گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Monday, July 17, 2006

چند يادداشتم بر مقالات منتشر شده در سايت ديدگاه

پديده اي بنام گنجي" بقلم آذر مدرسي
‏06‏/07‏/17
با تشکر از خانم مدرسي از اينکه توانسته خشم انقلابي خود را کنترل کرده و بجاي گلوله به کلمه متوسل شود. دوست داشتم که در نقد گنجي مي نوشتم ولي دشمني هاي افراطيون چپ که در محتوي و عملکرد تفاوتي با افراطيون راست و انصار حزب الله باقي نگذاشته اند، جايي براي انتقاد باقي نمي گذارد. هر دو در ادعاي مبارزهٌ ضد امپرياليستي، ضد سرمايه داري، ضد اسلامي و يا کمونيستي، مخالفت با دموکراسي و حقوق بشر، حمله به تجمعات داخل و خارج، با انگ و چماق و ترور فيزيکي و يا سياسي مخالفينشان، هم دست و هم داستانند. فقط آن يکي در جامعهً مذهبي ترفيع درجه مي گيرد و رئيس جمهور مي شود، و اين يکي مأموريت هاي آنها را در ينگهً دنيا به پيش مي برد. در نوشتهً ايشان استدلال مقايسهً خميني و گنجي بي اساس است، حد اقل در آن دوران طرز تفکر هاي بزعم ايشان انقلابي، جايي براي صحبت از تحمل مخالف و منتقد و دموکراسي و حقوق بشر باقي نگذاشته بود و معلوم است که در يک جامعهً قطبي شده برندهً ميدان، هرگز نمي توانست نيروي چپ افراطي باشد. امروز اکثريت نيروهاي سياسي و مردم عموم جوامع، اينگونه برخوردهاي آنتاگونيستي و مشمئز کننده را رد مي کنند. و بدنبال نقد اصولي، افزودن بر نقاط اشتراک در عين حفظ مواضع فکري خود، مطابق موازين حقوق بشر و دموکراسي هستند. دوم، بعنوان کسي که از مقاومت مدني دفاع کرده و ميکند، نمي دانم چرا اين جماعت سعي دارند هر خط مشي سياسي مخالف خود را به کسي نسبت دهند و با هدف قرار دادن آن شخص آن خط مشي را نيز لوث نمايند. اگر ملاک حقانيت مبارزه، خط مشي مسلحانه است، بفرماييد تفاوت شما با القاعده جيست؟ اي کاش مدعيان ديکتاتوري پرولتاريا، چشم ديدن غير خودي و قدرت تحمل دگر انديش را داشتند. آنگاه متوجه مي شدند که در شرايط کنوني ايران و منطقه که از سو نظامي شده است، دفاع از اسلحه به سود کيست؟ شک نکنيد که صداي ترقه هاي باصطلاح انقلابي شما در مقابل نيروي مهيب نظامي راستهايي که با بمب انتحاري و هسته اي، از هر سو بجان هم افتاده اند، و بدنبال تغيير تعادل قوا هستند، گم خواهد شد. وانگهي مقاومت مدني اتفاقا بدنبال به ميدان کشيدن مردم است، بايد از شما پرسيد به چه حق و کدام منطق (بغايت فاشيستي) داريد مقاومت دانشجويان و کارگران و زنان ايران را چون باب طبع شما عمل نکرده و مسلحانه نبوده اند، تخطئه مي کنيد؟ آنها نمونه هاي مقاومت مدني مردم ايران هستند وبهايش را مي پردازند. شمايي که اينقدر ضد امپرياليست و سلاح دوست هستيد، در کشورهاي امپرياليستي چه مي کنيد؟ تشريف ببريد به کرهً شمالي و کوبا و يا اگر به خاور ميانه مي رويد، حتما يادتان باشد به آنها که از همه بيشتر به شما نزديکند، يعني القاعده بپيونديد. چرا که متأسفانه در منطق مبارزه جاي تفاوتي باقي نگذاشته ايد.

هژمونی صفر : بقلم مهدي حسين زاده
[16 Jul 2006]
ضمن تشکر از نويسندهً اين مقاله، اي کاش آنها که در اين سايت مرز نقد گنجي را در نورديده و به دشمني با او برخواسته اند اين مقاله را بخوانند، تا فردا در صورت بازگشت گنجي به ايران، و چنانچه رژيم بلايي بسرش آورد، پيش وجدان خود و مردم ايران شرمسار نگردند. هژموني صفر ايدهً بسيار بجايي است که در آن معادلهً برنده-بازنده در کار نيست و براي همهً نيروها فرضت سهيم شدن در پروسهً گذار با حفظ اعتقاداتشان وجود دارد. يعني معادلهً برنده-برنده حکفرماست. بهترين عبارت که در سنت ايران جاي شگرفي يافته همان داستان سفر سيمرغ و سي مرغ است. ناگفته روشن است که برخي از نيروهاي اپوزيسيون حاضر نيستند زره اي از توهم هژموني طلبي خود پايين بيايند. بايد از اينها خواست تا از تماميت خواهي باند فاشيستي حاکم درس بگيرند. ديکتاتوري ملاتاريا را نمي توان با يک ديکتاتوري پرولتاريا و ايدئولوژيک ديگر عوض کرد. در فضاي دموکراتيگ قطعا نيروهايي که از ايدئولوژي منطبق تري با خواست مردم برخوردار باشند، راي و حمايت مردم را کسب کرده و به هژموني خواهند رسيد، ولي هژموني عنصر مسلح پيشتاز داستان کهنه شده ايست.

«چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند» بقلم بهرام رحماني
[15 Jul 2006]
فرق گنجي با مخالفين افراطيش در اين است که او بهر صورت بر آن دستگاه انديشه و عمل استبدادي و سرکوبگر، که خود زماني جزئي از آن بوده است، شوريده و بدنبال دموکراسي و حقوق بشر براي مخالف و منتقد است. ولي در جبههً مخالف بسياري بر همان طبل استبداد پرولتاريا و جانشين کردن آن بر استبداد ملاتاريا مي کوبند... بديهي است که در دنياي امروز مخاطبي نخواهند يافت. انتقادات شما بعضاً بجا، ولي آنچه گنجي را در داخل و خارج با اقبال مواجه کرده و افراطيون مخالفش را در داخل و خارج در يک صف قرار داده است چيزي نيست جز کارآيي ويژگي هاي روش مبارزاتي او يعني مقاومت مدني، پرداخت هزينه، مايه گذاشتن از جان، پيگيري خستگي ناپذير و ... سياست عالم ممکنات است، آدمهاي صاف و ساده که همه چيز را تنها به ميل خود مي خواهند، هر گز در سياست موفق نمي شوند و اگر شوند، جز خونريزي و استبداد حاصلي ببار نمي آورند. از انقلاب فرهنگي رژيم ربع قرن گذشته، نسل جوان امروز از آن خبر ندارند، بديهي است که پاسخگوي نيازهاي اين نسل نيز نمي توانند آناني باشند که جز منظق گلوله حرفي براي گفتن نداشته و ندارند. اينگونه است که همان اطلاعاتي هاي اول انقلاب حالا به نياز اين نسل پاسخ داده اند، و انقلابيون اول انقلاب را حسرت بدل گذاشته اند. حزب توده هم همينطور از بستر تحولات عقب ماند و از در بستر مبارزات تاريخي مردم ايران رسوب شد. بنابراين اگر صد تا به گنجي مي زنيم لطفا نوک سوزني هم بخودمان بزنيم، آنگاه شايد در يابيم که چرا از غافله تحولات ايران عقب مانده ايم.

قرمه سبزی، صداقت و سیاست" از کامبيز گيلاني
[10 Jul 2006]
نقد اکبر گنجي کار درستي است بشرطي که ناقد اولا به دموکراسي و حقوق بشر معتقد باشد و مثل اسلاميون و کمونيست هاي افراطي دنبال ديکتاتوري ملاتاريا و پرولتاريا نباشد. دوم، نقد علمي و مستند داشته باشد و آگاهي هاي کاذب ايدئولوژيک را مثل آقاي يحي پور دستمايه دشمن تراشي خود نکند.

تجاوز اسرائيل ‌ محك قدرت نظامی ايران ؟ از م. راد
[06 Jul 2006]

انگليسي ها به اين دليل مرتجعين مذهبي را در خاورميانه پروردند که آنها را دشمنان احمق، عامل تفرقه و تلاشي در درون ملتهاي نفت خيز مسلمان، و اسبات استعمار نوين، يعني فراهم آورندهً تسلط فرهنگي، اقتصادي و نظامي تمدن غرب مي دانستند. مرتجعين مذهبي مزدوران بي جيره و مواجبند، که البته با مزدوران با جيره و مواجب سرويسهاي اطلاعاتي ساخته و پرداخته مي شوند. چرا که اين مدعيان هموار کننده راه تسلط غربند، آدرس عوضي مي دهند و بجاي علت ها به معلول ها مي چسبند، از آنجا که از فهم علمي و عقلاني مسائل عاجزند، به ظواهر سازي و راه حلهاي سطحي مي پردازند. آنها در ظاهر دشمنان و در باطن بهترين دوستان استعمار، استبداد و استثمار بوده و خواهند بود. در اين مقاله، هر چند که به منبع آن آمار و ارقام اشاره نرفته، ولي با اصل مسئله که کشورهاي صنعتي بعد از جنگ سرد نيز بدنبال بازار پر رونق فروش تسليحات نظامي بوده و تا جايي که بتوانند خواهند بود، بحثي نيست. راستي علت چيست و چه کسي محمل و بهانهً نظامي شدن منطقه را بيشتر از مرتجعين مذهبي فراهم کرده است؟ بعد از جنگ سرد براي آمريکا و متحدينش پيدا کردن بهانهً ديگري که بتواند جانشين رقيب پيشين شود، قطعا از مدتها پيش مطرح بوده است. اين لولو خرخره خود ساخته و خود پرداخته چيزي نبوده است جز افراطيون مذهبي، القاعده، و تندروهاي اسلامي که جاي رقيب پيشين يعني بهانهً تهديد کمونيست را پر کنند. براستي اگر امثال بن لادن و خامنه اي در منطقه نباشند، غرب و آمريکا چه بهانه اي براي خالي کردن حساب ذخيره بانکهاي کشورهاي عربي و فروش سلاح به آنها مي يابند. در گذشته خارجي ها لباس آخوند مي پوشيدند و از هند و پاکستان گرفته تا ايران و آفريقا،مدرسه مذهبي راه مي انداختند تا سمت و سوي افکار مذهبي و در نتيجه تحولات آيندهً جوامع مسلمان را از آن خود سازند. امروز که آخوندها بي آبرو شده اند، اينگونه قلم بدستها لابد در سپاه پاسداران و جرايد حکومتي و يا ميان اپوزيسيون رخنه کنند و با به تمسخر گرفتن شعور ايرانيان، پز روشنفکري و نويسندگي گرفته و آدرس عوضي مي دهند. اشکال نويسندگاني مثل حسين شريعتمداري و مهدي راد در مخالفتشان با آمريکا و اسرائيل نيست، بلکه در انتقال بازي به ميداني است که آمريکا و اسرائيل در آن، بدليل بر تري در تعادل قوا، پيروزند. دوستي که بازاري موفقي است مي گفت اينها که در حکومت اسلامي شعار مرگ بر امريکا مي دهند تا خرخره به آمريکا وابسته اند. ضد آمريکايي واقعي ژاپني و آلماني است که با آمريکا مراوده و معامله مي کند و سرش کلاه نمي رود که هيچ، خود آمريکايي ها در خانه و سر سفره شان جنس ژاپني و آلماني را بر آمريکايي ترجيح مي دهند. پس اگر با آمريکايي مراوده و معامله کردي و سرت کلاه نرفت آنوقت ضد آمريکايي هستي.

پيام مريم رجوي
[04 Jul 2006]


با درود به خانم رجوي، بواقع که طرح ها و برنامه هاي ايشان بي نظير است. هفته قبل دختر خانمي که تازه دکتراي خودش را در بارهً "رهبران کاريزماتيک و انقلابي قرن بيستم" بپايان رسانده بود بمن اطلاع داد که خانم رجوي را موضوع مظالعهً تحقيقاتي خود قرار داده است و براي اينکار قصد دارد با خانم رجوي و نيز از شهر اشرف بازديد کند. فرداً آنچه خانم رجوي در اين ميتينگ اعلام کرده اند ايده آل مي دانم. ولي روشن است که اين موازين براي فرداي جامعهً ايران هستند و نه يک جامعهً ايده آل آرماني و صد در صد خودي مانند شهر اشرف. در جامعهً ايران نيز رويکردها و اعتقادات مختلفند. بايد روشن ساخت که اين آزادي مذهب و عقيده تا کجا را شامل مي شود؟ در جامعهً سنتي ايران بسياري زنان به آنچه شرع و آخوندها مي گويند باور دارند و خودشان خواهان برابري نيستند، تکليف انها چه مي شود؟ آيا يک انقلاب ايدئولوژيک لازم دارند و يا مثل رضا خان بايد بزور آنها را وادار به برابري کنيم. اين نوع گروههاي اسلامي در کشورهاي غربي نيز خواهان رسميت دادن به قوانين شرع،در مورد خودشان، شده اند و کشورهاي غربي هنوز پاسخي نيافته اند. تکليف آندسته از گروههاي ايراني که معتقد به عشق آزاد هستند و به حد و مرز جنسي اعتقاد ندارند چه مي شود؟ تکليف بوروکراسي موجود و مثلاً دادگستري، قاضي ها چه مي شود؟ تکليف ارتش چه مي شود؟ آيا براي تحقق آن موازين يک انقلاب ديگر نياز است و يا اينکه هدف رسيدن به دموکراسي و انتخابات ازاد و آنگاه تحقق آن موازين در بستر مبارزات سياسي است؟ به اعتقاد من بايد رژيم را براي پذيرش انتخابات آزاد با نظارت سازمان ملل تحت فشار قرار داد. ايران، منطقه و جامعهً بين المللي از انقلاب، آنهم نوع قهر آميز آن، که نتيجه اش براي هيچکس معلوم نيست هرگز حمايت نخواهند کرد. تحقق انتظارات صد در صدي به انقلاب نيازمند است. حال آنکه دموکراسي بستر تحقق ايده آلهاي حد اقلي، قدم به قدم، با مردم، توسط مردم و براي مردم مي باشد.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home