گذاربه دموکراسي در ايران

آرزوي گذار به دموکراسي در ايران، در حقيقت، انگيزهً اصلي نوشتن اين سطور مي باشد.

Monday, September 07, 2009

جنبش سبز و مرتجعين سرخ و سياه

مقدمتاً اعتراف کنم که اين سطور توسط شخصي بر قلم رانده شده که سالهاست از رعايت تکاليف شرعي اش بازمانده و آداب و رسوم زندگيش را از روي رسالهً هيچ مرجع تقليد سنتي و يا مدرني، بطور چشم بسته، رونويسي نمي کند. "دين" او مجموعه اي از قواعد زندگيست که براي انطباق پويا با هستي، انسان، جامعه و محيطش، دائماً در حال تغييرو تحول است! نه جا نماز آب مي کشد و نه مدعي عدم خطاست؛ از کوران ابتلائاتي که در زندگي سياسي و اجتماعيش پشت سر گذاشته، اگرچه مواردي قوانين دولتي را نقض کرده ولي تا کنون مدعي و شاکي خصوصي نداشته؛ يعني که حق کسي را نخورده و خون کسي را نريخته است. البته در رابطه با قوانين نظام دموکراتي که الان در آن زندگي مي کند، چون معتقدست که اين قوانين از انتخاب مردم برآمده، براي مردم است و توسط مردم هم تغيير پذيرند، خود را مکلف به اطاعت از آنها مي داند؛ منظور از موارد سرپيچي يا از سر مخالفت ( در ايران) ناواردي (مثل جريمه هايي که هرکدام از ما کما بيش تا انطباق با قواعد رانندگي مي پردازيم)، و يا از سرناچاري (که موارد آن در بين پناهندگان و مهاجرين تازه وارد، و نيز اقشار کم درآمد بومي آنقدر عام و بديهي است که دولت و مردم اينجا هم با اغماض از آن مي گذرند و در صورت تکرار در صدد چاره جويي برمي آيند) در گذشته بوده است.

آنچه از ساليان قبل، مرا به نوشتن در رابطه با تحولات سياسي ايران واداشته، ترکيبي از تجربه و تخصص و تعهد است.
در اين وانفساي کشاکش نيروها براي آزادي و دموکراسي در ايران، و بنابراين تقابل فکري در دنياي سايبر، از گردانندگان سايت هاي اينترنتي انتظار ميرود که رسانهً عمومي را عرصهً تصفيه حساب شخصي و يا سياسي به شيوهً حسين شريعتمداري ننمايند. منظور از شيوهً حسين شريعتمداري همان سياست ترور شخصيت افراد و بي آبرو کردن مخالف سياسي با اتهامات نخ نماشده اي مانند خلاف جنسي، جاسوسي، کلاهبرداري اقتصادي و هرتهمتي که در عرف فرهنگي و يا سياسي جاري "بد" و يا "جرم" محسوب شود، است. هرکس، بجاي اينکه نظر را با نظر جواب دهد، از فرط حقد و کين و يا کوته نظري به شخص حمله کند، کار حسين شريعتمداري را کرده است.
ضمناً، روشن است که نه سازمان مجاهدين خلق، و نه هيچ تشکل و گروه ديگري، بخصوص در دنياي بعد از انقلاب ارتباطات کنوني، کنترل و ارتباط تنگاتنگي با هوادارانش در خارج از کشور ندارد، و بنابراين هرکدام از اين هواداران مسئول گفتار و کردار و پندار شخصي خود مي باشند. ولي، نبايد از ياد برد که اين روش ناسالم، غير متمدنانه، و خلاف راه و رسم مبارزهً دموکرات سياسي را رهبري سازمان، بويژه شخص آقاي مسعود رجوي، براي از ميدان بدرکردن مخالفين و منتقدينش، در فضاي سياسي خارج از کشورمرسوم کرده است. ايشان با ترسيم مرزبندي هاي سرخ بين خودي و غير خودي، مخالفين و يا منتقدين سياسي دروني و بيروني اش را به بريدن از مبارزه، رابطه با سفارت و جاسوسي براي رژيم، و يا مشکلات شخصي و غيره متهم مي کرد. بنابراين جا دارد از رهبران سازمان بخواهم که آن روش را براي هميشه کنارگذاشته و اينگونه هواداران را، که نسخهً لباس شخصي هاي گارد رهبري در داخل کشور را در ذهن تداعي مي کنند، از اين کار باز دارند.

در دههً اخير، مهاجرت هزاران ايراني به خارج از کشور، بويژه دانشجويان و تحصيل کردگان جوان نسل سومي که عمدتاً با ادبيات انقلابي مبارزات سال شصت بيگانه اند، و نمي توانند مثل آن انقلابيون، قيد خانه و خانواده را بزنند، آن گونه مرزبندي هاي سياسي را نه تنها غير کارآمد، بلکه زيان آور کرده است. جنبش سبز تبلور خواست ها و تمايلات اين گروه، يعني اکثريت ايرانيان خارج از کشور است که نه چنين سرخ اند و نه آنگونه سياه؛ بلکه برعکس مهمترين شاخصه و ويژگي آنان اعتدال و ميانه روي و تلاش جهت زيبنده شدن به موازين دموکراسي و حقوق بشراست.

سبز و سرخ و سياه، سه رنگي که تداعي سه فکر و سه روشند:

موج سبز آزادي که بعد از کودتاي انتخاباتي اخير زاده شد، جبهه بندي سياسي جديدي، با مختصات تازه اي، در عرصهً سياست ايران پديد آورده است. قبل از هرچيز بايد متذکر شد که اين جنبش فرايند مبارزات تاريخي مردم ايران براي رسيدن به آزادي، استقلال، و حاکميت مردم است. مبارزاتي که طي دو دههً گذشته سمت و سوي دموکراسي خواهانه و حقوق بشر طلبانهً آن، بمثابه شرط لازم براي رسيدن به ساير مطالبات، پيوسته بارز تر شده است. حاملان اصلي اين جنبش نسل سومي هستند که با انقلاب زاده شده اند، الگوي حکومت اسلامي را با گوشت و پوست لمس کرده اند، با اينترنت و ساتلايت چشم و گوششان بدنياي خارج، پيش از پدرانشان که انقلاب ضد سلطنتي را آفريدند، باز شده است، و عمدهً دغدغهً شان، نه ساختن جامعهً آرماني اسلامي و يا کمونيستي، بلکه جامعه اي معقول و امروزي با رهبران انتخابي و مردمي است که درد ملک و ملت داشته باشند.

پيش از جنبش سبز، وجه غالب فضاي سياسي ايرانيان خارج از کشور دو قطبي مي نمود. رهبران اپوزيسيون سنتي هم در همين راستا، با ترويج مرزبندي هاي سرخ، پيوسته مي خواستند که اين وضعيت محفوظ بماند و مدعي سومي پيدا نشود. با پيدا شدن جنبش اصلاح طلبي درون حکومت، بخشي از سياسيون خارج از کشوري سعي در شکافتن اين فضاي دوقطبي کردند و به حمايت از موج اصلاح طلبي داخل کشور برخواستند. ولي موج سبز اخير، بيکباره عرصهً مبارزهً خارج کشوري را دگرگون ساخت، و سرنگوني طلباني که بطور سنتي در مبارزات سياسي خارج از کشور دست بالاتر را داشتند به موضع تدافعي کشاند. در تظاهرات حمايت از موج سبز، نه تنها بخش زيادي از سياسيون قديمي، بلکه جمعيت عظيمي از دانشجويان و مهاجرين سالهاي اخير، که لابد به ايران هم رفت و آمد دارند، شرکت جستند.

اين پديده، اپوزيسيون سنتي سرنگوني طلب را ناگزيرمي سازد تا جايگاه خود را نسبت به اين اپوزيسيون جديد (تازه از راه رسيده، پرنفس، باطراوت، پر انرژي و فراگير) مشخص سازد. عدم موضعگيري صريح رهبران و سازمانهاي سرنگوني طلب در مورد جنبش سبز، باعث سردرگمي هوادارانشان، و چپ و راست زدن هايي در له و يا عليه جنبش سبز شده است. آنها در قدم نخست که با تحريم انتخابات، انتظار نداشتند اکثريت مردم ايران در آن شرکت کنند. بعد از انتخابات، روي مقاومت رهبران جنبش سبز اينقدرحساب نمي کردند و فکر مي کردند که آنها در مقابل توپ و تشر کودتاچيان کوتاه مي آيند و اين موج مي خوابد و تمام مي شود. بعد، شروع کردند که تازه اين کودتا صحت مواضع آنان را، مثل هميشه ثابت کرده و نيروي عظيمي در حمايت از آنان آزاد خواهد شد که بايد آمادهً جذب آنها شوند. يا هم که فکر مي کنند که اين جنبش برغم گستردگيش، رهبري، برنامه و ظرف تشکيلاتي لازم را ندارد تا انرژيهاي آزادشده حاميانش را سازمان دهد و به سامان برساند. واقعيت امّا تا کنون خلاف اينرا به اثبات رسانده و جنبش سبز اميد، پرتوان و سرسبز استمرار يافته، روش غالب مبارزه اش را تحميل کرده، و آلترناتيو اصلي رژيم کودتا مبدل شده است.

آن روي سکه را از ياد نبريم:

ناگفته نماند که چون در داخل کشور، تنها آقايان موسوي و کروبي توانستند از فيلتر شوراي نگهبان عبور کنند، حاميان موج سبز در خارج از کشور مجاز نيستند که موج سبز را فيلتريزه کنند و نيروهاي اپوزيسيون غير خط امامي را از صحنهً مبارزه فيلتر کنند!

مضاف براين، مجاز نيستيم مواضع درست و يا غلط شخصي و ياگروهي خود را بعنوان مواضع جنبش قلمداد کنيم و مخالفين و يا منتقدين خود را از شرکت در مبارزهً فراگير جنبش سبز محروم سازيم.

اگرچه قابل فهم است که افراد در تجمعات موج سبز، بدون بالابردن آرم و نشان سازماني شرکت جويند، ولي بحث پرچم و مخالفت با تحريم رژيم کودتا توسط آقاي اکبر گنجي، ممکن است از نظر شخص ايشان و گروهي که حامي فرد ايشانند پذيرفته باشد، ولي نمي تواند موضع جنبش سبزي باشد که آقاي محسن مخملباف سخنگوي رسمي آنست و تا کنون از تحريم رژيم کودتا دفاع کرده و به مناقشهً پرچم نيز دامن نزده است. بنابراين از آقاي اکبر گنجي بايد خواست که با اولويت دادن به افکار و نظرات شخصي اش، البته مجاز است دسته و گروه خود را راه بياندازد، ولي مجاز نيست جنبش سبز مردم ايران را شقه کند.

وجه تمايزجنبش سبز، با دو شق ديگر سرخ و سياه، را در سه محور مي توان خلاصه نمود. جنبش سبز:

· در گفتمان: بجاي گفتمان "ولايت مطلقه" مذهبي (سياه) و ايدئولوژيک (سرخ) ، تحقق "جمهوريت"، "حاکميت مردم" و در يک کلام دموکراسي و حقوق بشر را در اولويت قرار داده است.

· در استراتژي: بجاي قهر و خشونت، بر مبارزهً (مقاومت) مسالمت آميزمدني پاي مي فشرد.

· در تاکتيک: بجاي چوب و چماق و گلوله و ترور شخصي و يا سياسي مخالف و منتقد، به ديالوگ انتقادي، خرد جمعي، و صندوق راي، بمثابه روشي مسالمت آميز، دموکرات و مدني براي بالا و پايين شدن هاي سياسي پاي بند است.

ناگفته نماند، رهبران جنبش سبز، همانطور که خود اذعان داشته اند، آلترناتيو حکومت نيستند، آنها آلترناتيو دولت کودتا هستند. اگر دولت کودتايي احمدي نژاد حاصل کودتاي حزب پادگاني سپاه پاسداران و روحانيون حکومتي است که ارکان اصلي قدرت و ثروت را در ايران قبضه کرده اند، آقايان کروبي، موسوي وخاتمي نمود شانس "دولت غير نظامي" حکومتند که وجه "جمهوريت و اسلاميت"، مخالف تحجر باند مصباح و سرکوب سپاه و بسيج را نمايندگي مي کنند.

وجوه اصلي تمايز آلترناتيو حکومت، با آلترناتيو دولت کودتا کدامند:

آلترناتيو حکومت خواهان "جدايي حکومت از هر گونه دين و ايدئولوژي" مي باشد؛

آلترناتيو حکومت خواهان "رفع همهً اشکال تبعيض" قومي، نژادي، مذهبي، ايدئولوژيک، جنسيتي، و جنسي برمبناي برابري حقوق شهروندي است؛


آلترناتيو حکومت خواهان "توزيع برابر فرصت ها"ي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي براي آحاد ملت و همهً نيروهاي سياسي مملکت است.

براين اساس چهار نيروي مختلف سياسي قابل تميز دادن هستند:

· جنبش سبز تجلي "مطالبات حد اقلي" و "عمومي" جنبش در شرايط کنونيست که در سه وجه گفتمان، استراتژي و تاکتيک، خود را از ارتجاع سرخ و سياه متمايز مي سازد.

· افراد و نيروهايي که نه به اين و نه بدان وجوه تمايز باور دارند، متحجرين روحاني و سپاهي- بسيجي حاکم و متعلق به جبههً ارتجاع سياهند. ارتجاع سياه از زمان صفويه تا کنون در ايران شکست و ناکامي بسياري ببارآورده است. اين تحجر و تبعيض يکي از عوامل مهم حملهً محمود افغان، شکست ايران از روسها در زمان قاجار، شکست انقلاب مشروطه و جنبش ملي شدن نفت، ونيز ناکامي انقلاب ضد سلطنتي مردم ايران تا امروز بوده است.

· افراد و نيروهايي که آلترناتيو حکومتند، ولي بدليل مخالفتشان با گفتمان، استراتژي، تاکتيک و رهبري موج سبز (بدليل دفاعشان از مبارزهً قهرآميز و آلترناتيو و رهبري خاص خود) از جنبش سبز حمايت نمي کنند، متعلق به جبههً ارتجاع سرخ اند. اين دسته هنوز در حباب ايدئولوژيک جنگ سرد محصورند و قادر به انطباق با مقتضيات دوران انقلاب ارتباطات و جهاني شدن دموکراسي نيستند.

· افراد و نيروهايي که جزو آلترناتيو حکومت بشمار مي روند ولي در عين حال بدليل باور به وجوه تمايز موج سبز با ارتجاع سرخ و سياه، از "راه سبز اميد" حمايت مي کنند، با هر اسم و نشاني، پرچمدار اصلي عالي ترين مطالبات مبارزات تاريخي مردم ايرانند. براي اين طيف از حاميان موج سبز، حمايتشان بمثابه کشيدن چک سفيد نيست، بلکه حمايتي مشروط، معطوف به شرايط کنوني، در جهت منافع عمومي مردم و مصالح عاليهً ملي، و بنابراين در راستاي اهداف عاليهً جنبش ارزيابي مي شود.

حمايت از موج سبز، با حفظ هويت دفاع از دولت سکولار و ضد تبعيض و خواهان برابري حقوق و فرصت ها، اولاً بما امکان مي دهد تا اين خواست ها را به خواست عمومي جنبش تبديل کنيم. چرا که در آنصورت رهبران سياسي جنبش هرکه باشند ناگزير خواهند بود که خود را با خواستهاي عمومي جنبش هماهنگ سازند.

دوم، حمايت تمام عيار از جنبش سبز و رهبران آن، تا پيروزي دولت سبز غير نظامي در ايران، بستر طرح و پيگيري "مطالبات حداکثري" متعلق به آلترناتيو حکومت را در ايران فردا، که انتظار است تا آنروز عموميت يابند، فراهم مي کند.
اگر باورداريم که مبارزه براي دموکراسي و حقوق بشر، مبارزه براي تغيير افکار و راه و روش هاست و نه صرفاً تغيير افراد و گروهها؛ آنگاه پيروزي موج سبز و رهبران آن، که پيگير مطالبات امروز مردم اند، پيروزي مقدماتي دموکراسي و مردم ايران خواهد بود.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home