گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Friday, August 05, 2005

ديروز خوزستان، امروز کردستان، فردا سراسر ايران

رژيم جمهوري اسلامي در کابوس بحران هاي لاعلاج داخلي و بين المللي از سر استيصال مطلق، به سرکوب مردم دست مي يازد. در طول بيش از ربع قرن گذشته، اين رژيم قرون وسطايي، تضمين بقاي خود را، در کشتن و کشته شدن خلاصه کرده است. براي رژيمي که "حفظ نظام"، يعني ولايت مطلقهً فقيه، بالاتر از جان و مال و حيثيت ايرانيان و منافع ملي کشور است، بديهي است که شيوه هاي حل بحران نيز از دل مردم و جامعه نشأت نمي گيرند، بلکه باندهاي مافيايي آن، براي کنترل اوضاع، در پاسخ به هر بحران، بحراني ديگر را مي آفرينند، تا از اين طريق به موجوديت خود موضوعيت بخشند. بويژه با آمدن رييس جمهور جديدي که راست و پوست کنده معتقد است "بالاترين هنر شهادت و بزرگترين هنرمند شهيد است " پرواضح است که عملاً پروژهً حاکميت اسلام طالباني و القاعده بر ايران، کامل شده است. در اين شرايط ممکن است عقلا از فقهاي مطلق انديش و تماميت خواه بپرسند: حالا که ديگرحاکم شده ايد، ديگر چه مرگتان مي شود و بيش از اين خون چه کساني را مي خواهيد بزمين بريزيد؟ ولي اگر چنين سئوالي بذهنمان رسيد، شک نکنيم که عمق خون خوارگي و بي رحمي افراطيون مذهبي را هنوز درنيافته ايم. اين جماعت که حالا به قدرت رسيده اند، خوب ميدانند که اگر براي لحظه اي جريان مستمر سرکوب و خونريزي از پيکر مردم ايران قطع شود، ديگر جايي و بهانه اي براي بقايشان باقي نمانده است.

در نوشته هاي دوسال قبل آمده بود که اولا، از آنجا که عموم تفکرات ايدئولوژيک، اعم از ناسيوناليسم، مدرنيسم، سوسياليسم، و ليبراليسم، بعداز قرون وسطي و پايان يافتن سلطهً مطلقهً مذهبي کليسا پديد آمده اند، عموم رهبران و نيروهاي سياسي ايراني و خارجي، با هر گرايش ايدئولوژيک، توان هضم و درک اين ميزان ازقصاوت و بيرحمي توسط متحجرين مذهبي (که امروزه توسط بن لادن، ملاعمر، خامنه اي، مصباح يزدي و جنتي هدايت مي شود) را ندارند؛ و بهمين دليل، از ديدن و تجربهً اين ميزان از بي رحمي و خونريزي حاکميت مطلقهً مذهبي در ايران، انگشت به دهان مانده اند؛ بطوريکه برخي از آنها وقتي تمام پندار هايشان پنبه شد، مانند مرحوم بازرگان و يا مسعود رجوي علناً ابراز داشتند، که بليهً حاکميت مطلقهً مذهبي،و ميزان بي رحمي آخوند هاي مدعي آنرا دست کم گرفته بودند؛ و يا مثل نيروهاي ايدئولوژيک چپ، مانند حزب توده و اکثريت، نيز اول گول شعارهاي امام و خط امامي ها را خورده و بعد هم قيچي شدند. منظور اينکه در فضاي سياسي پيچيدهً ايران، کمتر کسي خطرحاکميت مطلقهً مذهبي را آنطور که هست و تجربه شد، مي تواند هضم کند و مي توانست پيش بيني نمايد
نکتهً ديگر اينکه، در برخي از کشورهاي اسلامي مانند ترکيه و اندونزي و نيز مالزي، از آنجا که از ارتش مدرن و کلاسيک برخوردارند، نظامي ها نقش مهمي در جلوگيري از گسترش بنيادگرايي مذهبي و افراطي گري نوع خامنه اي و ملاعمر ايفا کرده و مي کنند. ولي در ايران اين قضيه کاملا برعکس است، نظامي هاي تحت امر ولي فقيه، عامل و اهرم اصلي گسترش بنيادگرايي و تحجّر مذهبي هستند.نظام ولايت فقيه الگوي مسلم افراطيون مذهبي اسلامي در سراسر جهان، بقول خودشان "امّ القراي اسلام" است و اين پيروان ملاعمر و بن لادن و امثالهم هستند که از آنها درس و امکان و تدارکات عمليات انتحاري آموخته و زندگي برايشان جز کشتن و کشته شدن مفهوم ديگري ندارد.

حالا با يکدست شدن حاکميت مطلقهً ولايي و روي کار آمدن نظاميان، مدّ نظر داشتن ويژگي هاي عمدهً اين مذهبيون افراطي و نظامي گرا، مي تواند مارا در شناخت راهکارهايي که در پيش مي گيرند، ياري دهد. اولين ويژگي اين جماعت خونخوار عبارت است از "امنيتي کردن فضا"، و بدينوسيله در اولويت قراردادن امنيت نظام. بدينوسيله آنها مي توانند خودشان را در دل نظام جا بياندازند و در جامعه مطرح کنند. براي اينکار آنها تاکتيک"هم بريدن و هم دوختن" دشمن خارجي را پيوسته دنبال کرده اند. دروغ هاي نجومي در نماز جمعه هاي امامي کاشاني، مصباح يزدي و احمد جنتي، و بدنبالش حمله و هجوم و پرونده سازي، حبس، قتل و ترور مخالفين و منتقدين از طرف اين باند، گواه اين رويکرد غير انساني است. بديهي است که با تراشيدن دشمن خارجي و بهانهً درگيري مستمر در داخل ، ديگر کسي نمي تواند از آنها سئوال حسابرسي دخل وخرج نموده و توقع سازندگي و مبارزه با فساد داشته باشد. امنيتي کردن فضاي جامعه و کوک امنيتي نظام به اين جماعت پيوسته فرصت داده تا هم به تصفيه حساب دروني پرداخته و هم بطور همزمان رقباي سياسي و اقتصادي خود را از صحنه حذف کنند.

در مورد تراشيدن دشمن خارجي، در دوران خاتمي، اينها بهانه داشتند که اصلاح طلبان را به آمريکا و غرب نسبت داده و با قتل و پرونده سازي و زندان و سانسور و تقلّب، آنها را از صحنه خارج سازند. حالاچي؟ و بعد از اصلاح طلبان نوبت چه کسي است؟ بايد اذعان نمود که اين جماعت هنوز برگ هاي رو نکرده بسيارً خطرناک تري در آستين دارند که حدّاقل آنها، دامن زدن به تضادهاي قومي و مذهبي در ايران، و نيز جنگ خارجي است. حتماً شنيده ايد که اين آقاي "آ.ن" درمدت کوتاه عهده داري سمت شهرداري تهران، عيد عمرکشون نيز به راه انداخت، بگذريم از اينکه براي اين جماعت خشکه مقدس و تهي مغز، اصلاً مسئلهً شيعه و سني مطرح نيست و هر دو وقتي معتقد به ولايت فقيه نباشند، در يک رديف، جزء دشمنان خارجي! محسوب مي شوند. اينگونه است که در شرايط حضور نظامي آمريکا در چهار سوي مرزهاي ايران، در استانهاي مرزي کشور، از آذربايجان و خوزستان و بلوچستان گرفته تا کردستان، آنهم در شرايطي که حتي نيروهاي سياسي و فعالان سياسي منطقه اي برمبارزهً سياسي اصرار مي ورزند، با براه انداختن درگيري هاي قومي، زمينهً رويارويي مستقيم خارجي را فراهم مي سازند.

قتل فجيع و ناجوانمردانهً شوان قادري، جوان مهابادي، و بکارگيري انواع ترفندها در تحريک مردم و بدنبالش کشتار و سرکوب مردم منطقه، در واقع بهانه ايست براي نظامي کردن سرحدات کشورو آماده سازي هاي مقدماتي براي درگيري، لابد قطعي، با آمريکا و متحدينش. از طرف ديگر، خبرهاي ثبت نام و آموزش نيروهاي استشهادي در داخل کشور،آنهم از زبان پاسداران راهيافته به مجلس هفتم، در تريبون رسمي کشور، در واقع نشان از کوک جنگي و اعلان غير رسمي جنگ خارجي است؛ فاجعه اي که مدعيان ولايت مطلقه براي ايران تدارک ديده اند. همهً اين شواهد گواه آنست که باند ولي فقيه با روي کار آوردن فاشيستي ترين جناح نظامي دروني رژيم، پيشاپيش با آمريکا و متحدينش اعلان جنگ داده است.

در اين ميان وظيفهً آزادي خواهان ايران، و جهان آزاد چيست؟
جهان آزاد و کشورهاي با نظام دموکراسي، با هر عيب و ايرادي که بر سياست هاي حال و گذشتهً آنها داشته باشيم، بهر حال مجبورند، همانطور که با فاشيسم هيتلري در جنگ دوم جهاني تعيين تکليف کردند، مستقيماً با فاشيسم مذهبي خاورميانه، که قلب آن در تهران مي طپد، تعيين تکليف کنند. در غير اينصورت، خود را درگير جنگي فرسايشي در سراسر خاورميانه، مانند درگيري بين فلسطين و اسرائيل نموده، و مجبورند بيش از پيش، از دموکراسي در درون جوامع خود، بخاطر حفظ امنيتشان، مايه بگذارند. بديهي است که در اين درگيري قريب به يقين، ديگر مردم ايران و آزادي خواهانش جانب سرکوبگران خود، يعني افراطيون مذهبي وطني مدعي ولايت مطلقهً فقيه را نخواهند گرفت.

ثانياً بايد بياد داشت، در رژيمي که مردم هيچ کاره اند، باندهاي مافيايي قدرت اجزاي اصلي تشکيل دهندهً آنند. اين باندهاي مافيايي عمدتاً حول آخوندهاي رأس نظام شکل گرفته، و هرکدامشان عملاً از شبکهً منحصر بفردي، وبعبارتي حاشيهً امنيتي، قضايي و اقتصادي ويژهً خود، از سپاه و بسيج گرفته تا قوهً قضاييه و ساير نهادهاي ريز و درشت درون نظام، برخور دارند. بنابراين، با آمدن رييس جمهور جديد و در راستاي هر چه يکدست تر کردن نظام، بايد منتظر تصفيه هاي خونين تر دروني، مانند قتلهاي سردارمعين فرد و قاضي مقدسي بود. متهم کردن اپوزيسيون خارج از کشور در اين گونه تصفيه حسابهاي خونين داخلي رژيم، مجدداً از همان عدم شناخت ماهيت و کم بها دادن به خونخوارگي باند هاي قدرت درون رژيم، ناشي مي گردد.

مي خواهم نتيجه بگيرم که روي کار آوردن آخرين مهره ها، روکردن آخرين برگها، دستيازي به تصفيه حساب خونين دروني و سرکوب اجتماعي مردم خوزستان و کردستان، نه از سرقدرت، بلکه نشانه هاي روشن استيصال رژيمي است که درچنبرهً بحران مشروعيت داخلي و فشارهاي روبتزايد بين المللي، گرفتار آمده است. اميد است که ساير شهرهاي ايران، بعنوان همبستگي با مردم خوزستان و کردستان به تعطيل عمومي و مسالمت آميز دست زده و بدين وسيله از گسترش سرکوب عمومي مانع شده، دست رژيم را در بحران آفريني و جنگ افروزي ديگر ببندند.

مسئلهً اصلي ديگر که نه تنها دل مشغولي آزاديخواهان و فعالين سياسي کشور، بلکه تيتر خبرگزاري هاي بين المللي را بخود اختصاص داده است، ادامهً اعتصاب غذاي آقاي اکبر گنجي است؛ که عليرغم همهً فشارهاي بين المللي و نيز دخالت اروپايي ها و حتّا دبيرکل سازمان ملل، آقاي کوفي عنان، نه تنها آزاد نشده بلکه در بيمارستان نيز ممنوع ملاقات شده است. در اين رابطه، فکر مي کنم، بويژه ما ايرانيان خارج از کشور، مسئوليت سنگيني بردوش داريم و بايستي در هر کجا از وکلاي محلي و دولتهاي کشورهاي محل اقامت خود، از طريق ملاقات، فاکس و تلفن، مصراً بخواهيم که دولت ايران را براي آزادي آقاي گنجي و ديگر زندانيان سياسي تحت فشار قرار دهند.

1 Comments:

At Monday, August 08, 2005 9:52:00 am , Blogger الف. قائم پناه said...

دوست عزيزم سلام
گفته بودم دوباره ميام...
در تموم مدتي که قسمتهاي مختلف نوشته هاي دنباله دار شما رو با عنوان گذار به دموکراسي در ايران مي خوندم فکر نمي کردم از همون نويسنده چنين ديدگاههاي تند و راديکالي درباره ماهيت و موجوديت نظام بخونم! تا جايي که من مي فهمم با چنين نگرش و شناختي که شما از نظام ارائه مي ديد ديگه نمي شه براي اصلاح وضع موجود به ابزارهاي دموکراتيک دل بست و نياز هست که سازوکارهاي قهرآميزتري مورد استفاده قرار بگيرند. احتمالاً من خوب متوجه نشده ام. به نظرم راهکارهايي که در انتهاي نوشته تون ارائه کرده ايد موقتي و تسکيني هستند و کارايي چندان قوي و ريشه اي ندارند. فکر مي کنم اگر بخواهيد راهکارهاي اساسي و کلي رو براساس اين ديدگاهتون از نظام تشريح کنيد دچار يک تضاد و تناقض مي شيد. به اين معني که اگه قرار باشه نظام و مردم رو دو قطب منفک و متعارض ببينيم دير يا زود مجبوريم درگيري و خشونت رو تجويز کنيم. اين ديگه اسمش مقاومت مدني نمي شه و نظامي که از اون وضعيت بوجود بياد ديگه اسمش دموکراسي نمي شه و مداراپيشه و انديشه محور و شايسته سالار نخواهد بود. البته من دقيقاً مطمئن نيستم مفهوم مقاومت مدني يعني چي و منظور شما يا نويسندگان ديگه از اين عبارت يا چيزهاي ديگه شبيه اين چيه؟ نوشته قبلي شما که درباره مقاومت مدني بود رو هم چند بار مرور کردم ولي اونجا توضيحي در اين مورد پيدا نکردم که درست حسابي متوجه جريان بشم. پيش خودم مقاومت مدني و اصطلاحات مشابه ديگه رو در اين قالب کلي تحليل مي کردم که اين استراتژيها مجاريي هستند که با نظر داشتن به قابليت اصلاح دروني نظام و سردمدارانش، به اميد تغيير تدريجي و آرام در فضايي مداراگرا و تحمل کننده طي جرياني از تعامل و تعاطي منطقي فکري راهگشاي استقرار و تثبيت مردمسالاري که لاجرم بومي و به سبک اختصاصي ايراني خواهد بود و دواي صادق و مؤثر دردهاي تاريخي کشور و جامعه مون فرا دست خواهد آمد.
اما به خصوص وقتي اين نوشته رو خوندم احساس کردم چنين تلقيي از مقاومت مدني با چنان ديدگاهي از وضعيت کشور و نظام و سرانش که شما ارائه داديد همخواني نداره. واقعاً نمي دونم مقاومت مدني با چه روندي قراره چنين وضعيت نامساعدي رو به سامان بياره؟
شکل ديگه اين نظر من اين مي شه که ديدگاه شما از وضعيت نظام و سرانش رو فعلاً قبول ندارم. گروههاي مشارکت کننده و مؤثر در اداره کشور متشکل از عناصر و گرايشات ناهمگني هستند که تا جايي که خودم احساس کرده ام و فعلاً بهش اعتقاد دارم درصد بزرگ و مهمي از بدنه اين جريانات در علاقه به آينده کشور و سرنوشت هم ميهنان با باقي ايرانيان همسان هستند. هيچ خط روشن و متمايزکننده اي بين بدنه اداره کننده نظام و مردم و شهروندان عادي وجود نداره. علاوه بر اين همونطور که فکر مي کنم قبلاً هم اشاره کرده ام جاي اميدواري است که قسمتهاي مهمي از اين بدنه قابل تحمل، قابل گفتگو، قابل تفاهم و در صورت لزوم احياناً قابل تغيير هستند. به اين ترتيب معتقدم بسياري از خشونت ورزيهاي عناصر سلسله جنبان نظام از روي "بي تجربگي تاريخي" و تازه کار بودن در عرصه کلان سياسي بوده. البته مطمئناً اين نظر مانع از دادخواهي و اجراي مقتضي حکم عدالت در مورد کساني که آگاهانه و عامدانه احياناً در نظام دست به جنايت زده اند نمي شه. اما اين فرق داره با اين که در برداشت کلان اجتماعي سياسي از کليت و ذات نظام، "زيست در بحران" و "خونخوارگي بي حد و حصر" رو پايه و محور تلقي کنيم. از يک طرف خميني و از يک طرف رجوي خوب نشون داده اند که مسلمانان وقتي مي خواهند در سياست وارد شوند وقتي که اسلام رو تنها محدود به حوزه فردي نمي دونند، حتي از اسلام به فرهنگ اجتماعي بودنش هم رضايت نمي دهند بلکه اونو سرلوحه نگاه ايدئولوژيکشون به دنيا، زندگي و حکومت مي کنند چقدر بي تجربه هستند و ناشيگري از خودشون نشون مي دهند. اين يک روند بلندمدت منطقيه و اميد هست در بستر زمان و تجربه از ميان مسلمانان حاکمان منصفتر و عاقلتري ظهور کنند. باز هم تأکيد بايد بکنم که اين حرف به معني تأييد امتداد يافتن خط ظلم در حکومت اسلامي نيست. در هر زمان و در مورد هر فرد يا جرياني چنان که منطق جمعي حکم مي کنه بايد حسابرسي انجام و عدالت جاري بشه. سخن من در مورد تحليل تئوريک کليت وضع موجود در نظام هست.
عجالتاً نتيجه گيري که مي خوام انجام بدم به اين ترتيبه که معتقدم بدنه نظام از بدنه ملت جدا نيست. بين مردم و سران نظام حتي در بالاترين سطوحش تضاد غيرقابل رفع و رجوعي وجود نداره. دبه نظام محتوي عناصر و مخلفاتيه که در روند آبادي و دموکراتيزه شدن کشور کمکهاي بي بديلي مي تونن بکنن. در تعاملي کارا و مفيد بين عناصر دروني دلسوز نظام از يک طرف و اراده و حمايت مردمي، عناصر جريانات و محافل موج سوار سود جو و ماجراجو خودبخود در تنگنا قرار مي گيرند و دير يا زود حذف مي شوند. در حالي که با ناديده گرفتن اين بدنه مهم و کاراي سيستم ادره کننده کشور جنبش جمهوريخواهي يکي از همراهان مهم و عمده خودش رو از دست مي ده و عملاً اين بخش حياتي رو در اختيار باند رقيب قرار مي ده تا از اون به عنوان ابزار کار خودش استفاده کنه. به اين ترتيب يک کاسه کردن تمامي عناصر تشکيل دهنده مخلوط ناهمگن نظام و راندن و مردود دانستن همه اينها عملاً ضربه کاري بر بدنه خواست آزادي طلبي ملت ايران خواهد بود. پس تکرار مي کنم دشمنان آشتي ناپذير ملت و دموکراسي بايد با دقت و مشکل پسندي هر چه تمامتر دست چين شوند.
شاد باشيد...

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home