عيد نوروز را با آرزوي تحقق آزادي چشن بگيريم
همانطور که بهار تداعي رويش بذرها، شکوفايي غنچه ها و خرمي دشت و دامنهاست، آزادي نيز لازمهً بروز قابليت هاي نهفته و شکوفايي استعدادهاي بهينهً فرزند انسان براي ساختن جامعه اي سالمتر و سعادتمند تر است. بعبارتي آزادي و آبادي قرين و مکمل همديگر و جدايي ناپذيرند.
آزادي، انگيزاننده ترين واژه در تمام زبانها و فرهنگ ها، والاترين مفهوم حيات انساني، همان کلمهً مشترک، نياز مشترک، و آرمان مشترکيست که مضمون غايي تمامي تلاش هاي مشترک بشري، براي ساختن دنيايي بهتر، انساني تر، عالمانه تر، عادلانه تر، مرفه تر، حقوقمند تر و رهاتر را در خود نهفته دارد.
آزادي، بالاترين و برترين ارزش، شاخص و معيار براي سنجش ميزان سعادت، سيادت و صيانت فرد، جمع و جامعهً انساني (در گذشته، حال و آينده) بوده، هست و خواهد بود.
پس بنام تو اي آزادي، اي کلمه، نياز و آرمان مقدس و مشترک،
اي همنشين دانايي، دليل توانايي و سبب ساز ترقي و تعالي انسان
اي گل سرسبد همهً دست آوردها و ميوهً همهً رنج ها و آلام فرزند انسان در طول تاريخ؛
اي مضمون غايي و مشترک هر رسالت، هر هنر، هر فلسفه، و هر علم،
اي اولين پيام نهفته در هر نقد، هر اعترض، هر شورش، و هر انقلاب،
اي کلام آخرين و پرطنين در سلولهاي انفرادي، برتخت هاي شکنجه؛ بر جر اثقالها، برچوبه هاي دار، بر سينه هاي ديوار، تا صحنه هاي اعدام و سنگسار؛
بنام تو اي آزادي،
اي فرياد در گلوماندهً مردم ايران
در بهاران طبيعت ندا بايد داد!
هان اي ناخداي استبداد،
شيخ الشمر حکومتي، گوش دار!
سوگند به خداي آزادي
که تا رهايي ميهن از چنگال استبداد
و رسيدن به بهاران آزادي ايران زمين، اين زيباترين وطن،
ولو از پاي در آييم ولي از پاي نخواهيم نشست.
پس سلام بر مبشران آزادي،
آزادگان زنداني و زندانيان آزاد شده،
اين شعله هاي اميد و مشعل داران آگاهي
سلام بر شوريدگان بر تبعيض و تباهي،
سلام بر عاشقان زندگي و زندگاني جاويد
سلام بر شهيدان شاهد و شاهدان شهيد
سلام بر قلمهاي آزاد،
بر قدمهاي آزاد،
برانديشه، هنر و بيان آزاد،
در هر کجاي جهان،
تا هر کجاي ايران،
تا سقوط استبداد،
تا بهار آزادي.
براي بدست دادن تبيين روشن تري از اهميت آزادي بيان و انديشه لازم است که به سه پايه و پيش شرط اساسي در تحقق آزادي توجه نمود. ميزان تحقق آزادي در هر جامعه به درجه و سقف آگاهي (عوام و خواص، روشنفکران – نخبگان، گروهها و تشکل هاي مردمي و توده هاي مردم) به سطح زندگي (اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي)، و سقف حقوق (فردي و اجتماعي، رسميت يافته در قانون اساسي و نهادهاي قانوني) بستگي تام دارد.
آزادي بيان و انديشه در اروپا بويژه بعد از قرون وسطا و تجربهً حاکميت تمام عيار کليسا، همانطور که در ايران ما با تجربهً حاکميت مسجد و ملا بر سرنوشت مردم، ضرورت همگاني يافت و به خواست و نيازي عمومي مبدل گرديد. وقتي ملايان مسلمان و کشيش هاي مسيحي تمام روزنه هاي آگاهي را مسدود، کانالهاي اطلاع رساني را قبضه و اطلاعات را سانسورو تحريف مي کنند، وقتي حاکمان غير منتخب اعتبار و اعتماد خود را نزد مردم از دست مي دهند، آنگاه است که آدمي بقول کانت "جرأت دانستن" يافته و در پي اطلاع و آموختن از کانال ها و مجاري غير حکومتي بر مي آيد.
بزرگترين آفت آزادي بيان و انديشه، بقول ماکياولي تملق گويي است. حاکمان مذهبي، بيش از هر کس به فرهنگ چاپلوسي و تملق گويي دامن مي زنند. متقابلاً آزادي بيان و انديشه زماني در جامعه تحمل مي شود که حاکمان و رهبران سياسي به فرهنگ و سنت تملق گويي پايان داده و بيان حقيقت و جريان آزاد اطلاعات را به حدود مباني قدرت و منافع شخصي خود محدود نکنند.
بدون آزادي بيان و انديشه، شفاف سازي مواضع فکري و عملي هرکس در هر زمينه، بويژه فعالان و رهبران سياسي، و نيز حسابرسي از تعدي و تجاوز و اعمال خلاف قانون حاکمان امکانپذير نيست. بدون آزادي بيان و انديشه، فرد و جامعه به بيماري هاي ايده آل پرستي، عقيده پرستي، خرافه پرستي و بالاخره پوچي و هزيان گويي دچار مي شوند. اين امراض و بيماري هاي مخرب باعث از هم پاشيده شدن نظام و شالوده اجتماعي مبتني بر آن مذهب و يا ايدئولوژي مي گردد.
آزادي بيان و انديشه، مستلزم احترام به آزادي عقيده و مذهب، و از عمده ترين مواد مصرحه در اعلاميه هاي شناخته شدهً حقوق بشر، از بيانيه کورش کبير در فتح بابل ( که تنوع قومي ايران را برسميت شناخت و آزادي مذهبي را محترم شمرد) تا فرمان آزادي موسوم به مگنا کارتا (صادره از طرف جان، پادشاه انگليس در سال 1215 )، تا اعلاميه حقوق بشر انقلاب کبير فرانسه و انقلاب آمريکا ( از رهبران انقلاب بهمن بايد پرسيد تکليف حقوق مردم ايران بعد از انقلاب 57 چه شد؟) تا اعلاميه حقوق بشر اروپا، محترم شمرده شده است.
در رابطه با حمله به آزادي بيان و انديشه در دموکراسي هاي غربي توسط بنيادگرايان اسلامي در بحران موسوم به کاريکاتورهاي پيامبر اسلام، صرف نظر از خواستگاه سياسي طرح آن کاريکاتورها و غوغاي متعاقب آن توسط افراطيون دو طرف، برخي از روشنفکران اسلامي منجمله دکتر سروش نوشتند که "آزادي بيان در غرب از فقدان اخلاق" رنج مي برد. بايد به اين دوستان ياد آوري نمود که مفهوم اخلاق نيز مشمول زمان و مکان مي شود. درک و برداشت اينگونه روشنفکران اسلامي از اخلاق، با برداشت روشنفکران دوران رنسانس اروپا شبيه تر است تا نوابغ فکري و فرهنگي اروپاي امروز. بهمين دليل انتقاد آنان را کسي جدي نمي گيرد.
ثانيا، در تبصرهً دوم از مادهً نهم اعلاميه حقوق بشر اروپا نيزتصريح شده است که آزادي بيان و انديشه مشروط به "رعايت ايمني عموم، حفظ نظم، سلامت و اخلاق عمومي ورعايت و احترام به حقوق و آزادي هاي ديگران" مي باشد[i]. بنا براين، تا انجا که آگاهي مترتب بر قانون کشورهاي دموکرات مربوط مي شود، اين نگراني مرتفع شده است. دامن زدن به اعمال خلاف قانون و عرف عموم با انگيزه هاي سياسي در هر دموکراسي نيز معمول است. با اين تفاوت که در دموکراسي ها، افکار عمومي، قانونگذار و مجري قانون، راه و رسم قانوني و پروسهً رسيدگي و حل مسالمت آميز اختلافات را پاس مي دارند، حال آنکه در نظام استبدادي ولايي حاکم بر ايران، مآموران حکومتي امر به معروف و نهي از منکر با قهر و خشونت، با چماق و قمه و کارد و بعد هم زندان و گلوله درس اخلاق ورزي و بنده نوازي مي دهند.
براي رسيدن به آزادي، جوامع انساني سه مرحلهً گذار را تجربه مي کنند که عبارتند از "آرزوي آزادي"، "نياز آزادي"، و دوران "تحقق آزادي". اولين مرحله مختص دوران حاکميت جهل و جمود فکري است؛ زماني که تک ستاره ها و سمبل هاي آزادگي، براي رهايي از اسارت و بردگي شاه و شيخ و استعمار، يک تنه و با ياراني اندک قيام مي کردند. در تاريخ ايران اينگونه سمبلهاي آزادگي کم نيستند، جمشيد،فريدون، کاوه، آرش، زرتشت، کورش و داريوش، ماني و مزدک و بابک و حلاج و همهً قهرماناني که در مقابل اشغال و غارتگري خلفاي عرب قيام کردند، از آن جمله اند.
"نيازآزادي" منوط به دوران آگاهي بشر است. زماني که عموم انسانها چشم و گوششان باز شده و خواهان زدودن قيد و بندهايي هستند که حاکمان مستبد بر دست و زبان و چشم و گوش آنان مي بندند. مقاومت و مبارزهً مردم ايران در صد و پنچاه سال گذشته مويد تلاش براي برآوردن کردن اين نياز حياتي است. استعمار و دربار و متوليان مذهب رسمي در مقابل اين موج آزادي خواهي صف کشيده و با کشتن وزنداني و فراري دادن آزاديخواهان به خارج از کشور، جلوي تحقق آمال و آرزوي ديرينه و نياز فوري مردم ايران را سد کرده اند.
مرحلهً سوم که تحقق آزادي است، زماني است که اين آزادي هاي فردي و اجتماعي به عنوان حقوقي مسلم، خدشه ناپذير و غير قابل سوء استفاده از طرف حاکمان سياسي، توسط نمايندگان مردم تبيين، تعيين و تصويب مي گردد. مردم ايران از انقلاب مشروطه مستحق چنين حقوقي بوده اند، ولي همدستي استعمار، دربار و متوليان دين بر عليه آزادي و آزاديخواهان مانع تحقق اين آرزو، نياز و حقوق مسلم گشته است.
(Article: 9)(2) .[i] Freedom to manifest one's religion or beliefs shall be subject only to such limitations as are prescribed by law and are necessary in a democratic society in the interests of public safety, for the protection of public order, health or morals, or for the protection of the rights and freedoms of others.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home