي عاري از طبقات هستند، غير سرمايه داري و نه غير مذهبي. مذهبيون هم مثل کمونيست ها کپي همديگر نيستند. همانقدر که مذهبيون افراطي خيالباف و بي منطقند، کمونيست هاي افراطي نيز بي منطق، افراطي وبنا براين در فکر و عمل مضر بحال خود و جامعه مي باشند. دين ستيزي و کمونيست ستيزي هر دو مغاير با موازين حقوق بشر و پرنسيب هاي دموکراسي مي باشند. بعبارتي فاندمنتاليزم مذهبي و غير مذهبي، از هر نوعش، هر دو زيانبارند و بايد از آنها تبري جست.
کاريکاتورهاي پيامبر اسلام [07 Mar 2006 ] يادآوري اين نکته را لازم مي دانم که پيش از ما محمد (ص) خودش از خودش تقدس زدايي و راز زدايي کرده است، آنجا که مي گويد "من بشري مانند شما هستم" بشري "امّي" که تنها "رسول و پيام رسان" است و نه بيش. اعمال و افکار سياسي و اجتماعي، اقتصادي و اجتماعي و حتا قضاوت هاي او مثل هر انسان ديگر قابل نقد و بررسي است. از او و پيامش، کما اينکه از هر مصلح و فيلسوف و عارف و عامي ديگري، آنچه را مي پذيريم که بدرد امروز ما مي خورد. نوع برداشت و نگرش ما از محمد (ص) يا مثلا مارکس و لنين و غيره به ضعف و قوت هاي شخصي خودمان بستگي دارد. بقول مولوي: هرکسي از ظن خود شد يار من. فکر مي کنم لازم است از اينکه چرا انسانها بطور عام و ما ايراني ها بطور خاص تمايل داريم که محبوب و عشق خود را دست نيافتني، آسماني (ياشهيد)، معصوم و مقدس و مطلق نماييم راز زدايي کرد.
مرزبندی سیاسی
[07 Mar 2006]
پيچيدگي و تغيير مستمر شرايط و بنا براين اولويت ها، شکل بندي ها و تعادل قوا پيوسته مارا به تجديد نظر در شکل و ماهيت و کم و کيف مرزبنديهاي دروني و بيروني وا مي دارد. مي گويند که محمد آقا (حنيف نژاد) حفظ "وحدت ايدئولوژيک، تشکيلاتي و استراتژيک" را لازمهً استمرار بقاي مجاهدين دانسته است. بايد توجه داشت که هيچکدام از اين سه عنصر، ثابت و لايتغير نيستند. بدرجه رشد آگاهي هايمان، نواقص ايدئولوژيک برطرف مي شوند، همينطور تجارب و دستاوردهاي تجربي و علمي، به ارتقاء تشکيلات و نيز تحولات سياسي و تغيير تعادل قوا به اتخاذ استراتژي جديد و منطبق تر منجر مي گردد. براي نيروهاي ترقي خواه مرزبندي اصولي دوران ما مرزبندي بين آزادي و دموکراسي با استبداد مطلقهً ولايي است. نصب العين قرار دادن پرنسيب هاي دموکراتيک، نيروهاي مترقي و دموکرات را از افراد و نيروهاي غير دموکرات متمايژ ساخته به صف بندي روشنتر و کاربردي تري مي انجامد. بنابراين مرزبندي اپوزيسيون سرنگوني طلب که بقول مسئول شوراي ملي مقاومت مرزبندي با شاه و خميني ( که بدرستي شاخص استبداد بودند ولي حالا هر دو مرده اند و با عموميت يافتن موج دموکراسي خواهي بسياري از طرفداران آنان تغيير عقيده داده و حالا با ولايت مطلقه ولايي مخالفند) ديگر کهنه، ابهام انگيز و مسئله ساز مي شود.
سامرا و دستهای آشکار رژيم
دين ستيزي و هيستري ضد مذهبي آنروي سکهً کمونيست ستيزي و کفر ستيزي آخوند هاي حاکم است. تاجاييکه من مي فهمم کمونيستها در پي ايجاد جامعه اي عاري از طبقات هستند، غير سرمايه داري و نه غير مذهبي. مذهبيون هم مثل کمونيست ها کپي همديگر نيستند. همانقدر که مذهبيون افراطي خيالباف و بي منطقند، کمونيست هاي افراطي نيز بي منطق، افراطي وبنا براين در فکر و عمل مضر بحال خود و جامعه مي باشند. دين ستيزي و کمونيست ستيزي هر دو مغاير با موازين حقوق بشر و پرنسيب هاي دموکراسي مي باشند. بعبارتي فاندمنتاليزم مذهبي و غير مذهبي، از هر نوعش، هر دو زيانبارند و بايد از آنها تبري جست.
کاريکاتورهاي پيامبر اسلام [07 Mar 2006 ] يادآوري اين نکته را لازم مي دانم که پيش از ما محمد (ص) خودش از خودش تقدس زدايي و راز زدايي کرده است، آنجا که مي گويد "من بشري مانند شما هستم" بشري "امّي" که تنها "رسول و پيام رسان" است و نه بيش. اعمال و افکار سياسي و اجتماعي، اقتصادي و اجتماعي و حتا قضاوت هاي او مثل هر انسان ديگر قابل نقد و بررسي است. از او و پيامش، کما اينکه از هر مصلح و فيلسوف و عارف و عامي ديگري، آنچه را مي پذيريم که بدرد امروز ما مي خورد. نوع برداشت و نگرش ما از محمد (ص) يا مثلا مارکس و لنين و غيره به ضعف و قوت هاي شخصي خودمان بستگي دارد. بقول مولوي: هرکسي از ظن خود شد يار من. فکر مي کنم لازم است از اينکه چرا انسانها بطور عام و ما ايراني ها بطور خاص تمايل داريم که محبوب و عشق خود را دست نيافتني، آسماني (ياشهيد)، معصوم و مقدس و مطلق نماييم راز زدايي کرد.
مرزبندی سیاسی
[07 Mar 2006]
پيچيدگي و تغيير مستمر شرايط و بنا براين اولويت ها، شکل بندي ها و تعادل قوا پيوسته مارا به تجديد نظر در شکل و ماهيت و کم و کيف مرزبنديهاي دروني و بيروني وا مي دارد. مي گويند که محمد آقا (حنيف نژاد) حفظ "وحدت ايدئولوژيک، تشکيلاتي و استراتژيک" را لازمهً استمرار بقاي مجاهدين دانسته است. بايد توجه داشت که هيچکدام از اين سه عنصر، ثابت و لايتغير نيستند. بدرجه رشد آگاهي هايمان، نواقص ايدئولوژيک برطرف مي شوند، همينطور تجارب و دستاوردهاي تجربي و علمي، به ارتقاء تشکيلات و نيز تحولات سياسي و تغيير تعادل قوا به اتخاذ استراتژي جديد و منطبق تر منجر مي گردد. براي نيروهاي ترقي خواه مرزبندي اصولي دوران ما مرزبندي بين آزادي و دموکراسي با استبداد مطلقهً ولايي است. نصب العين قرار دادن پرنسيب هاي دموکراتيک، نيروهاي مترقي و دموکرات را از افراد و نيروهاي غير دموکرات متمايژ ساخته به صف بندي روشنتر و کاربردي تري مي انجامد. بنابراين مرزبندي اپوزيسيون سرنگوني طلب که بقول مسئول شوراي ملي مقاومت مرزبندي با شاه و خميني ( که بدرستي شاخص استبداد بودند ولي حالا هر دو مرده اند و با عموميت يافتن موج دموکراسي خواهي بسياري از طرفداران آنان تغيير عقيده داده و حالا با ولايت مطلقه ولايي مخالفند) ديگر کهنه، ابهام انگيز و مسئله ساز مي شود.
سامرا و دستهای آشکار رژيم
[25Feb 2006
کاملا درست است، بسيار ساده انديشانه و فاجعه بار خواهد بود اگر کسي را بجز رژيم ايران مسئول انفجار سامرا بدانيم. هيچ کسي بجز رژيم ايران نمي تواند پشت انفجار حرم باشد. القاعده، يا سني ها، يا اسرائيل و آمريکا پيش از اين مرتکب انفجار حرم نشده اند که اين بار دومشان باشد، تنها رژيم ايران در اين کار سابقه دارد و در حرم امام رضا پيش از اين، بمب منفجر کرده است. دوم، هيچ کس و نيرو و کشوري بجز رژيم ايران، بفرمودهً خميني، اصول و فروع مذهب را براي حفظ نظام، قابل تعطيل شدن، بعبارتي قابل سوء استفاده نمي داند. در ميان علماي سني مذهب، حتا رهبران القاعده کسي وارد مبارزه با نمادهاي مذهبي نشده است. سوم، رژيم بعد از شکست در مذاکرات اتميش با اروپا، در واقع مي خواهد از آمريکا و غرب در عراق زهر چشم بگيرد، آخوندها ترجيح مي دهند با آمريکا در عراق درگير شوند و نه در ام القراي حکومتشان. چهارم، روند تحولات در عراق برخلاف خواسته رژيم شکل مي گيرد، درست مثل ايران، آخوندها بعد از ناکام ماندن در پروژهً کوتاه سياسي اول انقلاب، براي از ميان خارج کردن مخالفينشان و کنترل اوضاع بهر دسيسه اي متوسل شده و مي شوند. بسيار مهم است که آگاهان و فعالين سياسي اجازه ندهند رژيم از زير بار مسئوليت اين جنايت براي بار ديکر شانه خالي کرده و به اهداف سياسي خود برسد. سردمداران نظام ولايي براي حفظ نظامشان بفرمودهً خميني هيچ حد و مرزي برسميت نمي شناسند، و قابل فهم است که در شرايطي که بوي الرحمان به مشامشان بخورد به هر جنايت غير قابل تصوري دست زنند.
کاملا درست است، بسيار ساده انديشانه و فاجعه بار خواهد بود اگر کسي را بجز رژيم ايران مسئول انفجار سامرا بدانيم. هيچ کسي بجز رژيم ايران نمي تواند پشت انفجار حرم باشد. القاعده، يا سني ها، يا اسرائيل و آمريکا پيش از اين مرتکب انفجار حرم نشده اند که اين بار دومشان باشد، تنها رژيم ايران در اين کار سابقه دارد و در حرم امام رضا پيش از اين، بمب منفجر کرده است. دوم، هيچ کس و نيرو و کشوري بجز رژيم ايران، بفرمودهً خميني، اصول و فروع مذهب را براي حفظ نظام، قابل تعطيل شدن، بعبارتي قابل سوء استفاده نمي داند. در ميان علماي سني مذهب، حتا رهبران القاعده کسي وارد مبارزه با نمادهاي مذهبي نشده است. سوم، رژيم بعد از شکست در مذاکرات اتميش با اروپا، در واقع مي خواهد از آمريکا و غرب در عراق زهر چشم بگيرد، آخوندها ترجيح مي دهند با آمريکا در عراق درگير شوند و نه در ام القراي حکومتشان. چهارم، روند تحولات در عراق برخلاف خواسته رژيم شکل مي گيرد، درست مثل ايران، آخوندها بعد از ناکام ماندن در پروژهً کوتاه سياسي اول انقلاب، براي از ميان خارج کردن مخالفينشان و کنترل اوضاع بهر دسيسه اي متوسل شده و مي شوند. بسيار مهم است که آگاهان و فعالين سياسي اجازه ندهند رژيم از زير بار مسئوليت اين جنايت براي بار ديکر شانه خالي کرده و به اهداف سياسي خود برسد. سردمداران نظام ولايي براي حفظ نظامشان بفرمودهً خميني هيچ حد و مرزي برسميت نمي شناسند، و قابل فهم است که در شرايطي که بوي الرحمان به مشامشان بخورد به هر جنايت غير قابل تصوري دست زنند.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home