گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Tuesday, December 13, 2005

گزيده اي از نظرات به مقالات منتشره در سايت ديدگاه

مطلبي در مورد مقالهً "جايگاه انديشه و کنش در مبارزهً سياسي" از آقاي کورش عرفاني
در مورد رابطهً تئوري و عمل اجتماعي مي خواهم توجه داده باشم که تنها در مناسبات و جامعه و نظام مبتني بر دموکراسي است که رقابت هاي فعال و آزادانهً بين کنشگران سياسي، بطور اجتناب ناپذيري بستر نوآوري ها و رشد و بالندگي فکري و عيني را فراهم مي کند.
ثانيا، در زمينهً علوم انساني، مثل ساير موارد، جامعهً ما بدرجات از جوامع پيشرفته و با نظام دموکراسي عقب افتاده تر است، منظور اينکه در بسياري موارد نياز به خلق نظريات جديد نيست، تجارب و دستاوردهاي علمي و عملي موجود گره گشاي بسياري از مسائل ما هم مي توانند باشند.
ثالثاً، براي ارائهً فرضيهً جديد در علوم انساني نيز بجاست که اسلوب هاي اکادميک را بکار گرفت. بعنوان مثال در يک پژوهش علمي و يا نوشتن تز قابل اعتباري شما نياز داريد که در چهار زمينه کار کنيد. اول بررسي موضوعي نظريات علمي موجود از منابع تحقيقي و علمي معتبر، دوم بررسي مقايسه اي بين پديدهً مورد بحث و نمونه هاي مشابه و يا مخالف. ايندو مورد مي طلبد که در زمينهً مطلب مورد مطالعه از دانش علمي و نيز تاريخي کافي برخوردار باشيم. سوم، بررسي عيني و مشهود از واقعيات موجود در رابطه با موضوع مورد مطالعه براي بدست آوردن آخرين اطلاعات دست اول کمي و کيفي که گواه تغييري با شرايط قبل و يا نمونه هاي مشابه باشد. در واقع اين اطلاعات کمي و کيفي پشتوانهً نياز به ارائهً فرضيه جديد مي باشند. در مرحلهً چهارم که تجزيه و تحليل دستاوردهاي علمي با داده هاي تاريخي و موجود مي باشد، ضمن اينکه به ارائهً نتايج و اي بسا فرضيات جديد مي پردازد، سئوالات، ابهامات، و کمبودهاي موجود را به روشني توضيح داده و راه را بر مطالعات بعدي هموار تر مي کند.
فکر مي کنم در فضاي روشنفکري ايران بايد نخست ضرورت بکار گيري تخصص جا بيافتد. بعد آن روشنفکران متخصص به ضرورت کار تحقيق گروهي، مثل درست کردن "اطاق فکر" در اينترنت، رو اورند.
نکتهً ديگر اينکه فکر مي کنم روشنگر بايد مخاطبش را بشناسد و چه بهتر که در رابطهً تنگاتنگ و مستقيم با آنها باشد. توجه داشتن به مرز مخالفت و انتقاد در اين زمينه ضروريست. مي توان در عين مخالفت با رژيم، از هر نيروي اپوزيسيون انتقاد داشت. ولي بايد توجه داشت که هم آن مخالفت و هم اين انتقاد اگر صريح، مدلل و متقن نباشند، ثمربخش و مفيد نخواهند بود. همانطور که مخالفت با رژيم به اعتبار اپوزيسيون آن مصداق عيني مي يابد، هر انتقادي نيز به اعتبار پيشنهادي که ارائه مي کنيم، مثمر ثمر واقع مي گردد. و الا دردها و کمبودها که کم نيستند، چاره جويي درمان دردهاست که به کار تحقيقي و فکري نيازمند است. بدون چنين سمت گيريي، اي بسا کار روشنگري ما هم حاصلش توليد آگاهي مفيد نباشد.
مطلبي در پاسخ به نظرات يکي از کاربران سايت ديدگاه
… بقول خراساني هاي خودمان، نگارنده بيخکي، و نه سيخکي، مخلص طبقه کارگر و مارکسيست ها، که نقش مبارزات آنان در هيچ جامعه اي، منجمله ايران ما، قابل انکار نيست، مي باشد. معضل دوران ما نه تنها تقدس زدايي از مذهب و برخي سنتهاي دست و پا گير بلکه تقدس زدايي از ايدئولوژي هاي مدرن و خودباختگي فکري نيز مي باشد. همانطور که بنيادگرايي مذهبي، بنوعي واکنش جوامع مسلمان به آن خودباختگي روشنفکران جامعه به مکاتب مدرن شرق و غرب بوده، بحران فکري کنوني جامعه نيز بنوعي انعکاسي از ان بحران هويت و خود باختگي غالب در ميان نخبگان فکري و فعالان سياسي ايراني است. براي اروپايي ها دوران بعد از رنسانس بويژه قرن هجده و نوزده دوران رويش مکاتب فلسفي و قرن بيستم زمان محک آن ايدئولوژي ها منجمله در کشورهاي جهان سوم و کشور خودمان بوده است. خبرگان اهل فن دوران بعد از جنگ سرد و قرن بيست و يکم را دوران پايان فلسفه مي نامند، انسان امروز براي تضمين بقا و رشد خود ناچار است از هر شاخه گلي بچيند، به تفکيک قواي فکري برسد و سفره پندار خود را رنگين تر نمايد. براي جوامع امروز، بويژه در جوامع در حال توسعه، سرمايه داري دولتي و سرمايه داري خصوصي هر دو بلاجوابند و هر جامعه اي راه و روش تئوريک و عملي خود را در اين بين و در ترکيبي متناسب با شرايط خود مي جويد. از ميان اهل فن، ديگر کسي براي اصطلاحاتي مانند "سوسياليسم علمي"، "ليبراليسم علمي"، کاپيتاليزم علمي" تره خورد نمي کند. راه و رسم علمي موءيد پذيرش اسلوب هاي مبتني بر ازمايش و خطا، يعني بکارگيري پرنسيب هاي دموکراسي است. عليرغم داشتن انتقاداتي به مجاهدين، انصافا بايد اذعان نمود که ميزان نفي استثمار و تحقق سوسياليسمي که مجاهدين بدان دست يافته اند، نه تنها در هيچ مناسبات و جنبش سوسياليستي تجربه نشده، بلکه به مخيله مارکس و لنين هم، اگر آنها را ملهم به وحي ندانيم!، خطور نکرده است.
مطلبي در پاسخ به مقاله آقاي مهدي سامع تحت عنوان "در اين مرز پرگهر و مدينه فاضلهٌ اسلامي مردم را بخاک سياه نشانده اند". در سايت ديدگاه
با عرض ارادت و احترام به آقاي سامع و همهً مبارزان و مجاهدين پيش کسوتي که پشت سقف هاي قراردادي ايدئولوژيک پيشين درجا نزده و حاضرند گذشتهً مبارزاتي و دستاوردهاي گرانمايهً خود رابا آرمان مرحله اي مردم ايران يعني تحقق دموکراسي و حقوق بشر پيوند دهند.مردم ايران برغم ضايعات و صدمات گرانباري که از حاکميت تماميت خواه قرون وسطايي مذهبي تحمل کرده اند، تجارب گران قيمتي را نيز کسب کرده اند. در کشورهاي مسلمان تنها ترک ها بعد از فروريختن امپراطوري اسلامي عثماني، توانستند نظام سکولار را پذيرا شوند و امروز مردم ايران بمراتب از مردم ترکيه نيز سکولارترند. اگر بدور و بري هاي خودمان نظري بيافکنيم مي بينيم کمتر ايرانيي خواهيم يافت که به افکار و شعائر مذهبي مرسوم پايبند باشد (نگارنده که کسي را سراغ ندارد) در داخل کشور نيز چنين است. مذهب عمدتاً براي آخوندها دکان کاسبي و براي عامه ممر رزق و معاش است. اگر مردم ايران از اپوزيسيون استقبال شايان نکرده اند تقصير اپوزيسيون است که خود را با خواستها و نيازهاي آن مردم سازگار نکرده است و نه آن مردم. ...بکارگيري تئوري هاي وارداتي مارکس و يا هگل بدون شناخت ضعف و قوت آن نظريات ديگر حتي در زادگاه آن بزرگان خريداري ندارد. آنها و کمااينکه مبارزان و مجاهدين زمان شاه، حرف هاي خود را زدند و نسل امروز نيز حرف خودشان را دارند...کنار هم گذاشتن شاه و خميني بعنوان حافظ روبناي سرمايه داري نيز قياس مع الفارغ است. شاه ديکتاتور وابسته بود و خميني ديکتاتوري قرون وسطايي است که همان طور که اقاي سامع بدرستي اذعان داشته اند اقتصاد را مال خر مي داند و مخالفينش را با شعار مرگ بر آمريکا و به اتهام جاسوسي براي اين و آن به زندان و شکنجه و اعدام محکوم مي کند... وانگهي درست است که انگليسي ها و آمريکايي ها راه را بر اسلاميون و منجمله خميني هموار کردند تا پروسهً استقلال و تحقق دموکراسي و پيشرفت را در جوامع اسلامي بتعويق بياندازند و نفت و منابع و بازار آنرا براي چند صبايي ديگر در اختيار داشته باشند، ولي بايستي بياد داشت که اولا براي آنها نيز استفاده از کارت بنيادگرايي زيانبار است و ثانيا تاجايي که به جوامع مسلمان برمي گردد نيز هيچ جامعه اي بدون عبور از افراطي گري مذهبي و ايدئولوژيک که در احترام به آزادي مذهب و عقيده تجلي ميابد، به دموکراسي نرسيده است. اي کاش ساير پيش کسوتان مبارز و مجاهد نيز شهامت شما را داشتند و تجارب گذشته و دستاوردهاي تازهً خود را با مردم درميان گذاشته، نقد ها را برتافته ونقص ها را برطرف مي کردند تا شايان اعتماد و استقبال مردمي گردند.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home