گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Saturday, June 10, 2006

ياد داشتي در سايت ديدگاه در مورد اکبر گنجي

ياد داشتي بر"شوخي تلخ يا نمک بر زخم" در سايت ديدگاه
هرآنکس که سر در گروآزادي و دموکراسي دارد و خودش را وارث طلق خدا و مارکس و اسلام و
انقلاب و آزادي و عدالت و ... نمي داند، به اکبر گنجي به خاطر شهامت، شجاعت، و مقاومت و پايداريش درود فرستاده و گرفتن جايزه را به او تبريک خواهد گفت. بدرستي او تجسم واقعي يک انسان دموکرات است، يک روزنامه نگار آزاده، برج عاج نشين و بي عيب و ايراد نيست. به احياي ارزشهاي دموکراسي و با استفاده از روشهاي دموکراتيک برخواسته... او بدرستي زبان گويا و نياز نسل امروز است که به مدعيان صد در صدي انقلاب هاي ايده آليستي پشت کرده و به راه و رسم زميني، امروزي، پسنديده و قابل تحقق مي انديشند. درود بر او که نماد راستين مقاومت مدني مردم ايران براي آزادي و دموکراسي است. آدم دمکرات يعني آدم زميني و نه آسماني... اکبر گنجي مثل همهً تلاشگران راه آزادي و دموکراسي ميراث دار همهً مبارزات و رنج و شکنجي است که در اين راه نثار شده. آنها که از مبارزات و خونهاي مبارزه حساب شخصي و گروهي بازکرده اند بي شک بر درخشش گنجي رشک مي برند. در حاليکه جاي افتخار دارد
ياد داشتي بر نوشتهً اقاي عرفاني: "نه مي بخشم و نه فراموش مي کنم
يادم مياد که اوايل انقلاب هم اين بحث بين گروههاي سياسي مطرح بود که آيا مرحلهً انقلاب دموکراتيک است يا مبارزات طبقاتي.
امروزهم برخي مثل آقاي عرفاني دموکراسي و حقوق بشر و اين حرفا را تحفهً نظام سرمايه داري مي دونند و براي حاکميت طبقهً کارگر خيالي سينه مي زنند. درحاليکه بهبود شرايط کارگران، زنان و غيره تنها و تنها در نظام دموکراسي متکي بر مردم امکان پذير است.

دوم، اعتبار عنصر انقلابي به نقش پيشتاز او نخست در تئوري و بعد در عمل است. آن عنصر انقلابي که از نظر تئوريک از دوران خودش عقب بماند، باهرگذشته اي، ديگر انقلابي نيست. شعارهاي امثال آقاي عرفاني مربوط به دو، سه دهه قبل است و مردم ايران برسرآن شعارها هرچه بيشتر پرداخته اند، کمتر بدست آورده اند.

سوم، بايد نظرات امثال اکبر گنجي و يا خانم عبادي را با استدلال نقد کرد، نه با غيظ و کين بچه هاي کتک خوردهً فراري از خانه. برخورد سيخکي با جريانات مخالف ولايت فقيه، با هر برداشت فلسفي و فکري، آنها را بيشتر از اينگونه مدعيان بي منطق اپوزيسيون نما مي ترساند و به دامن رژيم مي راند. اين نوع تغيير را در مواضع خانم عبادي شايد بتوان دنبال کرد.

چهارم، کسي که درد دموکراسي و آزادي نداشته باشد، شعرو شعارهاي چپ روانه اش بيشتر به استمرار ديکتاتوري ولايي کمک مي کند. بايد از افرادي مثل آقاي عرفاني خواست اول موضع شان را راست و پوست کنده در مورد دموکراسي و حقوق بشر بيان کنند تا آنوقت کنه مواضعشان در ساير موارد روشنتر گردد.

پنجم، نيروهاي افراطي چپ و راست در هرجامعه اي هستند. هر دو با دموکراسي ناسازگارند. در کشورهاي صنعتي عددي نيستند که به حساب بيايند، در کشورهاي در حال توسعه، که بدليل ناهنجاريها جامعه به چپ و راست مي غلتند، فرصت ظهور مي يابند. در کشورهاي بويژه اسلامي، منجمله ايران، (قابل توجه آقاي عرفاني و همهً عاشقان افراطي چپ) چپ روي به حاکميت و استمرار راست مذهبي مي انجامد و بس.
بعبارتي چپ افراطي در ايران، پاسدار بي جيره و مواجب رژيم ولايت فقيه است و بس. سوسياليست و انقلابي واقعي کسي است که در اين شرايط پرچم آزادي و دموکراسي را از دست فروننهد.

ششم، بديهي است که در شرايطي که بساط سرکوب و شکنجه رژيم هنوز بر قرار است بحث بخشيدن جز براي نيروهاي ملي-مذهبي و اصلاح طلب مطرح نيست. در عين حاليکه دست آخر جامعهً ايران در کل بايد دوران طفوليت و خشونت چپ و راست را پشت سر بگذارد. چنين آرزويي، حد اقل در شرايط فعلي حاکميت افراطيون خشونت طلب وتماميت خواه در چشم انداز قرار ندارد
پاسخ آقاي فرهاد توانا به اين نوشته، در سايت ديدگاه

آقای علی سالاری که مسئله را سرمایه داری نمی بیند، حرفهائی را می زند که زمان شاه مد بود. در زمان شاه می گفتند که فقط رژیم شاه را سرنگون کنید بعد بطور دموکراتیک مسائل درون خلق را حل می کنیم. در واقع آقای سالاری یک حکومتی می خواهد مثل حکومت هندوستان و از آن راضی است. آقای سالاری بیاید به من اثبات کند که حکومت هندوستان دموکراتیک نیست. پس خوب ببینید که لیبرالهای ما حرفشان دفاع از طبقه سرمایه دار است، و کارگر باید انقلاب کند که سرمایه دار مذهبی برود و سرمایه دار سکولار بیاید روی کار. بما می گویند به بقیه کاری نداشته باشید.من فکر می کنم که باید تشکلات کارگری برای حفظ بقا و سلامت خود به لیبرالها گوش نکنند، حواسشان را جمع کنند چون اتوپی لیبرال آخرش دست امپریالیسم (انحصارات و کورپوریشن ها) را در ایران بطور مستقیم باز کرده و علیه تشکل کارگری کودتا راه می اندازند. برای من سرمایه دار مذهبی و غیر مذهبی فرقی ندارد. در نهایت گنجی و مجاهدین و رژیم اسلامی یکی هستند، به ما می گویند وظیفه تو این است: کار، کار و باز هم کار!!اگر کارگرید بدانید که با سرنگونی بی قید و شرط، ایران آینده شما همان وضعی است که الان دارید نه بهتر، و با آوردن لیبرالها، رژیمی شبیه ترکیه و هندوستان می آورید. شرط قبول حکومت جدید در ایران باید آزادی تشکلات کارگری بدون قید و شرط باشد. اما این آزادی را مفت نمی دهند و تنها ضامن آن سازماندهی موثر است. "خدا" را شکر که شوروی سرنگون شده و بهانه ها کم شده، اما همیشه علیه کارگر، تعصب بورژوائی لیبرال وجود خواهد داشت، و بهانه های دیگر برای سرکوب آنها خواهد بود.

پاسخ به ابهامات آقاي فرهاد توانا، در سايت ديدگاه

با تشکر از سايت ديدگاه که اين امکان تبادل نظر را فراهم کرده تا تنها به قاضي نرويم، و با تشکر صميمانه از آقاي فرهاد توانا که از نوشته شان برمي آيد که اهل مبارزه در زمان شاه هم بوده اند. نگارنده معتقد است که مارکسيست و يا کمونيست اصولي اگر به خدا هم معتقد نباشد، به فضيلت اخلاقي پايبنداست. اين اصل انساني را مارکس از هگل، نيچه، کانت و سقراط آموخته بود. در هيچ جاي نوشته هايم نيامده که از سرمايه داري دفاع کرده باشم و يا ترکيه و هندوستان را الگوي دموکراسي براي ايران بدانم. منهم خودم را در دفاع از کارگران، زنان، دانشجويان، فرهنگيان، و محرومان و ستمکشيده گان در مبارزه با سرمايه داري جهاني و آخوندي و حاکمان مستبد و شکنجه گرشان مسئول و متعهد مي دونم. بنابراين قضاوت شما که مرا طرفدار سرمايه دار و مدافع الگوي هندوستان دانسته ايد، بي پايه و نارواست. از طرفداران دموکراسي و حقوق بشر هم نشنيده ام که کسي ترکيه و هندوستان را الگوي خود معرفي کند. پيشگامان مشروطه صد سال پيش از قانون اساسي بلژيک الگو گرفتند. معلوم نيست چرا اين دوستان نيز وقتي کم مي آورند، در اين زمينه، هم مي برند و هم مي دوزند. هم اتهام سرهم کرده و هم طرفداران دموکراسي را با اتهام جعلي محکوم مي کنند. لابداگر دستشان برمي آيد مصاحبه تلويزيوني هم ترتيب مي دادند تا سناريو کامل شود.ولي ناگفته نماند که هنديها و ترکها از ما ايراني ها از خيلي جهات، بويژه در تحمل آزادي منتقد و مخالف، پيشي گرفته اند. در عين حال که هرکدام ممکن است مشکلات خود را داشته باشند، آيا شماي کمونيست اگر درهندوستان بوديد با حزب کمونيست آنجا وارد پروسهً دموکراسي، و شرکت در دولت و ...مي شديد و يا در کنار سيک ها و مسلمانان افراطي، مي خواستيد آن را هم سرنگون کنيد. مطمئنم الگوي شما کوبا و کرهً شمالي و چين و اينها هم نمي تواند باشد چرا که جمهوري اسلامي در اين ادعاها جايي براي شما باقي نگذاشته است. دوم، هوادار هيچکس نيستم و آنچه مي نويسم نظرات فرديم مي باشد و در اظهار نظراتم نيز وابستگي گروهي و اي بسا ملي و مذهبي و ايدئولوژيک خاصي مد نظرم نيست. ولي کنار هم گذاشتن قاتل و قرباني، رژيم حاکم و مخالفين محکومش را خارج از نه تنها الفباي سياست، بلکه مغاير با شرافت اخلاقي مي دانم. بديهي است که ظالم و مظلوم، حاکم و محکوم همه همنوع، يعني انسانند، آنچه ما را از انسانيت تهي مي کند انکار حقوق مسلم انساني همديگر است. چنين حقوقي تنها در نظام دموکراسي قابل تحقق و تضمين است. سوم، تنها در نظام دموکراسي امکان تضمين آزادي تشکل هاي گوناگون منجمله کارگري وجود دارد و جوامع غير دموکرات اعم از مذهبي و غير مذهبي، هر دو کارگر را به روز سياه نشانده اند. چهارم، دموکراسي قابل کپيه برداري از هيچ کجا نيست، هر کشوري با توجه به ترکيب نيروها و شرايط خاص خود، دموکراسي نوعي خودش را بوجود مياورد، پنجم، بدرستي گفته ايد که "سرمايه دار مذهبي و غير مذهبي ندارد" آنروي سکه راهم قطعا باور داريد که "سوسياليست نيز مذهبي و غير مذهبي ندارد". مليت، زبان، مذهب و ايدئولوژي ناقض همديگر نيستند. شما با هر وابستگي قومي و زباني و ملي، با هر گرايش موافق و يا مخالف مذهبي مي توانيد هرگرايش فلسفي، منجمله سوسياليستي و يا کاپيتاليستي داشته باشيد. پنجم، در دوران جهاني شدن جوامع پيشرفته و دموکراتيک، لابد همان کشور غير کمونيستي! که شما از سکونت در آن لذت مي بريد، نيز از يک بعدي نگري ها (مونيسم) و دو بعدي ديدن ها (دوآليسم) عبور کرده و در زمينه قومي و فرهنگي به تنوع (مالتي کالچراليزم) در زمينهً عقيدتي به آزادي مذهبي (رليجيوز فريدام) و در زمينه فلسفي و ايدئولوژيک به کثرت گرايي، تعدد آرا و احزاب با گرايش هاي گوناگون (پلوراليزم) رسيده اند. شما چطور؟ آيا مي توانيد خود را انقلابي بخوانيد و با اين بالاترين دستاوردهاي مبارزاتي تاريخ بشر، يعني تنوع فرهنگي، تساوي حقوق شهروندي، آزادي عقيده و مذهب، آزادي اطلاع رساني، فکر و تشکل هاي گوناگون مخالفت کنيد؟ اينها دستاوردهاي دموکراسي است. آيا شما با اين دموکراسي مخالفيد؟ اينها همه حاصل دستاوردهاي مبارزات کارگران، دانشجويان و زنان و محرومان است و نه سرمايه داران. نسبت دادن آنها به سرمايه داري کمال بي انصافي و بي خبري است. مي گوييد نه برويد تاريخ را مطالعه کنيد ببينيد چه کساني براي تحقق اين ارزشها مبارزه کرده اند. موفق باشيد

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home